eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
239 دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. خییییییلی مهم ببینید و نشر دهید لطفاً 💢💢💢❗️ نقش اسرائیل در گسترش خشکسالی در ایران! 🌹🌹🌹
نکته اینکه تاریخ دوباره تکرار شد! افزایش غنی سازی هسته ای در همان دولتی که برجام رو بر کشور تحمیل کرد و کشور رو مجبور به کاهش غنی سازی کرد انجام شد! سال 82 هم تعلیق غنی سازی و پلمپ صنایع هسته ای در دولت خاتمی اجرا شد، و با دستور رهبری مقتدر، فک پلمپ در همان دولتی که قرارداد سعد آباد را بر کشور تحمیل کرد انجام شد! نکته جالب اینکه *درهر دو اتفاق و خسارت، حسن روحانی و جواد ظریف پای ثابت این لطمه و خسارت به کشور بودند!* نکته دیگر آنکه، وقتی مجلس به وظیفه قانونی و انقلابی خود به درستی عمل کند نیاز به ورود حاکمیتی ولی فقیه برای جلوگیری از ادامه ذلت و خسارت نیست! نکته بعد تازه رسیدیم به سال 84 و آغاز غنی سازی اورانیوم 20 درصد! *چه دشمنی میتونست اینقدر کشور رو به عقب برگردونه؟* *همونها که میگفتند: "ما به عقب بر نمیگردیم"!* 🌺🌺🌺
هدایت شده از علوم کاربردی
💚مرحوم دولابی ره: 💐بچه‌ها خوبند، قشنگند. به بچه‌ها خیلی ایراد نگیرید؛ اغلب پدر و مادرها به قصد خوبی کردن به بچه‌ها و تربیت آنها بچه‌ها را خراب می‌کنند چون علم ندارند. 💥حالا که علم نداریم حداقل به حال خودشان بگذاریم و دائم به آن‌ها امر و نهی نکنیم و اذیت‌شان نکنیم. 🔴با همین به اصطلاح تربیت کردن‌هاست که پدر و مادرها بچه‌ای را که با فطرت متولد شده است به راست یا چپ منحرف می‌کنند و یواشکی آن‌ها را یهودی یا نصرانی می‌کنند. 💚پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر نوزادی بر فطرت الهی متولد می‌شود تا اینکه پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی می‌کنند. 💐به نظر من اصلاً به بچه دست نزنید. 🔰خودت درست راه برو، بچه که در کنار تو است همین که تو را می‌بیند، برای ساخته شدنش کافیست. 🌷چقدر ائمه(علیهم السلام) فرمودند: مردم را با عمل‌تان و نه با زبان‌تان به راه دین دعوت کنید ... 🌷💐🌷
💠 (خاطرات سردار گرجی زاده) ✍به قلم، دکتر مهدی بهداروند 🍁قسمت: 56 جای سالمی در بدنم نبود. درد از فرق سر تا نوک انگشتان پایم را فراگرفته بود. آنقدر به سرم ضربه زده بودند که موهایم با تکه های پوست سرم کنده شده بود. چون بیشتر ضربات به سرم خورده بود، احساس گیجی و منگی داشتم. دستم را به دیوار گرفتم و سعی کردم زمین نخورم. چشم هایم سیاهی میرفت. آنقدر سرم درد می کرد که فکر می‌کردم گیره ای به سرم بسته اند و از دو طرف فشار می دهند. صدایی نمی شنیدم. گوشهایم هم بی نصیب نمانده بود. صدای افسر عراقی را خوب نمی‌شنیدم. دیدن کریم اعصابم را به هم می ریخت. به او گفتم: «یک دروغ تو این همه بدبختی برای من به وجود آورد. امیدوارم خدا روز خوش برای تو قرار ندهد. مطمئن باش اینها به خود تو هم رحم نخواهند کرد. به هر حال، هر کاری کنی، اول ایرانی ای، دوم اسیری، سوم به تو اعتماد ندارند.» کریم جوابم را نداد. با خنده معنی دارش می خواست به من ضربه روحی بزند. افسر عراقی از اینکه با قلدری حرف می‌زدم با تعجب نگاهم می‌کرد و سبیل هایش را در دهانش کرده بود و می جوید. با اشاره افسر چشم سبز دوباره کتک زدن شروع شد. این بار، بعد از چهار پنج ضربه که به سرم خورد، فریاد زدم: «دخیلک یا على بن ابی طالب!» می‌دانستم عرب‌ها روی اسامی ائمه حساس اند. گفتم با نام بردن حضرت علی شاید دلشان به رحم بیاید و دیگر کتکم نزنند. اما بردن نام حضرت علی(ع) هم کاری نکرد. آنها آنقدر عصبانی و عاصی بودند که نمی فهمیدند و همین طور به کارشان ادامه می‌دادند. کتک می خوردم و با خود می گفتم: «غیرت هم غیرت قدیم؟ سابق چقدر این اسامی مانع وحشیگری عده ای می شد؛ ولی الان کار از این حرفها هم گذشته است.» داشتم از پا در می آمدم که یک مرتبه افسر عراقی گفت: «نزنید .. نزنید ...» یک دفعه دست از زدن کشیدند و به کناری رفتند. مبهوت به چهره افسر عراقی نگاه می کردند. خون روی چشم چپم جمع شده بود. آرام با آستین پیراهنم خون را پاک کردم؛ بلکه بهتر ببینم. افسر چند دقیقه در اتاق قدم زد و دست هایش را به هم مالید. در آخر اتاق، در حالی که پشتش به ما بود، یکباره برگشت و گفت: کریم، بیا اینجا!» کریم به طرف افسر رفت و ایستاد و گفت: «بله.» افسر با نگاهی تعجب آمیز گفت: «تو گفتی کجا اسیر شدی؟» - من در لشکر ۹۲ زرهی اهواز بودم که اسیر نیروهای عراقی شدم. - تو این پاسدار را کجا دیدی که با ماشین فرماندهی بود؟ - او را در قرارگاه فرماندهی سپاه در جزیره دیدم. ۔ اسمش چیست؟ - اسمش را نمی دانم؛ ولی مطمئنم پاسدار است. وقتی کریم آخرین سؤال افسر عراقی را جواب داد، افسر نعره‌ای زد و گفت: «پدرسگ، اگر تو عضو لشکر ۹۲ زرهی ارتش ایران بودی، این یگان با نیروهای سپاه در جزیره خیلی فاصله داشته است. اینها اصلا در یک محور کنار هم نبودند. تو چطور این اسیر را دیدی که سوار ماشین فرماندهی بوده است؟» از صحبت های افسر بر می آمد منطقه جنوب و جزیره را خوب می شناسد و حتی می داند در کدام محور یگانهای سپاه و در کدام محور یگان های ارتش مستقر بوده اند. او دقيق فاصله یگانهای ارتش و سپاه را می دانست. 👈ادامه دارد... ✔️منبع: کانال حماسه جنوب 🌺🌺🌺
در مکتب شهادت در محضر شهدا راه شهید ، عمل شهید سردار شهید حمید ایرانمنش معروف به حمید چریک🌷 ماه رمضان عروسی گرفتیم. مهمان ها را دعوت کردیم برای افطاری. حمید قبول نکرد شام عروسی طبق رسوم معمول باشد. نان و پنیر دادیم و سبزی. دلم شور می زد. مدام توی این فکر بودم که چه می شود؟ آن شب هم بچه های سپاه آمده بودند، هم چندتا از پول دارهای کرمان. استاندار را هم دعوت کرده بودیم. همه سادگی مراسم را پسندیده بودند، غیر از پول‌دارها که تا شام را دیدند جا خوردند. وقتی مراسم تمام شد حمید گفت: «شجاعت فقط در جنگیدن نیست. شجاعت؛ یعنی بتوانی کار درستی را برخلاف رسم و رسومی که به غلط جا افتاده انجام بدهی. من نمی گویم شام دادن مفصل غلط است می خواهم بگویم شام دادن ساده هم غلط نیست.» 🎤 راوی : همسر شهید یاد عزیزش با صلوات 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید حمید ایرانمنش 🌹🍃 🌺🌺🌺
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️ ‍ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙لا اله الا الله ☀️ 🌙لا اله الا الله☀️ ☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️ عَجِلوُابا لصلاة 👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة 💚دعای ایمان💚 💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞 🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ 🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ 🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ 🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹 💚دعای چهارحمد💚 💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ. 🌹دعای برکت روز: (الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ، رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع ِ خَلقِک)َ 🌹🌹🌹
تلنگر..... 🌹🌹🌹
🔅 سلام الله علیها: ✍️ فرَضَ اللّه ُالصَّلاةَ تَنزِيها مِن الكِبرِ. 🌷 خداوند نماز را به منظور دور كردن [انسان] از كِبر واجب فرمود. 📚 بحارالانوار جلد ۷۹ صفحه ۲۰۹ 🌷💐🌷
