#همه_نمیرسند 🏴
- کربلا قربانگاهی در تاریخ نیست!
🔥 کربلا قربانگاهی است در درون تو!
← که فقط عاشقها اذن ورود به آنرا دارند!
✘همه نمیتوانند وارد شوند!
✘همه نمیتوانند عاشق شوند!
- باید اول معشوق را دیده باشی،
- طعم لبخندش را چشیده باشی،
- ناز چشمانش را کشیده باشی،
✦ تا حاضر باشی برایش قربانی بدهی ...
✨ فقط اهلِ شناخت، عاشق میشوند!
فقط آنان که دلبرشان را میشناسند...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
▪️کربلا محل از دست دادنِ امام نیست!
✨محل بدست آوردن امام است!
🔥اما همه نمیتوانند به امام برسند!
♥ امام محل ناز است!
و فقـــط اهلِ نیازند که به امام خواهند رسید!
← اهل نیاز همان عاشقهایی هستند،
که در زیر جذبهی معشوقشان، به طلب رسیدهاند!
میخواهند برسند...
به هر قیمتی!
★ اهل نیاز، امام میخواهند تا راه نشانشان دهد!
راه خانهی دلبر را!
═✼🍃🌹🍃✼═
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
▪️کربلا، یک ترازوست!
ترازویی که به وفای آدمها نمره میدهد!
➕به وفای آدمها در برابر امام....
🔥اما همه به وفایِ امام نمیرسند!
✦ سنگ این ترازو از جنسِ #صدق است!
آدمها را میگذارند روی کفهی دیگر و وزن میکنند!
اندازهی صدقشان هرقدر باشد: نمرهی وفایشان معلوم میشود!
✓ صدق، میزانِ هزینهایست که از #خودت برای امامت کردهای!
⚡️نه میزان ادعایی که داشتهای!
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
▪️قداست کربلا به شهادت امام نیست!
- علت زنده ماندن کربلا، مصائب عاشورا نیست!
✦ کربلا همهی ارزشش را از آینده میگیرد!
- از حقیقتی جاری در تاریخ، که مسیرش از آدمِ ابوالبشر آغاز شده و بهسمت آیندهای معلوم، از کربلا نیز عبور کرده است ...
💥اما همه آیندهی کربلا را نمیبینند!
- همه برای آیندهی کربلا آماده نمیشوند!
⚡️فقط کسانی میبینند و میفهمند که؛
- اهل ایستادناَند / اهل قیام / اهل رفتن ...
- فقط کسانی که اهل نترسیدن اند.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
✦ اهلِ کربلا، صاحبانِ بلندترین آرزوهای تاریخند!
آرزوهایی که به اندازهی تمام تاریخ کِش آمدهاند.
✘ اما همه نمیتوانند اهل آرزوهای کشدار باشد!
✘ همه نمیتوانند به وسعت کربلا آرزو کنند!
✘ همه نمیتوانند امامِ کربلا را، دوباره به زمین برگردانند!
← فقط کسانی اهل آرزوهای کربلاییاَند، که؛ ↓
⚡️ از محصور شدن در قفس زمان و مکان، بیزارند!
- میخواهند در کربلا حل شوند!
- و با کربلا تا آخر تاریخ، جاری شوند!
💫 تا همان لحظهای که امام کربلا، دوباره به زمین برمیگردد ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
🔺داستانِ کربلا، داستانِ تخیلیِ عاشقی اصحابِ امام با امام نیست!
⚡️داستانِ کربلا، داستانِ تمرین امامداری است!
☜ و تمام بزنگاههای این داستان، حتماً حتماً حتماً برای کسی که قصدِ امام کرده است، اتفاق میافتد!
▪️بزنگاههایی که او میان "من" و "امام" گیر میکند، و باید "من"ها را قربانی کند تا به امام برسد!
⚠️ اما همه به امامداری نمیرسند!
- اصلاً همه توان دیدن امام را ندارند!
- وگرنه یازده امام را به شمشیر دشمن نمیسپردند و یک امام را به غیبت هزار ساله!
