📣 توصیه آیت الله ناصری (حفظه الله) درباره کیفیت توسل مومنین در این شب جمعه برای سربلندی ایران عزیز
🔸 پویش معنوی #ملت_امام_حسین علیه السلام برای سربلندی ایران
🌹﷽🌹
▪️کنج خرابه نشسته بود...
🔺سرش را به دیوار تکیه داده بود...
مرور اتفاقات چند هفته گذشته آزارش میداد 😭
🔺به آهستگی صورتش را لمس کرد...
دست جنگی و آفتاب داغ 🌞 خرابه بی سقف شام با صورت نازدانه بیش از آنکه تصور کنید خشن بوده 😔😔
🌌 نیمه های شب آشفته از خواب بلند شد و گریان😭سراغ عمه اش را گرفت
من این جایم عزیز عمه 💗
گویا خواب پدرش را دیده بود😔
با گریه از پدر سخن میگفت، از گریه او تمام خرابه به گریه افتاد😭😭😭
صدا به گوش یزید رسید 👹
علت را پرسید و برای آرام شدن خرابه دستور داد، سر را به خرابه بردند پیش روی نازدانه گذاشتند 😰😰
رو پوش را کنار که زد..... 😭😭😭
🔹بعدها از عقیله بنی هاشم نقل شده؛
با هر منزلی که رو به رو شدیم مصیبتی به ما وارد شد، لیکن جور جفا در شام بر ما کامل شد..
💔 اما مصیبت برادر زاده ام رقیه مویم را سفید و کمرم را خم کرد.....
🖤😔😔😔
#ملت_امام_حسین
#روز_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(س)
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
🌹﷽🌹
🔹کاروان امام حسین از مکه 🕋 به سمت کوفه خارج شده بود که ناگهان
از دور دو سوار 🐎مشاهده شدند
به تاخت به سمت کاروان می آمدند
نزدیکتر که شدند، دوفرزند عقیله بنی هاشم بودند☺️
نزدیک کجاوه مادر رفتند و اظهار ادب کردند 💖، بعد هم خدمت دایی بزرگوارشان عرض ادب و وفاداری تا پای جان نمودند😌❤️
🔸در طول مسیر همراه کاروان🏴 بودند تا ورود به کربلا
و 🌝صبح روز دهم محرم
بعد از جنگ ⚔ عمومی وبعد از آن در جنگ تن به تن بعد از شهادت تمامی اصحاب نوبت به بنی هاشم رسید😔😭
💢هنگامی که دوتن از بنی هاشم به شهادت رسیدند، مادر دو فرزندش را طلبید، زره به اندازه قد و قامت از دو بزرگوار پیدا نکردند
🔺پس بر تنشان کفن پوشاندند و شمشیر🗡 را به جای کمر بر گردن حمایل کردند ✔️
🔺مادر آن دو را به سمت خیمه دایی برد
و خود دم در خیمه ⛺️ منتظر ماند
اندک مدتی ⏰ گذشت دو بزرگوار خارج شدند و عرض کردند : مادر جان، دایی فرمود بگویید مادرتان بیاید👌
👈عقیله بنی هاشم وارد خیمه شد
مدتی نگذشت که اذن میدان صادر شد✅
آن دو شیر بیشه مردانه وار به سمت لشکر دشمن 👹 یورش بردند و رجز میخواندند:
امیری حسین ونعم الامیر
⭕️ بعد از مدتی پیکار و به هلاکت رساندن تعدادی کوفی جراحات شدت گرفت و ضربات کاری شد
▪️آخرین لحظات عمر مبارکشان بود
که سید الشهدا را به کمک خواستند🙏
حضرت به سرعت خودشان را به مهلکه رساندند و کوفیان را عقب راندند
دو عزیز خواهر را به آغوش گرفتند و به خیام رساندند.😭😭😭
#ملت_امام_حسین
#روز_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب (سلام الله علیها)
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
🕋﷽🕋
💢 از اصحاب و بنی هاشم دیگر کسی نمانده بود 😔
✨سید الشهدا خود عزم میدان کرد
از میانه میدان صدای تکبیر سبط اصغر دل حرم را آرام میکرد 💗
