✨✨✨✨✨✨✨
#فاطمیه است و روز شهادت #شهید_احمد_کاظمی !
خواندن این خاطره درباره توجه حضرت زهرا (س) به آن شهید عزیز ، خالی از لطف نیست👇
✅ اوایل سال 1361 در عملیات بیت المقدس در خدمت #حاج_احمد_کاظمی بودیم. او فرمانده تیپ نجف بود. نیروها خیلی به او علاقه داشتند... در حین عملیات به سختی مجروح شد، ترکش به سرش خورده بود. با اصرار او را به بیمارستان صحرایی بردیم.
❗️شهید کاظمی می گفت «کسی نفهمد من زخمی شدم. همین جا مداوایم کنید. میخواست روحیه ی نیروها خراب نشود.»
⚠️ دکتر گفت «این زخم عمیق است، باید کاملاً مداوا و بعد بخیه شود» به همین دلیل بستری شد. خونریزی او به قدری زیاد بود که بی هوش شد.
مدتی گذشت، یک دفعه از جا پرید !...
گفت «بلندشو، باید برویم خط»
🤔 هر چه اصرار کردیم بی فایده بود. بالاخره همراه ایشان راهی مقر نیروها شدیم. در طی راه از ایشان پرسیدم: شما بی هوش بودی، چه شد که یک دفعه از جا بلند شدی؟
🌟هر چه می پرسیدم جواب نمی داد.
قسمش دادم که به من بگویید که چه شد؟
نگاهی به چهره ی من انداخت
و گفت👈 می گویم، به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی حرفی نزنی...
بعد خیلی آرام ادامه داد «وقتی در اتاق خوابیده بودم، یک باره دیدم خانم فاطمه زهرا (س) آمدند داخل اتاق، به من فرمودند: چرا خوابیدی؟ گفتم: سرم مجروح شده، نمی توانم ادامه دهم. حضرت زهرا (س) دستی به سر من کشیدند و فرمودند: بلند شو، بلندشو، چیزی نیست، برو به کارهایت برس... 🌷
وقتی حاج احمد به منطقه برگشت در جمع نیروها گفت 👈من تا حالا شکی نداشتم که در این حنگ، ما برحق هستیم، اما امروز روی تخت بیمارستان این موضوع را با تمام وجود درک کردم...
روحش شاد 🌷
🌷💐🌷