💥همه به امامداری نمیرسند ....
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
🔺کربلا با همهی عظمتِ تاریخیاش، فقط ماجرای سادهی یک خیانت بود!
💥خیانتی که همهی ما در سطوحی مختلف، دائماً با آن روبرو یا به آن مبتلا میشویم!
✘ همه نمیتوانند مقام امام را درک کنند!
✘همه نمیتوانند "خطر نفهمیدنِ حریم امام" را بفهمند!
✘ همه نمیتوانند سرعت و سبک حرکت خود را با امام به گونهای تنظیم کنند که به خیانت کوفیان مبتلا نشوند!
✦ فقــط کسانی میتوانند خود را از این خیانت حفظ کنند، که باور کنند؛
⚡️ امام، تنها صراطِ مستقیم، بهسمت خداست!
💥و کسی که امام را نمیفهمد و ندارد، فقط دور بازیهای کودکانهی دنیا چرخ میزند.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
- کربلا ماجرای نبردِ طاغوتها با امام نیست!
🔺کربلا ماجرای نبرد طاغوتها در تمام تاریخ، با شخصِ من و شماست!
- اما همه امامِ درونِ خودشان را مقابل یزید، نمیبینند!
- همه خودشان را روبروی سپاه عمرسعد نمیبینند!
- همه شاهرگِ حیاتِ انسانیشان را زیرِ تیغِ شمر نمیبینند!
💥کربلا ماجرای سر بریدنِ هویتِ ماست!
هویتِ انسانی ما ...
- اما همه نمیتوانند برای خودشان، عزاداری کنند!
و برای انتقام خودشان، کاری کنند!
═✼🍃🌹🍃✼═
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
▪️کربلای سال ۶۱ هجری تمام نشد و مجالس عزاداری، کربلا را ادامه دادند!
- ادامهی کربلا،
- استمرار کربلا،
- و تپشِ هزار سالهی نبض کربلا، بهعهدهی اشک بود!
✦ اشک، کربلا را ادامه داد ...
و میوههایی نورسِ و کال را آبیاری کرد و آبیاری کرد و آبیاری کرد!
تا امروز که میوههایش، رسیده... و زمین برای چیدنش آماده شده است!
💥اما همهی اشکها، کربلا را ادامه نمیدهند،
میوه نمیدهند،
گاهی بر شورهزار بی تپشی میچکند و تمام میشوند!
✦ اشک برای ادامهی کربلا، باید بر دلی زنده که جرأت قیام دارد ببارد ... و دیگر هیچ !
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
▫️کربلا، نمایشی قدرتمند از سکانس پایان است!
❣عاشقانهترین، زیباترین، توحیدیترین و مطلوبترین سکانس پایان در سبک زندگی الهی!
و مَماتی، مَماتَ محمّدٍ و آل محمد صلیاللهعلیهوآله ...
💥اما همه نمیتوانند به سکانس پایان کربلا در زندگی خویش، برسند!
✦ فقط کسانی قادرند این پایان را برای خود ثبت کنند؛
✓ که در تمام مسیر زندگی، با کربلا تنظیم و هماهنگ بوده باشند!
✓ کسانی که کربلا، منشاء تمام انتخابها و ارتباطاتشان بوده باشد !
💫 همان اهلِ " محیایَ محیا محمدٍ و آل محمّد صلّیاللهعلیهوآله " ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴 ( حرف آخر )
▪️عزاداریها جایی برای بر سر و سینه کوبیدن نیستند!
- عزاداریها ادامهی ماجرای کربلایند برای یک هدف!
✦ تربیت عزادار به قیمتِ امام / به قدرتِ امام / به وزنِ انسانیِ امام ...
💥اما همه در مکتب امام تربیت نمیشوند!
✦ فقــط کسانی از این عزاداریها، با جانی پُر از قدرت و نور بیرون میآیند، که قصد جدی برای تلاش داشته باشند!
تلاش برای شبیه شدن به امام! 💫
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
📗※ مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۱
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
#روز_اول | عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی
※ عبیدالله ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین(ع)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیامکنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت.