مولایمان هنوز پا به رکاب اسب 🐎 دارد و قبضه شمشیر🗡 به دست✋
⭕️ هنوز تا اسارت فاصله است، هر چند اندک
مدتی گذشت صدای تکبیر قطع شد❌
بر تمام خیام⛺️ سکوت حاکم شد 🤫
همه با تمام وجود تمنای شنیدن یک تکبیر دیگر داشتند 😫
🔸در این میان عبدالله طاقت نیاورد
👈عمه به توصیه عمو مراقب بود مبادا عبدالله خودش را به میدان برساند✅
اما ناگهان از خیمه بیرون آمد😰
به سرعت رو به میدان شروع به دویدن کرد، عمه هرچه کرد نتوانست به او برسد😔
🔹کنار عمو که رسید دست را، سپر🛡 تیغ از خدا بی خبری کرد که به عمو نخورد
روی سینه عمو💖 که افتاد، یاد برادر و علقمه و دست در خاطر عمو گذشت 😔
صبر کن عزیز عمو❤️ اندک مهلتی نمیگذرد با جدت رسول خدا رو به رو میشوی که به پیشوازت آمده 💐
▪️تیر حرمله 👹 بود که داغی دیگر بر جگر سید الشهدا گذاشت 🖤
#ملت_امام_حسین
#روز_پنجم_محرم
#عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
🕋﷽🕋
💢 علی اکبر س به شهادت رسید 😔
زمانی رسیده بود که قاسم گمان میکرد
هم اکنون زمان میدان رفتن او فرا رسیده 👌، پس آماده میدان رفتن شد
رزم جامه به تن کرد، شمشیر🗡حمایل کرد و به دم خیمه⛺️عمو رفت اذن دخول طلبید ✋
داخل خیمه شد و عرض ادب کرد
عرض کرد : قصد میدان رفتن دارم
اذن صادر نشد ❌
کارش به التماس کشیده شده بود🙏
🔹مدام دست عمو را میبوسید و اذن میطلبید، بالاخره اذن میدان رفتن دردانه برادر صادر شد✅
به میدان رفت🐎
🌿رجز خواند از اصل و نسبش گفت
📯جنگ آغاز شد⚔
عده ای را به درک واصل کرد ✔️
در میان کشته شده گان پسری بود از پسران ارزق شامی👹
خود او به میدان آمده بود به انتقام خون پسرش😏
در میدان کوهی از آلات حرب ⚔️🏹خود را مخفی کرده بود 😶
🔸سید الشهدا این صحنه را که دید
دست به دعا برداشت و برای نصرت نور دیده اش دعا کرد❤️ 🤲
ارزق از خشم به خود میلرزید😖
💢 قاسم شمشیر را روی شانه اش گذاشت جلو تر آمد 👈اگر ارزق تویی چرا بند پوتین ات را نبستی؟ 😏
سرش را پایین آورد که به پوتینش نگاه کند که شد آخرین نگاهش 👌✅
📯در لشکر کوفه پیچید، قاسم بن الحسن ی ارزق شامی را کشت، بار دیگر لشکر کوفه از شمشیر بنی هاشم به خود لرزید 🙂
لبخند رضایت بر چهره عمو بود 😌
عمو عباس که از دورتر قاسم را مینگریست، از چهره اش رضایت میبارید☺️
👈خوب درس هایش را آموخته
آخر او شاگرد مشق شمشیر عمویش عباس بود💞👌
#ملت_امام_حسین
#روز_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
🕋﷽🕋 💢 علی اکبر س به شهادت رسید 😔 زمانی رسیده بود که قاسم گمان میکرد هم اکنون زمان میدان رفتن او فر
🕋°| ﷽ |°🕋
💢 دیگر از اصحاب و بنی هاشم کسی نمانده بود😔
🏴 وقت میدان رفتن خود سید الشهداء بود 👈 به دم خیمه ها⛺️ آمدند به جهت خداحافظی با اهل حرم💗✋
🔹عقیله بنی هاشم جلو آمدند، کودک شش ماهه را در آغوش پدر 💞 گذاشتند و فرمودند :دیگر طاقت ندارد برایش از این لشکر آب💧طلب کن
آب طلب شد 🙏
اما 👈 امان امان امان 😭😭😭
از پاسخی که حرمله 👿 به این طلب آب داد 😱
⭕️ تا قیام قیامت جگر دلسوختگان اهلبیت میسوزد از حرمله و تیرش🏹😔