✨﷽✨ ✅یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که در فرهنگ بشری گفته شده، جمله زیر از امام علی💚 علیه السلام در یکی از دعاهاي نهج البلاغه است. ✨اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی✨ "خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،💚 جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری" ✍یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، شرفم، انسانيتم، عدالتم، و....گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری. و این همان جمله معروف است که می گوید: ما آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت و ارزش پیدا کنیم؛ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم.💚 📚نهج البلاغه ،خطبه۲۱۵ 💚💚💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_747592630.mp3
3.92M
مرحوم 🎞 جور اشراریدن ناتوان ای وای آنام وای... ...♡
💠 (خاطرات سردار گرجی زاده) ✍به قلم، دکتر مهدی بهداروند 🍁قسمت: 57 افسر عراقی بعد از سوال و جواب از کریم، لحظاتی قدم زد و دوباره به طرف کریم رفت و گفت: «كثافت بیشرف، تو داری به من دروغ تحویل می دهی؟ تو می خواهی با این اراجیف دلبری کنی و سرم را شيره بمالی؟ فکر کردی می توانی مسخره ام کنی؟ بلایی سرت می آورم که عبرت باقی اسیران شود!» نگاهی به کریم کردم. دیدم مثل جوجه ای، که وسط زمستان میان حوض آب افتاده باشد و او را بیرون آورده باشند، می لرزد. نگاهی به من کرد. با دیدن چهره ترسيده او لبخندی زدم و در دلم گفتم: کریم، تو خائنی! دیدی چوب خدا زود بر سرت خورد؟» کریم حرفی برای گفتن نداشت و در انتظار رفتار افسر بود. افسر نگاهی به دو سرباز کرد و گفت: «این اسیر را ببرید جای قبلی اش.» وقتی سربازها داشتند دست و پایم را می گرفتند تا بلندم کنند افسر دوباره فریاد زد: «کریم نامرد، پدرسوخته، چه فکر کردی؟ چطور جرئت کردی به من نارو بزنی؟ به من دروغ می گویی؟ به همین سادگی؟ نشانت می دهم با که طرف هستی!» از اتاق که خارج شدم چهار سرباز وارد اتاق شدند. معلوم بود روی سر کریم ریخته اند و او را می زنند. فریادهایش در گوشم بود تا از آنجا دور شدم. او فریاد میزد: «سیدی، غلط کردم. جبران می‌کنم. رحم کن!» بچه ها، وقتی دیدند با سر و صورت خونی وسط اتاق افتادم، دورم جمع شدند و گریه کردند. یکی کمرم را می مالید. یکی خونهای صورتم را پاک می‌کرد. عده ای هم می گفتند: «کریم، خدا لعنتت کند!» آنها گریه می کردند و من می‌خندیدم. تعجب کردند. یکی از آنها گفت: «نکند آن قدر به سرش زده اند که دیوانه شده!» گفتم: «نه، دیوانه نشده ام. خنده ام از کار خداست که جواب کریم را زود داد و او بین عراقی ها رسوا شد. الان دارد جزای جاسوسی و خیانتش به ایران و رزمندگان را می بیند.» برای آنها قصه دروغگویی کریم را تعریف کردم. انگار بهترین خبر را شنیده بودند. اول صلوات فرستادند، بعد زدند زیر خنده. على غواص، که جای کبودی کابل ها روی گونه سمت راستش مانده بود، گفت: «برادر فریدون، این کار خداست. خدا انتقام ما را از او گرفت.» ناخوداگاه بچه ها با هم فریاد زدند: «بزن بزن نامردا» خنده ام گرفت. چقدر زود شعار و شعر برای کریم آماده شد! بچه ها سر و صورت خونی ام را تمیز کردند. لاله گوشم پاره شده بود و نمی‌شد کاری کرد. درد بدی داشت. دست به گوشم می‌زدم، تیر می کشید. به بچه ها گفتم: «ناراحت نباشید. گرفتار شدن کریم همه دردهای مرا از بین برد. شما هم ناراحتی به خودتان راه ندهید، حالم خوب است.» بچه ها نفس عمیقی کشیدند. معلوم بود به آرامش رسیده اند. عده ای از بچه ها سر شوخی را با من باز کردند و می خواستند مرا بخندانند. یکی جوک می‌گفت، دیگری ادای کریم را در می آورد. باید هر طوری بود روحیه مان را بالا می بردیم. می خندیدم؛ ولی مگر می‌شد درد کابل و جای پوتین های عراقی ها را نادیده بگیرم؟ از کف پاهایم خون بیرون می زد. از گوش، چشم، دماغ، و دهانم خون می آمد. گفتم: «من مگر چقدر خون دارم؟ اگر این همه خون را به سازمان انتقال خون می‌دادم، به من جایزه می‌دادند!» . در راهرو سروصدایی توجه ما را جلب کرد. صدای افسر عراقی بود که داشت فحش می‌داد. او کریم را برده بود وسط راهرو و به او بد و بیراه می گفت. از داد و فریاد کریم معلوم بود به او سخت گرفته اند. افسر داد می‌زد: «كذاب ... ابن الكذاب .. حمار ...» هر چه فحش بلد بود نثار کریم می کرد و او فریاد می‌زد: «سیدی، غلط کردم. عفوم کن. جبران می‌کنم.» آنها فهمیده بودند کریم هر چه اطلاعات به آنها داده دروغ بوده است و برای خودشیرینی آن کار را کرده است. کار کریم برای عراقی ها گران تمام شده بود و از اینکه رودست خورده بودند ناراحت بودند. صدای افسر عراقی می آمد که به کریم می‌گفت: «تو که این همه دروغ گفتی اصلا از کجا که خودت پاسدار نباشی؟ شاید برای رد گم کردن این همه خودشیرینی می‌کردی؟» . کریم پاسخی برای گفتن نداشت. وقتی کتک زدن عراقی ها تمام شد، کریم را مثل یک گونی پیاز وسط طويله پرت کردند و رفتند. وقتی کف طويله ولو شد، مثل بید می‌لرزید و منتظر عکس العمل بچه ها بود. احدی حتی نگاهش هم نکرد. کسی او را آدم به حساب نمی آورد. سر و صورتش خونی بود. یک نفر هم برای کمک به او نزدیک نشد. یک ساعتی سرش روی زانوانش بود. انگار دنیا روی سرش خراب شده بود. دیگر در دستان کریم کابل نبود. مثل موجودی ذلیل روی زمین افتاده بود و نای حرف زدن هم نداشت. کسی نه به او فحش داد، نه کتکش زد، و نه حتی زخم زبان به او زد. وقتی عراقی ها رفتند و سروصدایی از آنها به گوش نرسید، آماده نماز ظهر شدیم. 👈ادامه دارد... ✔️منبع: کانال حماسه جنوب 🌺🌺🌺
📝 گفت: «شرایط توی کردستان سخت است، کشته شدن دارد. خیلی از رفقا توی کردستان شهید شدند. ممکنه سرنوشت منم همین باشد. می توانی با این شرایط کنار بیای؟» گفتم: «شما چی؟ می توانی در این راه جانت را بدهی.» گفت: «آره من می توانم» گفتم: «با این حساب من هم همه چیز را تحمل می کنم.» 🎤راوی : همسر شهید ناصر کاظمی 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید ناصر کاظمی 🌹🍃 🌺🌺🌺
خدایا💕💕 ای پروردگار ما💚 ای رب ما💚 ای رازق ما💙 ای عزیز ما💚 ای همه امید ما 💜 تو را بتمام پیامبرانت قسم 💚 فرج منجی مارا برسان
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️ ‍ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙لا اله الا الله ☀️ 🌙لا اله الا الله☀️ ☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️ عَجِلوُابا لصلاة 👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة 💚دعای ایمان💚 💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞 🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ 🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ 🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ 🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹 💚دعای چهارحمد💚 💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ. 🌹دعای برکت روز: (الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ، رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع ِ خَلقِک)َ 🌹🌹🌹
سلام علیکم🌹 روزتون مزین به نور قرآن صبحتون بخیروعافیت🌹
❣ سلام_امام_زمانم❣ باور دارم یکی از همین صبح ها که بی هوا و خسته چشم باز کنم بوی نرگس در همه عالم دمیده است... آمدن برازنده ی توست! 🌹آقاجانم یا صاحب الزمان گفته بودی که چرا محو تماشای منی و آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی ❤️اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺🌺🌺
⭕️ 🔸امام کاظم(ع): 🔹زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع جاى مى گيرد نه در دل هاى متكبر. خداوند متعال، تواضع را وسيله عقل و تكبر را وسيله جهل قرار داده است. 📚(تحف العقول، ص ۳۹۶) 🌺🌺🌺
1_750932985.mp3
2.9M
🔊 ؛ 📝 گریه حضرت زهرا برای تنهایی حضرت علی 👤 استاد 📌 ایام شهادت 🌹🌹🌹