eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
230 دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
5.8هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
🚶جوانے نزد شیخے آمد و از او پرسيد: 💙 من كم سنے هستم اما آرزو هاے بزرگے دارم و نميتوانم خود را از كردن دختران جوان منع كنم، چـاره ام چـيست❓ ⚱ شیخ نيز كوزه اے پر از شير بہ او داد و توصيہ كرد كہ كوزه را بہ سلامت بہ جاے معینے ببرد و هيچ چيز از نريزد... 💜 و از یکے از شاگردانش نیز درخواست كرد او را همراهے كند واگر یک قطره از شير را ريخت جلوے همہ او را حسابے كتڪ بزند❗️ 💚 جوان نيز شير را بہ سلامت بہ مقصد رساند و هيچ چيز از آن نريخت❗️ وقتي شیخ از او پرسيد چند را در سر راهت ديدے❓ 💜 جوان جواب داد هيچ، فقط بہ فكر آن بودم كہ شير را نريزم كہ مبادا جلوي مردم كتڪ بخورم و در نزد آنہا خـوار و خفيف شوم... 💜 شیخ هم گفت: اين انسان مؤمن است كہ هميشه را ناظر بر كارهايش ميبيند 💚 🚫 وحواسش را جمع میکند تا آبرویش نزد خداوند نریزد. 💚💖❤️💜💙💛
.... یعقوب لیث صفاری شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ، غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید. پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم . اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛ در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا : یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛ سلطان گفت : چه میگویی؟ من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟ آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد . سلطان گفت : اکنون کجاست؟ مرد گفت: شاید رفته باشد . شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت : هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم . شب بعد ؛ باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت . یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛ دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت . پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛ پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ، آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام . صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟ شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور . مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛ سلطان در جواب گفت: آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از " فرزندانم " پس گفتم چراغ را خاموش کن تا " محبت پدری " مانع اجرای عدالت نشود ؛ چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛ پس سجده شکر گذاشتم . اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن لحظه که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛ با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم . اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام. گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی اهل عالم همه بازیچه دست هوسند گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی. اگر یعقوب های این زمانه،چراغ خاموش کنند و در پی عدل و انصاف بیفتند،! چندصد آقا و آقازاده به زمین می افتند....!!!! حتما مصلحت نیست که چراغی خاموش شود.!! دزدان دغل ، بغل بغل ميدزدند ... از گله ي اشتران جمل ميدزدند .. 🌺🌺🌺
💚《اللهم عجل لولیک الفرج》💚 📚 ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ... ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد!!! ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ... ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !! ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭقتیکه ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ... ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ!!! ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !!! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرمایند : ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﺪﺍست روزی آن... ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد وآنها صيد تور صيادان شدند!!!! آشوبهاي زندگي حكمت خداست. ازخدا، دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام!! دلتان همیشه آرام...🌹
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍ ▫️شیعه واقعی کیست؟ زیبایی از زندگانی امام جواد علیه السلام در آستانه 🏴شهادت جانسوز آن حضرت. 📚بحارالانوار، ج65، ص 160. 🤲 💚💚💚