✘ پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و تصمیم امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه، عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد.
نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، خیمهای دید و پرسید که آن از کیست؟
گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی.
امام(ع) کسی را نزد او فرستاد، تا او را به یاری اردوی امام(ع) دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام(ع) رساند.
پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و نشست و خدا را سپاس گفت، و گفت: «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه میکند، آیا نمیخواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته میشوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافتهام.»
✘ امام (ع) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند:
«و ما کنت متخذ المضلین عضدا؛ ما گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم.»
اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم میاندازد و هلاک میشود.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
※ مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۲
|ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز دوم | عبدالله بن مطیع
پرده اول :
※ وقتی امام(علیهالسّلام) به عبدالله رسید، او از امام خواست از آب چاهش نوشیده، دعایی کند تا چاه، آبدار شود. امام نیز خواسته او را اجابت کرد.
آن گاه عبدالله از امام پرسید: قصد کجا را دارید؟ امام فرمود: در حال حاضر به مکه میروم. عبدالله گفت: خداوند برایت خیر قرار دهد.
اما من نیز رای و نظری دارم که دلم میخواهد برای شما بازگو کنم. امام فرمود: نظر تو چیست؟
عبدالله گفت: پس از ورود به مکه وقتی خواستی از آنجا به شهر دیگری بروی، به کوفه نزدیک نشو، زیرا کوفه شهری شوم و محنت زاست. در کوفه پدرت کشته و برادرت تنها رها شد، و ضربه مهلکی بر او وارد شد. از مکه جدا نشو؛ زیرا شما سرور و آقای عرب هستید
و به خدا قسم اگر کشته شوید خاندان شما نیز هلاک میشوند.
پرده دوم:
امام از جاده اصلی به سوی مکه متوجه شد... و در راه از کنار عبدالله بن مطیع که در ملک خود و کنار چاه آبش اقامت کرده بود، گذر کرد و در آنجا فرود آمد.
عبدالله به امام حسین علیهالسّلام گفت: ای اباعبدالله؛ خدا بعد از تو آب گوارایی را برای ما ننوشانَد؛ به کجا میروی؟
امام (علیهالسّلام) گفت: به سوی عراق، عبدالله گفت: سبحان الله چرا؟ ایشان پاسخ داد: معاویه مرده و بیش از یک بارشتر، نامه از مردم عراق برای من آمده است.
عبدالله گفت: یا اباعبدالله! این کار را انجام نده، به خدا سوگند آنان حرمت پدرت را حفظ نکردند؛ در حالی که بهتر از تو بود؛ پس چگونه حرمت تو را حفظ خواهند کرد؟ به خدا سوگند اگر تو کشته شوی بعد از تو حرمتی باقی نخواهد ماند.
هنگامی که امام به مکه رسید این آیه را تلاوت کرد: ولما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل«و چون (موسی پس از خروج از مصر) رو به سوی مدین نهاد، گفت : باشد که پروردگارم مرا به راه راست راهنمایی کند».
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۳
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز سوم | فرزدق
※ فرزدق از شاعران شیعه است و همواره در مدح اهل بیت علیهمالسلام شعر میسروده.
امام علیه السلام در مسیر کوفه، فرزدق را دید. فرزدق سلام کرد و گفت: اى فرزند رسول خدا، چگونه به مردم کوفه اعتماد کردى، با آن که پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟
اشک از دیدگان امام جارى شد و فرمود:
خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوى رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدان که " او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقى مانده است. (تذکر اول)
امام علیه السلام از وضعیّت مردم کوفه سؤال کرد و فرزدق پاسخ داد: «دل هاى مردم با تو و شمشیرهایشان بر ضدّ توست!».
امام(علیه السلام) فرمود:
اى فرزدق! اینان گروهى هستند که پیروى شیطان را پذیرفتند و اطاعت خداى رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهى را از بین بردند و باده ها نوشیدند و دارایى هاى فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و "من از هر کس به یارى دین خداوند و سربلندى آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خداوند پیروز باشد". (تذکر دوم)
※ اما فرزدق نرفت!