🔰السلام علیک یا باب الحوائج علی اصغر(علیه السلام)
#ملت_امام_حسین
#روز_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
🕋°| ﷽ |°🕋 💢 دیگر از اصحاب و بنی هاشم کسی نمانده بود😔 🏴 وقت میدان رفتن خود سید الشهداء بود 👈 به دم
💗﷽💗
✝مسیحی مسلک بود
💢در خواب مسیح بن مریم علیه السلام را دیده بود؛
✍به او فرموده بود :
✨این شخص که در کنار من است پیامبر آخر آلزمان است 🍃
به او ایمان بیاور 💯
✅در خواب شهادتین را گفته بود..💖
🏝حال به مدینه آمده بود تا مسلمان شود❣
🏚خانه بزرگ مدینه را خواسته بود
🏕محله بنی هاشم و خانه ابا عبدالله را نشانش داده بودند...
💢آمده بود خدمت ابا عبد الله که مسلمان شود👌
🕍اباعبد آلله فرمود : به مسجد برویم و مسلمان شدنت را جشن بگیریم ✨
🕍در مسجد آماده شهادتین گفتن شد که ناگهان جوان زیبا رویی را دید😍
🔸گفت : به خدا قسم این زیبا رو را در خواب دیدم🍃
✍امام حسین ع فرمود؛
👈آن که تو در خواب دیدی جدم رسول خدا صل الله علیه وآله بود✨👌
✨ و این فرزندم علی است...✔️
💐 اشبه الناس خلقا و خُلقا ومنطقا به رسول الله..🌹
#ملت_امام_حسین
#روز_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
🔱﷽🔱
💢 عصر تاسوعا بود
همه فرزندان ام البنین در زیر خیمه⛺️ سید الشهداء بودند، در کنار امام در نهایت ادب حضور داشتند 😌
ناگهان نعره ای گوش خراش به گوش رسید 😱
🔺پسران خواهر ما کجایند؟
🔸همه فرزندان ام البنین به احترام امام سکوت کرده اند، هیچ جوابی برای این فریاد نبود
امام 💖 فرمود : جوابش را بدهید اگر چه فاسق است. یکی از دایی های شما است (افراد قبیله مادر)
🌿 عباس از خیمه بیرون می آید
به سمت صدا پیش میرود
🔹بی هیچ مقدمه ای شمر 👹 حرف امان نامه را پیش میکشد 😏
عباس از شدت خشم دندان بر هم میفشارد 😖
خدا تو وامانت را لعنت کند 🤲
تو فکر خویشاوندی ما و خودت هستی😒
فکر خویشاوندی حسین با رسول خدا نیستی 😒
برای ما طوق اطاعت از ملعون ها وملعون زادگان را می آوری 😑
ما در امان خداییم 💞 و به امان پسر سمیه نیاز نداریم 😒
حالا لشکر مانده بود و سایه شمشیر🗡عباس بن علی
🔺جگر شیر میخواست با عباس بن علی رو در رو شدن👌
#ملت_امام_حسین
#روز_نهم_محرم
#حضرت_عباس_علیه_السلام
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
🕋°| ﷽ |°🕋
⚫️ عصر عاشورا بود
دیگر کار تمام شده بود 😔
شیطانک های 😈 دور برش دیدند
مدام به سر صورتش میزند ابراز ندامت میکند 😓
آمدند سمتش گفتند :
آرام باش چه میکنی🙁
امروز روز شادی توست چه میکنی 😕
به واسطه زحماتت گروه عظیمی را به جهنم 🔥 فرستادی
با صدایی که از شدت ناراحتی رمقی نداشت، گفت : نفهمیدم چه کردم‼️
🔹با این کار باب های رحمت خدا ❤️ بر محبین آل علی بیش از پیش باز شد✅
و تا قیام قیامت هر کس به نحوی بر این دستگاه خدمتی کند مورد شفاعت است💖👌
#ملت_امام_حسین
#روز_دهم_محرم
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیهما
#شام_غریبان
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی
@Tanha_masir_Razavi_Kh
💢 پس از مرگ معاویه یزید خلافت را به ارث برده بود...
