🍃💐
کمی طولانی ...
اما خواندنی😉
👈 "برای چه آمده ای؟!"
☆ نیامده ای تا خور و خواب پیشه کنی، آمده ای تا درک حقایق کنی و اگر در اینجا موفق به آن نشوی، از خلاقیت محروم خواهی ماند.
☆ نیامده ای تا شهوترانی کنی،..
" آمده ای" تا "عشق" بورزی و اگر در اینجا موفق به آن نشوی،...
با نفرت خواهی زیست.
☆ نیامده ای تا چیزی را به اسارت بگیری، آمده ای ...
تا از اسارت بِرَهانی و اگر در اینجا موفق به آن نشوی، خود به اسارت..
خواهی رفت.
☆ نیامده ای تا دلی را بشکنی و...
وجودی را تخریب کنی، آمده ای تا دل ها را روشن و وجودها را
شکوفا کنی و اگر در اینجا موفق به آن نشوی،...
دلشکسته تخریب خواهی شد.
☆ نیامده ای تا حرام خواری پیشه کنی، آمده ای تا خوردن طیّبات را بفهمی و اگر در اینجا موفق به آن نشوی، همواره در جهان های تاریک،...
پلیدخوار خواهی بود.
☆ نیامده ای بیندوزی،...
آمده ای انداختن را تمرین کنی و
اگر در اینجا موفق به آن نشوی، زیر انبوه داشته ها...
مدفون خواهی شد.
☆ نیامده ای تا آیات خدا را پشت سر اندازی، آمده ای تا درسشان را بگیری و اگر در اینجا موفق به آن نشوی، ....
از نجات محروم
خواهی ماند
.
☆ نیامده ای تا همواره دست بگیر داشته باشی، آمده ای دهندگی را تجربه کنی و اگر در اینجا موفق به آن نشوی، فقیر و نیازمند خواهی زیست.
☆ نیامده ای تا با باطل هم آواز شوی و در خدمت ظالم باشی،...
آمده ای تا حق را مرید باشی و اگر در اینجا موفق به آن نشوی،..
به نابودی تن داده ای.
☆ نیامده ای تا گذران عمر کنی، آمده ای تا مروارید وجودت را بر گیری و اگر در اینجا موفق به آن نشوی، بی پاداش خواهی ماند.
☆ نیامده ای تا از هر زیوری گوساله بتی بسازی و از هر برداشتی، عقیده ای عَلَم کنی، آمده ای تا بت های تعلقات را از قلبت بزدایی و از عقده ها و عقیده ها رها گردی و اگر در اینجا موفق به آن نشوی، به "حقیقت محض"، واصل نخواهی شد و خود جزئی از بتکده خواهی بود.....
بر گرفته از کتاب
# "روح ربانی"
#مسعود ریاعی
🍀🍀🍀
🍃💐
دستانت را
اندکی به من امانت بده؛
میخواهم با آنها، گره از بافتههای اندوهم بگشایم.
#غادة_السمان
🍀🍀🍀
🍃💐
"روح های متعالی"
چه بسیارندانسان هایی که بزرگواری ها و عظمت های خوبِ دوست داشتنی و ..
زیبایی های لطیف و قیمتی انسانی را دارند و خود از آنآگاه نیستند و خودبینی در مخیله شان نمی گنجد .
این از آن مقوله نفهمیدن هایی است که
به روح، ارجمندی و عزت می بخشد✋
🍀🍀🍀🍀
🍃💐
تومرجانی ،تودرجانی، تومروارید غلتانی
اگر قلبم صدف باشد؛ میان آن؛ تو پنهانی
#مولانا
☘☘☘☘
🍃💐
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
# مولانا
☘☘☘☘
🍃💐
نامت
گلواژه ای به سپیدای ماهتاب و سپیده است
با عطر باغ اطلسی
و دشت های گرم شب بوهای دشتستان
نامت گل هزار بهار نیامده است
نامت تمام شب هایم
و گستره ی خمیده ی رویاهایم را
پُر می کند
و در دهانم
مانند ماه در حوض، مد می شود
نامت در چشمانم
چون لاله، سرخ
چون نسترن سپید
و مثل سرو سبز می ایستد
نامت مژگانم را دُر می گیرد
نامت در جانم
گُر می گیرد...
#منوچهر- آتشی
🍀🍀🍀🍀
🌼🌼🌼🌼
از میان بی شمار آوازها،
آواز روح خويش؛
و از ميان بی نهايت از رقص هایی موجود،
رقص درون خویش را پیدا کن؛
آن گاه که این موهبت ها را یافتی،
در هر حالتی،
عاشقانه؛
در حال اجراي آواز روح و رقص درون خویش باش؛
چه نغمه هاست که می تواني بنوازی،
چه غزل هاست که می تواني بخوانی؛
هر آن چه که روحت را غني تر و قلبت را عاشق تر می سازد دریاب،
و مابقي را رها کن...
🌼🌼🌼🌼
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم کن قرینیا
باشد گه وصال ببینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان ببینیا
#ابوسعید_ابوالخیر
آنگاه که بر اثر اشتیاق به آن زیبایی،
و در سرگشتگی ناز و کرشمه،
کار عاشق دلداده،
به بیابان گردی می کشد،
و به کوه و کتل پناه می برد،
با معشوق غایب خویش،
چنین می گوید؛
چه روزهای روشنی را که درخشش نور چهره ات،
سیاه کرد!
چه بستان هایی را
که افروختگی رخساره ات، بیفسرد!
چه خون هایی را
که نرگس مست تو بر زمین ریخت!
وای از این سوز سینه،
تا کی من بنالم
و تو نشنوی!؟
تا چند من بسوزم،
و تو ننگری!؟
#محی_الدین_ابن_عربی
☘☘☘
💐🍃
دری به روی من ای «یار مهربان» بگشای
ڪه هیچ ڪس نگشاید اگر تـو در بندی
#سعدى
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘
🍃💐
دستانت را
اندکی به من امانت بده؛
میخواهم با آنها، گره از بافتههای اندوهم بگشایم.
#غادة_السمان
☘☘☘☘
🍃💐
وقتی که مجنون وحوش بیابان را می دید می گفت : "لیلی "
به کوه می نگریست می گفت : "لیلی"
به مردم نظرش می افتاد ایشان را لیلی می دید و می گفت : "لیلی" !
و این تا جایی پیش رفته بود که هر گاه از وی می پرسیدند که نام تو چیست؟ ... باز هم می گفت : "لیلی "
سخن باباطاهر عریان هم همین بود که :
به دریا بنگرم دریا تو بینم
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنای تو بینم
مولانا نیز در کتاب شریف مثنوی در داستان عاشقانه زلیخا ، وی را در دو مرحله یاد می کند ..
یکی دوران خامی و عشق شهوانیِ زلیخا نسبت به یوسف و..
یکی هم در دوران پختگی که با دوری و هجران برای وی پدیدار می گردد ...
در حالت خامی فقط خود را ...
می دید و بس و در نظر او معشوق باید فقط برای او و در اختیار او و به فرمان او باشد ...
و در دوران پختگی دیگر «خود» را نمی دید ؛ همه «او» را می دید و ...
جز او به چیزی نمی اندیشید و
چیزی نمی خواست ...
📚روح و ریحان
☘☘