eitaa logo
- تامیلا -
906 دنبال‌کننده
496 عکس
107 ویدیو
7 فایل
برایَم از دریایی بگو که رگهای آبیِ زیر پوستت به آنجا می‌ریزند ؛ - .. آدمیزاد طومارِ طولانیِ انتظار است . . ؛ 🌛 وَ تامیلا هم‌تعریفِ بخشش است ، بخششِ بغض‌های بلعیده شده ..
مشاهده در ایتا
دانلود
‌این‌بشرِ‌دوپا، ناتوان‌تر‌از‌اون‌چیزیه‌که‌ تنهایی‌از‌پسِ‌همه‌چیز‌بربیاد. این‌بشرِ‌دوپا‌که‌ادعاش‌گوش‌فلکُ‌کَر ‌میکنه، همین‌موجودِ‌طفلکی‌که‌منم‌منم‌میکنه‌‌‌‌و‌ بقیه‌فکر‌میکنن‌اوه‌چقدر‌این‌‌قویه ‌یه‌وقتایی‌از‌تموم‌ِمخلوق‌هایِ‌خدا ‌ضعیف‌تره. همین‌آدمیزادِ‌طفلکی‌که‌به‌اشرف‌ مخلوقات‌میشناسنش‌‌یه‌وقتایی‌میرسه‌ به‌جایی‌که‌دیگه‌نمیتونه‌بجنگه، ‌نیاز‌به‌یه‌آدم‌امن‌داره، یکی‌که‌به‌اندازه‌یِ‌ تموم‌آدمایِ‌کرۀ‌زمین‌دوسش‌داشته‌باشه‌و‌کنارش‌باشه. یکی‌که‌وقتی‌باهاش‌حرف‌میزنه‌ترس‌ از‌قضاوت‌شدن‌نداشته‌باشه. یه‌آغوشِ‌همیشه‌باز. حالا‌درسته‌که‌این‌آدم‌ِ‌امن‌خیلی‌کم‌پیدا‌ میشه ولی‌حداقل‌بیاید‌تویِ‌جامعه‌ای‌که‌ تک‌تک‌آدمای‌اطرافمون‌به‌یه‌نحوی‌در‌حال‌ فروپاشی‌هستن، امن‌بمونیم.‌ امن‌بودن‌صفتیِ‌که‌خدا‌‌به‌‌نور‌چشمیاش ‌میده. پس‌امن‌بمونید‌*
طیِ‌این‌چند‌روز‌انقدر‌اتفاق‌افتاده‌و‌تو‌ فشار‌بودم‌که‌،فکر‌کنم‌باید‌۷۲‌ساعت ‌بمیرم‌و‌بعد‌زنده‌بشم‌تا‌شاید‌‌بتونم‌هضم‌کنم.
تجربه‌را‌تجربه‌کردن‌خطاست.
امروز‌منم‌میتونستم‌لبنان‌باشم، اگر‌بلیط‌‌گیرم‌میومد.‌ از‌این‌بابت‌واقعا‌متاسفم، ‌و‌غم‌عزیزِ‌من غم.