🔹مولایم را شبانه احضار کردند به دارالعماره مدینه، میخواستند از امام بیعت بگیرند، ایشان قبول نکردند و از مجلس خارج شدند..
⚫️ مدتی بعد امام شبانه از مدینه به سمت مکه 🕋 حرکت میکند، موسم حج بود و شرایط برای روشنگری در مکه مساعد تر👌
🔰 مردم گروه گروه به زیارت امام می آمدند، حاکم مکه مانع نمیشد شاید میترسید شاید هم نه❗️هرچه بود یزید مدتی بعد عزلش کرد.
🔹خبر بیعت نکردن امام به کوفه رسیده بود و روزی نبود که نامه📜 دعوت از امام به کوفه دست ایشان نرسد.
⏳مولایم فرمودند برای بررسی شرایط به کوفه بروم، جدایی از مولایم برایم سخت بود، هنگام وداع امام مرا در آغوش گرفت و همراه من گریست، لحظه ای خودم را در بهشت احساس کردم💓💓💓
_ با هزار مصیبت خودم را به کوفه رساندم
🔸با علنی شدن حضورم گروه گروه کوفی با من به نیابت بیعت میکردند 🤝
🔹ظرف چهل روز آنقدر بیعت کردند که قانع شدم به مولایم بنویسم 📝 که به سمت کوفه حرکت کند...
⭕️با حیله پسر زیاد ظرف یک نصفه روز چند هزار کوفی را که به حمایت از هانی همراه من دار العماره کوفه را محاصره کرد بودند پراکنده شدند❗️
_ هزار افسوس که بیعت کوفی جماعت به سستی تار عنکبوت🕸 است _
💔در آن لحظه فقط به این می اندیشیم که چگونه مولایم را مطلع کنم😔
_نه کسی برایم مانده بود که نزد امام علیه السلام بفرستم😔
_نه اجازه خروج من را از کوفه میدادند😔
اما حتی اگر مولایم را مطلع هم بکنم
دیگر هیچ جا برای او امن نیست...
نه کوفه نه مدینه نه مکه...
#ملت_امام_حسین
#روز_اول_محرم
#مسلم_بن_عقیل #محرم
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
#ملت_امام_حسین #روز_دوم_محرم #حر_بن_یزید_ریاحی ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ #تنهامسیر
🌹﷽🌹
💢 حرّ به دارالعماره کوفه احضار شده بود، فرمان گرفته بود که همراه هزار سوار🐎 از کوفه خارج شود و هر جا حسین بن علی علیه السلام را یافت متوقفش کند
👈نه اجازه برگشت به مدینه را به او بدهد، نه بگذارد سمت کوفه بیاید.
🔹در ذوحسم با امام رو به رو شد
احتمال در گیری⚔ را میداد
با خود می اندیشید🤔، با این تشنگی😰 که به سوارانم غلبه کرده اگر حسین قصد جنگ کند کمتر از نصف روزی از سوارانم جز جنازه های بر زمین چیزی باقی نمی ماند ☹️
تشنگی سواران حرّ آنقدر مشهود بود که نیاز به اظهار نداشت 🤐
💢 امام دستور سیراب کردن تمام سواران حرّ را داد، حتی اسبانشان را سیراب کردند.