و امام، انتخاب او نبود!
زیرا امام بسمت مکانی در حرکت بود که فرزدق مطمئن بود، نتیجهای جز کشته شدن نخواهد داشت!
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۴
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز چهارم | مالک بن نضر ارحبی
※ مالک به حضور امام حسین علیه السلام رسید.
این دیدار ظاهراً در کربلا صورت گرفت. امام پس از خوشامدگویی علّت حضور مالک را جویا شد.
مالک گفت: برای عرض سلام خدمت رسیدم و از خدا عافیت و سلامت شما را خواستارم. مردم برای جنگ با شما جمع شده اند! نظر شما در اینباره چیست؟
امام پاسخ داد: «حسبی الله و نعم الوکیل؛ خدا مرا کفایت می کند و چه نیکو وکیلی است».
او برای امام دعا کرد....
آنگاه حضرت فرمود: چرا مرا یاری نمیکنی؟ مالک بن نضر گفت: من مقروض هستم و عیال وارم، اهل من بدون من چگونه روزگار بگذرانند؟
✘ مالک دعوت امام را رد کرد و رفت !
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۵
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز پنجم | ضَحّاک بن عبدالله مشرقی
※ ضحاک از "گزارشگران" واقعه کربلا در کوفه است. طبری نقل کرده است ضحاک در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین(ع) ملاقات کرد.
امام حسین(ع) او را به یاری خود خواند. وقتی ضحاک عذر خواست، امام علیهالسلام علت عدم همراهیاش را جویا شد.
• ضحاک دعوت امام را ✘ #مشروط ✘ قبول کرد و گفت: «من فردی عیالوارم و به مردم مقروض هستم؛ اما اگر به من اجازه دهی، هنگامی که هیچ جنگجویی که از تو دفاع کند - در کنارت - نیافتم، بازگردم و فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم». امام علیهالسلام پذیرفت. (اوج رحمت امام برای نجات یک نفر)
• ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعتهای بسیاری از خود به نمایش گذاشت و نماز ظهر را همراه امام به جای آورد.
او وقتی که دید سپاه بنیامیه به دستور عمر بن سعد اسبهای یاران امام (ع) را هدف قرار داده و با پی کردن از پای درمیآورند، اسب خود را در خیمهای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت.
• ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام علیهالسلام، دو نفر از دشمن را که پیاده میجنگیدند، به قتل رسانده و دست یکی دیگر را از تنش قطع کرده که حضرت هم در حق او دعا کردند و فرمودند: «سست نگردی، دستت بریده نشود. خداوند از اهل بیت پیامبر صلواتاللهعلیه، بهترین پاداشها را به تو ارزانی دارد.»
※ وقتی دیدم یاران امام حسین(ع) کشته شدهاند و نوبت به وی و خاندانش رسیده و با وی به جز "سوید بن عمرو خثعمی و بشیر بن عمرو حضرمی" باقی نماندهاند، خدمت اباعبدالله آمدم و گفتم: یابن رسول الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟
حضرت فرمود: آری، من بیعت خود را از تو برداشتم؛ ولی تو چگونه میتوانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ (رحمت امام به کسی که از میدان میگریزد)
• ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمهای پنهان کردهام و به همین جهت بود که پیاده میجنگیدم.»
پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
تنها مسیری های ایلام
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۵ | ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما | روز پنجم | ضَحّ
🔺ـــــــــــــــــــــ پ . ن :
تسلیم، شرط عشق است!
و عاشق، شرط نمیگذارد!
اگر شرایط اینطور باشد هستم!
و اگر آنطور باشد، من نیستم!
تسلیم، شرط امنیت امام است، و ما در نقطهای، دیگر برای امام خطرناک نیستیم، که به عشق میرسیم!
عاشق چیزی به نام #شرط نمیداند!
اینجا را میتوانم، آنجا را نمیتوانم، ندارد!