-
- تامیلا -
-
اوس‌کریم، من‌خیلی‌خسته‌و‌درب‌و‌داغان تر‌از‌این‌حرفهایم.‌ دوتا‌از‌خودم‌خورده‌ام، ده‌تا‌از‌مردم. مهمانیِ‌تان‌که‌فقط‌برایِ‌خوب‌ها‌نیست، هست؟ فقط‌برای‌پیشانی‌سفیدها‌و‌‌انهایی‌که‌‌نامه‌ اعمالشان‌پاک‌پاک‌و‌اگر‌کل‌دلشان‌را بتکانی‌یک‌گردِ‌خاکستریِ‌گناه‌ندارد‌که‌ نیست؟ راستش‌من‌به‌هر‌نحوی‌حساب‌میکنم‌ میبینم‌اسمم‌بین‌خوب‌هایِ‌کلا‌س‌نیست‌، و‌دقیق‌باید‌بروم‌‌‌درصفِ‌بد‌های‌کلاس. وهاب، ابر‌قدرت‌ صاحب‌جلال‌و‌شکوه‌، من‌آلوده‌و‌گناهکارم‌درست، ولی‌‌به‌همان‌اندازه‌هم‌مضطرم‌و‌بیچاره. اما‌چه‌کنیم‌که‌تو، عزیزی.‌ تو‌رحمانی، تو‌رحیمی‌. چه‌کنیم‌که‌دلت‌طاقت‌نمیاورد‌که‌‌‌ این‌موجودِ‌دوپایِ‌ضعیف‌را‌به‌حال‌خود‌ رها‌کنی.‌ چه‌میتوان‌کرد، هیچ؟ تو‌خدایی‌و‌‌حامیِ‌بنده‌ات. اما‌فتاحِ‌‌مهربان حالا‌که‌اجازه‌داده‌ای‌‌در‌مهمانیت‌وارد‌‌شوم، حالا‌که‌اجازه‌داده‌ای‌سر‌سفره‌یِ‌تو، کنارِ‌ آدم‌خوبها‌بنشینم‌و‌کسی‌نامه‌اعمالم‌را نگاه‌نکند. حالا‌که‌گذاشته‌ای‌‌‌ملائک، کنار‌قند‌و‌نبات‌ترین‌‌بنده‌هایت‌‌‌منه‌تلخ‌و‌ طعمِ‌گس‌‌را‌‌راه‌بدهند‌به‌درگاهت‌‌. حالا‌که‌‌گذاشته‌ای‌یک‌‌بار‌دیگر‌طعم ‌دلچسبِ‌ بیدار‌شدن‌ِ‌سحر‌و‌شوقِ‌رفتن‌به‌خانه خانجون‌برای‌افطاری‌‌‌را‌تجربه‌کنم‌. خواستم‌بگویم، خیلی‌با‌مرام‌‌ومعرفت‌تراز‌ تصوراتِ‌کوچک‌منی. راستش‌من‌همان‌‌بنده‌یِ‌دوهزاریِ‌کج‌و‌ کوله‌‌ام‌که‌شاید‌هیچوقت‌به‌کارت‌نیامدم. همانی‌که‌‌همیشه‌سعی‌کرد‌بنده‌ی‌خوبی ‌باشد، ولی‌هیچوقت‌نتوانست. من‌همانم‌که‌احتمالا‌ملائک‌هربار‌که‌ میخواهند‌‌نامه‌اعمالم‌را‌‌نشانت‌دهند سرشان‌را‌به‌تاسف‌تکان‌میدهند. همانی‌که‌‌‌آنقدر‌‌‌رفته‌در‌بیراهه‌‌‌‌‌‌ که‌فرشته‌ی‌سمت‌چپش‌گاهی‌‌عقب ‌میماند‌برای‌نوشتن‌اعمال‌سیاه‌و‌خط‌خطی‌ش. نیامدم‌از‌‌بد‌بودن‌وُ‌‌‌‌آلوده‌بودنم‌بگویم‌‌ حتی‌نیامدم‌گلایه‌کنم‌و‌طومارِ‌درد‌و ‌مرض‌هایم‌را‌‌پهن‌. فقط‌آمدم‌بگویم، تو‌مهربان‌تر‌از‌‌همه‌ای. مهربان‌ترین‌و‌‌خدایِ‌مبادا‌ترین‌روزها.‌ آمدم‌بگویم‌، میدانم‌در‌این‌ماه، ‌‌آسمان‌را‌ چه‌ضیافتی‌‌برپاست.‌ اما‌میشود‌میانِ‌سر‌شلوغی‌ها‌و‌‌شنیدنِ‌ حرف‌هایِ‌بنده‌هایت‌اجازه‌بدهی‌ کوله‌بار‌سنگین‌زندگی‌را‌بیاورم‌و‌پشتِ‌ درهای‌‌عرش‌بگذارم‌و‌‌‌‌همانجا‌‌بنشینم‌و‌ مانند‌کودکان‌لجوج‌پاهایم‌را‌به‌زمین‌ بکوبم‌و‌بگویم، تا‌‌خدایم‌را‌نبینم، نمیروم. بعد‌از‌آنجا‌ فریاد‌بزنم‌که‌چقدر‌تو‌خوبی‌و‌چقدر‌من‌بدم.