eitaa logo
تـ ع ـجیل | TaaJiL
38 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
383 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣5⃣1⃣ به زور بلند شدم و غذایی بار گذاشتم و خانه را مرتب کردم. کم کم داشت هوا تاریک می شد. دم به دقیقه بچه ها را می فرستادم سر کوچه تا ببینند بابایشان آمده یا نه. خودم هم پشت در نشسته بودم و گاه گاهی توی کوچه سرک می کشیدم. وقتی دیدم این طور نمی شود، بچه ها را برداشتم و رفتم نشستم جلوی در. صدای زلال اذان مغرب توی شهر می پیچید. اشک از چشمانم سرازیر شده بود. به خدا التماس کردم: «خدایا به این وقت عزیز قسم، بچه هایم را یتیم نکن. مهدی هنوز درست و حسابی پدرش را نمی شناسد. خدیجه و معصومه بدجوری بابایی شده اند. ببین چطور بی قرار و منتظرند بابایشان از راه برسد. خدایا! شوهرم را صحیح و سالم از تو می خواهم.» این ها را می گفتم و اشک می ریختم، یک دفعه دیدم دو نفر از سر کوچه دارند توی تاریکی جلو می آیند. یکی از آن ها دستش را گذاشته بود روی شانة آن یکی و لنگان لنگان راه می آمد. کمی که جلوتر آمدند، شناختمشان. آقا ستار و صمد بودند. گفتم: «بچه ها بابا آمد.» و با شادی تندتند اشک هایم را پاک کردم. خدیجه و معصومه جیغ و دادکنان دویدند جلوی راه صمد و از سر و کولش بالا رفتند. صدای خنده بچه ها و بابا بابا گفتنشان به گریه ام انداخت. دویدم جلوی راهشان. صمد مجروح شده بود. این را آقا ستار گفت. پایش ترکش خورده بود. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣5⃣1⃣ چند روزی هم در بیمارستان قم بستری و تازه امروز مرخص شده بود. دویدم توی خانه. مهدی را توی گهواره اش گذاشتم و برای صمد رختخوابی آماده کردم. بعد برگشتم و کمک کردم صمد را آوردیم و توی رختخواب خواباندیم. بچه ها یک لحظه رهایش نمی کردند. معصومه دست و صورتش را می بوسید و خدیجه پای مجروحش را نوازش می کرد. آقا ستار داروهای صمد را داد به من و برایم توضیح داد هر کدام را باید چه ساعتی بخورد. چند تا هم آمپول داشت که باید روزی یکی می زد. آن شب آقا ستار ماند و تا صبح خودش از صمد پرستاری کرد؛ اما فردا صبح رفت. نزدیکی های ظهر بود. داشتم غذا می پختم، صمد صدایم کرد. معلوم بود حالش خوب نیست. گفت: «قدم! کتفم بدجوری درد می کند. بیا ببین چی شده.» بلوزش را بالا زدم. دلم کباب شد. پشتش به اندازة یک پنج تومانی سیاه و کبود شده بود. یادم افتاد ممکن است بقایای ترکش های آن نارنجک باشد؛ وقتی که با منافق ها درگیر شده بود. گفتم: «ترکش نارنجک است.» گفت: «برو یک سنجاق قفلی داغ کن بیاور.» گفتم: «چه کار می خواهی بکنی. دستش نزن. بگذار برویم دکتر.» ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2488570618.mp3
13.7M
°•|☃ |•° "س" ۱۱ ✨نزول حضرت جبرئیل علیه‌السلام، بر اول بانوی خلقت، تماماً برای شرح آینده‌ی تاریخ اسلام بوده ، اخباری که سراسر با درد و مصیبت و شکست همراه است! اما در این اخبار، تنها دو اتفاق بود، که آب خنکی بر شعله‌‌ی نگرانی‌های آخرالزمانیِ حضرت زهرا "س" شد! کدام دو اتفاق ؟ 🎤 ‌❁➻➻❁➻➻❁➻➻❁ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌❄️ ❄️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2488570618.mp3
13.7M