عاشق میماند و "ماندن" برایش موضوع اصلی است ... "ماندن" تمامِ شرط است برای او!
من فقـــط میخواهم که باشم زیر سایهات همین!
هر طور که باشد / هر کجا که باشد /
فقـــط باشم ! (فمعکم، معکم، لا مع غیرکم)
اگر اهل شرطیم!
اهل "با این کمبود نمیتوانم"
اهل "با این اوضاع نمیمانم"
اهل "انتخاب نحوهی ماندن"
امام را به چشم سر هم که ببینیم، ضحاک درونمان شرط میگذارد برایش!
و بالاخره از همراهی امام، میگریزیم!
✘ آری #همه_نمیرسند !
فقط آنهایی میرسند که قصدِ رسیدن دارند در هر حال و اوضاع و شرایطی!
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۶
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز ششم | شبث بن ربعی
از اشراف کوفه و شخصیتهای بیثبات و حزب باد در تاریخ اسلام.
※ شبث، از مخالفان عثمان و فرماندهان سپاه امام علی(ع) در جنگ صفین بود.
او در مسیر حرکت به سوی نهروان، به خوارج پیوست اما با سخنان امام برگشت و فرماندهی قسمتی از سپاه امام را در جنگ نهروان به دست گرفت. او از کسانی بود که علیه حُجْر بن عَدی شهادت داد.
※ در واقعه کربلا، از کسانی بود که به امام حسین(ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید؛ اما با تسلط ابن زیاد بر کوفه تغییر موضع داد و در پراکنده کردن اهالی کوفه، از اطراف مسلم بن عقیل نقش به سزایی داشت. در روز عاشورا با آنکه فرماندهی نیروهای پیاده سپاه عمر بن سعد را بر عهده داشت؛ "اما سعی میکرد تا خود را کمتر نشان دهد". (یکی از مشخصههای افراد بی ثبات)
• او برای حضور در واقعه عاشورا و جنگ با امام حسین(ع) تمایلی نداشت و هنگامی که ابن زیاد از او خواست به سپاه عمر بن سعد بپیوندد، تظاهر به بیماری کرد تا در مقابل امام قرار نگیرد. اما وقتی ابن زیاد به او گفت «اگر مطیع مایی به جنگ دشمن ما برو» به سمت کربلا حرکت کرد.
در روز عاشورا فرماندهی نیروهای پیاده سپاه عمر بن سعد را بر عهده داشت.وقتی که سپاهیان عمر بن سعد از شهادت مسلم بن عوسجه خوشحالی میکردند. شبث آنان را سرزنش کرد. (دودلی ... گاهی این سو و گاهی آن سو)
شبث، پس از واقعه عاشورا، به شکرانه شهادت امام حسین(ع)، مسجدش در کوفه را (که سابقا امام علی(ع) از نماز خواندن در آن نهی کرده بود) تجدید بنا کرد.
در قیام مختار از سوی عبدالله بن مطیع به مقابله با مختار پرداخت. او در شورش اشراف کوفه بر ضد مختار نیز نقش اساسی داشت.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیراستانکرمان⇩
@Tanhamasirkerman
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۷
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز ششم | قبیله بنی اسد
※ حبیب بن مظاهر به حضور امام آمد و گفت: در نزدیکی ما قبیلهای از بنی اسد هست، آیا به من اجازه میدهید آنان را برای یاریتان دعوت کنم، ✘شاید خدا بوسیله ایشان از شما دفاع کرد.✘
امام علیهالسلام فرمودند: مانعی ندارد.
• حبیب شبانه بطور ناشناس نزد آنان رفت و گفت: من بهترین چیزی را برای شما آوردهام که مهمانی برای گروهی بیاورد. آمدهام تا شما را برای یاری امام دعوت کنم. عمر بن سعد امام را محاصره کرده است. شما خویشاوندان من هستید، پس بیائید و امروز سخن مرا درباره نصرت امام بشنوید تا بدین وسیله به شرافت دنیا و آخرت نائل شوید.
• نود مرد دعوتش را اجابت کردند و متوجه امام حسین علیهالسلام شدند!