‌ چقدر‌تو‌بزرگی‌و‌چقدر‌من‌ذلیلم‌. شاید‌صدایم‌در‌عالم‌پخش‌شود‌و‌به‌گوش‌ همه‌برسد، شاید‌‌اگر‌‌ملائک‌بگذارند‌ببینمت ‌در‌این‌صورت‌زخم‌هایِ‌سرباز‌کرده‌ام‌از‌دنیا‌‌و تاول‌هایِ‌ناشی‌از‌خستگی‌درمان‌شود. شاید‌در‌این‌صورت‌دلم‌آرام‌بگیرد.‌ میشود‌‌حالا‌که‌راهم‌داده‌ای، طعم‌‌‌ شیرینیِ‌آغوشت‌را‌هم‌به‌من‌‌بچشانی.‌ آری‌، میدانم‌که‌همیشه‌در‌آغوش‌توعم‌، میدانم‌که‌هوایم‌را‌داری‌و‌این‌را‌هم‌میدانم‌ که‌از‌رگ‌گردن‌نزدیکتری‌به‌من. امااین‌را‌پایِ‌بی‌چشم‌و‌رو‌بودنم‌نگذار‌. ‌بگذار‌پایِ‌‌‌‌‌ناشی‌بودنم. و‌بغلم‌کن، آنگونه‌که‌لمسش‌کنم.‌ آنگونه‌که‌غرق‌شوم‌در‌حلاوتش‌.‌ فقط‌کمی‌بگذار‌در‌آغوشت‌باشم، مثلا‌قدر‌یک‌عمر‌و‌تا‌زمان‌رسیدنِ‌ ملک‌الموت‌. میدانم‌، بازم‌هم‌پررو‌شده‌ام‌، اما‌تو‌ببخش. هم‌زیاده‌گوییم‌‌را‌، هم‌پررو‌گری‌هایم‌را‌.‌ و‌به‌رسمِ‌قدیم‌تر‌ها ‌[ اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَى عِبَادِكَ فِيهِ الصِّيَامَ‌✨ ]
مردم‌ادعا‌میکنند‌حالشان‌خوب‌است، اما‌در‌‌ترافیک‌و‌پشت‌چراغ‌قرمز‌چاووشی‌ گوش‌میدهند‌‌ودر‌خلوت‌با‌‌صدای‌‌غمگین‌‌ِ‌ قربانی‌هم‌نوایی‌میکنند.
- تامیلا -
فرار‌کردم‌حاج‌آقا‌ ، فرار‌کردم‌‌اومدم‌پیشت‌.‌ قبل‌از‌اومدن‌تمومِ‌پلای‌پشت‌سرمُ‌خراب‌ کردم‌تا‌راه‌برگ
وقتشه‌‌‌آقا‌سید، فکرکنم‌‌دیگه‌صبرم‌تموم‌شده احتمالا‌دیگه‌جونی‌برای‌ادامه‌دادن‌ندارم.‌ وقتشه‌که‌‌بازم‌منو‌ببرین‌‌پیش‌خودتون‌‌. وقتشه‌‌بازم‌فرار‌کنم‌از‌اینجا‌و‌‌آدماش‌و‌پناه بیارم‌به‌شما. داره‌عفونت‌میکنه‌‌این‌زخمِ‌عمیقِ‌روحم. ‌خونریزیش‌زیاد‌شده، فکر‌کنم‌لازمه‌جنابتون‌مرحم‌بزاره‌روش، تاخوب‌شه. به‌مو‌رسیده، پاره‌شده، اون‌گره‌ای‌که‌زده‌بودمم‌‌شل‌شده‌. مگه‌اینکه‌شما‌درستش‌کنید. اگه‌در‌اسرع‌وقت‌خدمت‌نرسم، احتمالش‌زیاده‌که‌دیگه‌نتونم‌زندگی‌کنم‌آ حاج‌آقا‌رضا. یه‌جوری‌راست‌و‌ریستش‌کنید‌.
تهرانِ‌عزیزِ‌من، تو‌به‌اندازه‌یِ‌کافی‌سرشار‌از‌ غم‌بودی.‌ بارون‌‌کار‌خودشو‌کرد، غمگین‌تر‌شدی.
- تامیلا -
تهرانِ‌عزیزِ‌من، تو‌به‌اندازه‌یِ‌کافی‌سرشار‌از‌ غم‌بودی.‌ بارون‌‌کار‌خودشو‌کرد، غمگین‌تر‌شدی.
حالا‌غم‌زینت‌بخش‌‌ِ‌‌کوچه‌و‌خیابان‌‌هایت‌ شده‌.‌ گویی‌، توباغم‌زیباتری‌.