💠گوشه‌ای از کرامات حضرت قمر بنی‌هاشم💠 زوار ما را گرامى دار مداح بااخلاص اهلبيت عصمت و طهارت عليهم‌السلام حضرت حاج آقا محمد خبازى معروف به مولانا فرمود: يكى از اين سالها كه كربلا رفتم ايام عاشورا و تاسوعا بود. عربها عادتشان اين است كه ايام عاشورا در كربلا عزادارى كنند و از نجف هم براى شركت در عزا به كربلا مى آيند، ولى آنان در موقع ۲۸ صفر در نجف عزادارى مىكنند و از كربلا هم براى عزادارى به نجف مىروند. صبح بيست و هفتم صفر از نجف به كربلا آمدم و چون خسته شده بودم به حسينيه رفتم و در آنجا خوابيدم، بعد از ظهر كه به زيارت حضرت اباالفضل علیه السلام و زيارت امام حسين علیه السلام مشرف شدم ، ديدم خلوت است حتى خدام هم نيستند و مردم كم رفت و آمد مى كنند، گفتم : پس مردم كجا رفتند. گفتند: امشب شب بيست هشتم صفر است اكثر مردم از كربلا به نجف مىروند و در عزادارى پيغمبر ص و امام حسن علیه‌السلام شركت مىكنند. من خيلى ناراحت شدم، به حرم حضرت اباالفضل علیه‌السلام آمدم و عرض كردم: آقا من از عادت عربها خبر نداشتم و به كربلا آمده ام، يك وسيله‌اى جور كنى تا به نجف برگردم . آمدم سر جاده ايستادم ولى هر چه ايستادم وسيله‌اى نيامد، دوباره به حرم آمدم و به حضرت گفتم: آقا من مىخواهم به نجف بروم، باز به اول جاده برگشتم ولى از وسيله نقليه خبرى نبود. بار سوم آمدم سر جاده ايستادم، ديدم يك فولكس واگن كرمى رنگ جلوى پاى من ترمز كرد. گفت: محمد آقا؟ گفتم بله، گفت نجف مى‌آيى؟ گفتم: بله گفت: تَفَضَّلْ، يعنى: بفرمائيد بالا. من عقب فولكس سوار شدم، راننده مرد عرب متشخصى بود كه چپى و عقالى بر روى سرش بود. از آينه ماشين گريه كردن او را ديدم، از او پرسيدم: حاجى قضيه چيه؟ چرا گريه مىكنى ؟! گفت: نجف بشما مىگويم . آمديم نجف، دَرِ يك مسافرخانه نگه داشت، و مسافرخانچى را كه آشنايش ‍ بود صدا زد و گفت: اين محمد آقا چند روزى كه اينجاست مهمان ماست و هر چه خرجش شد از ايشان چيزى نگير. بعد به من آدرس داد كه هر وقت كربلا آمدى به اين آدرس به خانه ما بيا. گفتم : اسم شما چيست؟ گفت : من سيد تقى موسوى هستم. گفتم: از كجا مىدانستى كه من مىخواهم به نجف بيايم . گفت : بعداً برايت به طور كامل تعريف مىكنم اما اكنون خلاصه‌وار به تو مى‌گويم . من عيالى داشتم كه سر زائيدن رفت، بچه‌اش كه دختر بود زنده ماند، من دختربچه را با مشكلات بزرگش كردم، يكى دو سال بعد عيال ديگرى گرفتم، مدتى با آن زندگى كردم، و اين روزها پا به ماه بود، من ديدم كه ناراحت است و دكتر دم دست نداشتم، به زن همسايه‌مان گفتم: برو خانه ما كه زنم حالش خوب نيست و خودم به حرم حضرت اباالفضل علیه‌السلام آمدم و گفتم: آقا من ديگه نمى توانم، اگر اين زن هم از دستم برود زندگيم از هم مى پاشد، من نمىدانم، و با دل شكسته و گريه زياد به خانه آمدم. ديدم عيالم دو قلو بچه‌دار شده و به من گفت: برو دم جاده نجف، يك نفر بنام محمد آقاست او را به نجف برسان و بازگرد. گفتم: محمد آقا كيست؟ گفت: من در حال درد بودم و حالم غيرعادى شد در اين هنگام حضرت اباالفضل علیه‌السلام را ديدم. فرمودند: ناراحت نباش خدا دو فرزند دختر به شما عنايت مىكند. به شوهرت بگو: اين زائر ما را به نجف ببرد. خلاصه من مأمور بودم شما را به نجف بياورم. من بعد از زيارت به كربلا آمدم، منزل ايشان رفتم، ديدم دو دختر دوقلوى او و عيالش بحمدالله همه صحيح و سالم هستند واز من پذيرائى گرمى كردند بخاطر آنكه زائر حضرت قمر بنى هاشم علیه‌السلام بودم. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🐏چوپان ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ماشین ﺷﺨﺼﯽ‌ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎﯼ بیرون ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ‌ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ. ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید ﭼﻪ چیز ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ می‌زنم ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ می‌شوند. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صدا می‌زند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
هدایت شده از کانال توبه
▪️مردی که خدا را باور کرده بود! زیبایی از زندگی یار دلسوخته امام عصر علیه السلام، مرحوم آیت‌الله کوهستانی، به مناسبت ایام درگذشت ایشان (هشتم اردیبهشت) @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
@Elteja -کانال اِلتجا4_5868279731387896612.mp3
زمان: حجم: 3.67M
▫️مردی که خدا را باور کرده بود! زیبایی از زندگی مرحوم آیت الله کوهستانی @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
@montazerane_zohour1_14080408591.mp3
زمان: حجم: 12.69M
بانویی که ۲۳۰ سال عمر کرد‼️ بهت آور جناب «حَبابه والِبیه» که هشت امام معصوم را زیارت کرد و روزی دوباره در رکاب حضرت مهدی علیه السلام خواهد کرد⁉️ 📚 کمال الدین ج۲ ص۵۳۶ 📚هدایة الکبری ص۱۶۷ 🌹