• در همین موقع مردی از آن قبیله خارج شد و این جریان را برای عمر سعد شرح داد.
عمر سعد کسی بنام «ازرق» را بهمراه چهارصد سوار راهی قبیله بنی اسد نمود.
• زمانی که بنی اسد میخواستند شبانه بسوی امام حرکت کنند، لشکر عمر سعد در کنار فرات راهشان را بست. درحالیکه فقط کمی فاصله تا امام مانده بود.
• جنگ خطرناکی بین آنان رخ داد وبنی اسد تاب مقاومت نداشتند، شکست خوردند و بازگشتند.
• هنگامی که حبیب بن مظاهر به سوی امام برگشت و جریان را شرح داد.
امام فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله».
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۸
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز هشتم | عَمرو بن حَجّاج
※ عمرو بن حجاج هم مثل دیگر کوفیان نامه نوشته بود و از امام دعوت کرده بود. اما در فتنهای که پس از شهادت هانی، به فریب کوفیان انجامید او نیز، فریب خورد و از طرف طایفه مذحج، به ابن زیاد اعلام وفاداری کرد.
و ماجرا از همان جا شروع شد.
۱• سپاهیان تحت فرماندهی او، مسلم بن عوسجه را به شهادت رساندند.
۲• عمرو در ۷ محرم با پانصد سوار بر شریعه فرات مأمور شد و این جمله وحشتناک و درّنده، از اوست:
«ای حسین! این آب فرات است که از آن سگها، الاغها و خوکها مینوشند. سوگند به خدا تو از آن جرعهای هم نمینوشی تا این که در آتش دوزخ از حمیم آن بنوشی.»
۳• در روز عاشورا فرماندهی جناح راست سپاه عمر بن سعد را بر عهده داشت.
۴• وی در قیام مختار از مخالفان وی بود و پس از شکست از کوفه ناپدید شد.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#مثبت_شما
※ این تصاویر، لحظاتی است از یک بعداظهر داغ
و ضبط یک گزارش با نام "دو راهی انتخاب"
※ مجموعه #همه_نمیرسند را اگر این روزها دنبال کرده باشید؛ بیشتر فضایش برایتان ملموس خواهد بود.
✘ چالشی است با نام " #دوراهی_انتخاب "
ایستادیم کنارتان و با یک چالش در دوراهی یک انتخاب قرار گرفتیم، که انتخاب نهایی ما محصولِ انتخابهای قبلی مان بود.
✘ انتخابی که زمان تغییرش گذشته بود:
امام یا هر چیز دیگری غیر او.
• منتظر انتشار این ویژهبرنامه در آخر هفته باشید.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۹
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز نهم | عبیدالله بن حر
※ در تاریخ نقل شده است که روز عاشورا چند تن از بزرگان کوفه بر روی تپه ای نشسته بودند و گریه می کردند و دست به دعا شده بودند که: خدایا، یاری ات را نصیب حسین علیه السلام کن!
یکی از آن بزرگان عبیدالله بن حر بود.
و اما عبیدالله ؛
قبل از ورود امام به کوفه، ✘از ترس اینکه با امام مواجه نشود✘ از شهر خارج شد. اما در منزلگاه بنی مقاتل با کاروان امام برخورد کرد.
امام حجاج را به خیمه او فرستاد تا او را به اردوگاه خود دعوت کند، اما او نپذیرفت. چندی بعد امام خود به خیمه او رفت و فرمود: "ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه میکند، آیا نمیخواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت نزد خدا شفیع تو باشد؟"
عبیدالله به حر گفت: "یابن رسول الله، اگر به یاری تو بیایم، همان اول کار، پیش روی تو کشته میشوم، و ✘نفس من به مرگ راضی نیست✘. این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافته....
امام در حالی که از اون روی برگرداند به او فرمود: "نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو" و سپس این آیه از سوره کهف را تلاوت کرد:
وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًاخ
✘ ما #گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم.✘
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۱۰ (آخر)
روز دهم | حرّ بن یزید ریاحی
| ماجرای مردی که رسید |
※ امام حسین علیهالسلام در منزلگاه ذی حُسم با حرّ و سپاهش روبه رو شد.