°•|☃ |•° "س" ۱۱ ✨نزول حضرت جبرئیل علیه‌السلام، بر اول بانوی خلقت، تماماً برای شرح آینده‌ی تاریخ اسلام بوده ، اخباری که سراسر با درد و مصیبت و شکست همراه است! اما در این اخبار، تنها دو اتفاق بود، که آب خنکی بر شعله‌‌ی نگرانی‌های آخرالزمانیِ حضرت زهرا "س" شد! کدام دو اتفاق ؟ 🎤 ‌❁➻➻❁➻➻❁➻➻❁ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌❄️ ❄️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🥀🌼🌺🌹🌺🌼🥀🌼🌸🌺🌹🌸 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت2⃣5⃣1⃣ برنمی داشتند همت این همه را می‌دید و می سوخت😭😢 او هم همپای تک‌تک نیروهایش هر جا که بودند می دوید حمله می‌کرد تشنه و گرسنه بی خواب و خسته و اغلب به صورت ناشناس بین نیروها و در نوک حمله بود😔 به آنها کمک می کرد آنها را رو به جلو می برد👌😢 و یا اگر لازم بود به عقب می کشاندشان تا از تیررس و کمین عراقی ها خارج شوند 😭 اغلب با موتور می آمد توی خط سر و صورت پوشیده تا توجه کسی را به خود جلب نکند😢 اگر هم فرمانده‌ای او را می شناخت ابراهیم همت آهسته به آن شخص اشاره می کرد که چیزی نگو 🤫🤫 میگفت و برمی گشت به مقر فرماندهی هم برمی‌گشت تا آنچه را دیده و شنیده بود به حاج احمد گزارش دهد و حاج احمد بدتر از او😭😢 او هم نمی توانست لحظه‌ای حتی در یک جا بند شود مثل باد بود مثل طوفان مثل رعد مثل برق فریاد می زد می دوید و فرمان می راند😢 حاج احمد مین آتش بود و همت در چنین مواقعی نسیمی ملایم این دو انگار باهم یک شخصیت کامل بودند شگفت آور و بهت انگیز😔😢 عراق فشار آورده بود صدای انفجارها ،صدای الله اکبر بچه‌هایی که زخمی شده بودند و آنهایی که اسلحه به دست به سمت دشمن شلیک می کردند همه جا پیچیده بود 😢😭 به هر طرف که نگاه میکردی گوشت و پوست و استخوان بود😭 و سرب داغ وقتی فرماندهان عراقی از نفرات پیاده شان ناامید شدند تانک‌های t-۷۲ خودرا به کار گرفتند😡 نیروهای خودی اولین بار بود که چشم‌شان به چنین تانکی می‌افتاد هرچه گلوله آرپی‌جی به بدنه این تانک ها می زدند کارساز نبود 😏 ناگزیر به شیوه دیگری جنگیدند یکی از نیروها از سنگر بیرون پرید و به سمت تانک ها دوید از بدنه تانک خود را بالا کشید و نارنجکی را که در دست خود آماده کرده بود به داخل تانک انداخت و به سرعت دور شد 😭😢 انفجار اولین تانک و توقف آن سبب بسته شدن راه و عقب نشینی تانک های دیگر شد😭 البته هدف عمده عراقی‌ها از این فشار و هجوم برداشتن خاکریز هلالی شکل بود😢 حالا دیگر مهندسی تیپ بخشی از آن را احداث کرده بود و حسین قجه ای و دیگر نیروهایی که از گردان سلمان زنده مانده بودند توانستند پشت آن پناه بگیرند😔👌 بار دیگر نیروهای پیاده دشمن با پشتوانه آتش شدید خمپاره و گلوله های مستقیم تانک خود را به خاکریز نزدیک کردند👌 دیگر جای درنگ نبود حسین قجه ای به همراه تعدادی از نیروها خاکریز را ترک کردند تا مانع پیشروی عراقی ها شوند 👌😢 اما دیگر توان جنگیدن که سهل است توان راه رفتن هم نداشتند 😭 حسین هم مثل آنها از شدت خستگی تشنگی و گرسنگی رمق راه رفتن نداشت اما چاره ای نبود نمی توانست بماند گلوله ها می آمدند می باریدند و او راه میرفت آنها راه می رفتند😢 هر چند لحظه یک بار چند تا از آنها به زمین می‌افتادند و دیگر کسی حتی بر نمی گشت که ببیند چه کسی بود که افتاد نمی توانست برگردد تلو تلو میخورد و پیش می رفت😢 با اشاره حسین عده ای از بچه ها توی کانال پناه گرفتند عده‌ای هم در جاهای دیگر کمین کردند 😔 حسین هم لیز خورد توی کانال ببیند اوضاع چطور است 😔😢 توی کانال هر یک در گوشه ای پناه گرفتند اغلب آن ها خسته که نه آش و لاش بودند روی کف کانال تکیه بر دیوار نشسته و گاهی دراز کشیده مچاله شده خوابیدند 😭😢 حالا این کانال در دل تاریکی شب برای آنها جان پناهی امن محسوب می شد گرچه از همه سو در محاصره عراقی ها بودند زیر بارانی از خمپاره ها و گلوله ها اما به هر حال فرصتی برای نفس کشیدن پیدا شده بود😭 حسین فقط چند لحظه چند لحظه پشت بردیوار خاکریز نهاد و بعد از چند شب بیداری ناخواسته چشم بر هم گذاشت و در همان حال خودش را به روبروی حاج همت دید حاج همت را روبروی خودش دید.😭😢👌 ادامه دارد..😢 ادامه این داستان به زودی در کانال تخصصے شهید همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
بچه سیـد نشدم، دستـ خودم نیستـ ولے وسط روضه دݪم خواستـ بگویم مـادر...💔 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
41.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 | 🎥مستــند 🌙 | •گفتگو با مادر بزرگوار شہــید • ✨کارے از : "بسیج جامعه زنان سپاه ناحیه " ⚡️مجرے طرح: "مرڪز آفرینش های فرهنگے هنرے بسیج استان سمنان" http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام نامی حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها رزمندگان یاری نما حضرت زهرا ... داریم هوای کربلا حضرت زهرا...😭😭 "و شب مردان حق اینچنین می‌گذرد..." http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌴 🌴 💥 💥🔟 👈 خروج از قبر 👉 💥ده گروه به صورت حیوانات زشت در آیه ی ۱۸ سوره ی نباء می خوانیم : یَومَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَاتُونَ اَفواجًا ⚡️روزی که در صور دمیده می شود،وشما فوج فوج وارد محشر می شوید۰⚡️ ✅پیامبر فرمود :دراین آیه ؛ موضوع بسیار بزرگی است ده دسته از امت من (به خاطر گناه ) از مسلمانان جدا می گردندوچهره های آنها به صورت : 1⃣ میمون ها 👈 به علت سخن چینی 2⃣خوک ها 👈 حرام خواری 3⃣واژگونه به طوری که سرهایشان پایین وپاهایشان بالا است وبا همین وضع کشانده می شوند👈اینها رباخواران هستند۰ 4⃣کور 👈 کسانی که در دنیا در قضاوت وداوری ظلم نموده اند۰ 5⃣کر وگنگ 👈 کسانی که به اعمال خویش عُجب نموده وآن را بزرگ می شمرند۰ 6⃣عده ای زبان خودرا می جَوَند وچرک از دهانشان خارج می شود ،به طوری که اهل محشر از بوی بد آن اذیت می شوند 👈اینها دانشمندان وقاضیانی هستند که کردارشان با گفتارشان متفاوت است۰ 7⃣دست وپاهای قطع شده 👈کسانی که در دنیا به همسایگان آزار می رساندند 8⃣آویخته شده به تنه های درخت آتش 👈کسانی که دردردنیا ازمردم نزد سلطان خبرچینی کرده وافرادرا مورد ظلم وستم قرار می دادند۰ 9⃣ گندیده تر از مُردار👈کسانی که دردنیا به انحرافات جنسی آلوده بودندوحق خدا در اموالشان را ادا نمی کردند۰ 0⃣1⃣لباس های دوزخی قِطران پوشیده اند که براندام چسبیده و ان را می سوزاند 👈 کسانی که در دنیا تکبر وبزرگ نمایی می نمودند ۰ 📚🌴برگرفته از کتاب گردنه های قیامت ✅محمد ی اشتهاردی 🌴🌾ادامه دارد ۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f