به گفته منابع، حُرّ نه برای جنگ بلکه برای انتقال امام نزد ابنزیاد اعزام شده بود و از اینرو با سپاهیانش رودرروی توقفگاه کاروان امام صفآرایی کرد.
• حرّ گرچه اقدامی سختگیرانه کرد، اما رفتارش با امام ✘ محترمانه ✘ بود؛ حتی یک بار به حرمت خاص حضرت فاطمه سلاماللهعلیها نیز اشاره کرد.
• در روز عاشورا، عمر بن سعد لشکر خود را آراست و فرماندهان هر بخش از سپاه را تعیین نمود و حرّ را فرمانده بنیتمیم و بنی هَمْدان کرد.
با آراسته شدن سپاه، لشکر عمر سعد آماده جنگ با سپاه امام گردید.
• حرّ چون تصمیم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت(ع) جدی دید، نزد عمر بن سعد رفت و به او گفت: «آیا تو میخواهی با این مرد (امام) بجنگی؟»
• گفت: «آری به خدا قسم چنان جنگی بکنم که آسانترین آن افتادن سرها و بریدن دستها باشد.»
حر گفت: «مگر پیشنهادهای او خوشایندتان نبود؟» ابن سعد گفت: «اگر کار به دست من بود میپذیرفتم؛ ولی امیر تو (عبیدالله) نپذیرفت.»
✘ پس حر، عمر سعد را ترک کرد و در گوشهای از لشکر ایستاد و اندک اندک به سپاه امام(ع) نزدیک شد.
مهاجر بن اوس -که در لشکر عمر سعد بود- به حر گفت: «آیا میخواهی حمله کنی؟»
حر در حالی که میلرزید پاسخی نداد.
مهاجر که از حال و وضع حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «به خدا قسم هرگز در هیچ جنگی تو را به این حال ندیده بودم، اگر از من میپرسیدند: شجاعترین مردم کوفه کیست تو را نام میبردم، پس این چه حالی است که در تو میبینم؟»
✘ حر گفت: «به درستی که خود را میان بهشت و جهنم میبینم و به خدا سوگند اگر تکهتکه شوم و مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد.»✘
• حر این را گفت و بر اسب خود نهیب زد و به سوی خیمهگاه امام(ع) حرکت کرد.
• گفتهاند که وی با حالی پریشان با امام مواجه شد و با اذعان به اینکه هرگز گمان نمیکرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد (حرّ) هستی.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
تنها مسیری های ایلام
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۱۰ (آخر) روز دهم | حرّ بن یزید ریاحی | ماجرای مردی که رسید | ※ امام
🔺ـــــــــــــــــــــــــ پ . ن :
※ بعضی پُل ها خراب کردنی نیستند!
که اگر خراب شوند، ستونِ عاقبت بخیری در درون انسان فرو میریزد!
یکی از این پُل ها، که اگر فرو بریزد، خانه خراب میکند آدم را : #ادب است!
حتی اگر وسط سپاه حق باشی، بیادب که باشی یعنی خطرناکی برای امام، ناامنی برای امام، و حتماّ در فتنهای همهی سعادت را میگذاری و میروی!
ولی اگر این پُل فرو نریزد، وسط سپاه دشمن هم که باشی، ادب و احترام در برابر ارزشها، تو را در اولین دور برگردان، به بازگشت میکشاند.
• آری #همه_نمیرسند ؛
امّـــــا چشمان حرّ کور نشده بود، و دوراهیِ انتخاب را دید!
حر به میانجیگری "ادب و حفظ حرمتش" به سپاه امام رسید!
نه به سپاه امام ... که به معیّت امام در دنیا و آخرت رسید. | الحمدالله
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
تنها مسیری های ایلام
گزارش مردمی #دوراهی_انتخاب
تهیه شده بر اساس مجموعه #همه_نمیرسند
👇