🕰دیگر وقت نماز ظهر🌞 بود
دولشکر نمازشان را به امامت سید الشهداء❤️ خواندند.
بعد از نماز امام در خطبه ای به جریان نامه ها📜 اشاره کردندکه حرّ اظهار بی اطلاعی کرد😟
امام علیه السلام در جواب فرمودند:
◾️مادرت به عزایت بنشیند چه میخواهی ؟
حرّ قصد پاسخ دادن داشت امادرلحظهای سرنوشت ساز زبانش نگه داشت ✋
مگر میشود در مورد دختر پیامبر صلی الله جز به بهترین شکل سخن گفت☺️
گفت:اگر کسی غیر از شما بود پاسخش را میدادم ✅
🔸از سمت ابن زیاد مامور بود امام را به جایی بی آب علف ببرد که به هیچ قریه ای دسترسی نداشته باشد😏
⭕️ از این رو امام را تا صبح روز دهم در کربلا نگه داشت
🔺حرّ میدانست که کربلا در آغاز جنگی خونین است، خودش را بین جهنم🔥 و بهشت🌲 میدید، وقتی از قطعی بودن جنگ مطمئن شد، طاقت نیاورد
👈به سمت اردوگاه امام تاخت، عده ای گمان کردند،حرّ یک تنه به میدان زده
از شجاعت و دلاوری او بعید نبود
نزدیک خیمه ها که شد، از اسب پایین آمد، پوتین ها را دور گردنش انداخت و گریان😭 سمت خیمه امام💓 رفت.
دلهره آزارش میداد😖،
او امام علیه السلام را مضطرکرده
راهش را بسته و
در بیابان ساکنش کرده بود 😔😔😔
🔰 لحظهای بعد خود را رو به روی امام علیه السلام دید، با صدایی لرزان و مضطرب پرسید:
آیا توبه ام قبول میشود⁉️
صدای امام 💖آرامش کرد،،
البته!!!
طاقت ماندن نداشت، اذن میدان طلبید
امام او را مهمان خواند و به داخل خیمه دعوت کرد
دوباره اذن میدان خواست
اگر مدتی در خیام می ماند و با کودکان👦🧒 مولایش رو به رو میشد،خجالت وجودش را ذره ذره آب میکرد😓
👈اذن صادر شد ✅
به میدان رفت، رجزها و صحبت هایش نزدیک بود که گروهی کوفی را بیدار کند👌 که امانش ندادند، همچون دیگر شهدای کربلا پس از جنگ دلاورانه
شربت شهادت نوشید🌷
#ملت_امام_حسین
#روز_دوم_محرم
#حر_بن_یزید_ریاحی
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#تنهامسیر
🌹﷽🌹
▪️کنج خرابه نشسته بود...
🔺سرش را به دیوار تکیه داده بود...
مرور اتفاقات چند هفته گذشته آزارش میداد 😭
🔺به آهستگی صورتش را لمس کرد...
دست جنگی و آفتاب داغ 🌞 خرابه بی سقف شام با صورت نازدانه بیش از آنکه تصور کنید خشن بوده 😔😔
🌌 نیمه های شب آشفته از خواب بلند شد و گریان😭سراغ عمه اش را گرفت
من این جایم عزیز عمه 💗
گویا خواب پدرش را دیده بود😔
با گریه از پدر سخن میگفت، از گریه او تمام خرابه به گریه افتاد😭😭😭
صدا به گوش یزید رسید 👹
علت را پرسید و برای آرام شدن خرابه دستور داد، سر را به خرابه بردند پیش روی نازدانه گذاشتند 😰😰
رو پوش را کنار که زد..... 😭😭😭
🔹بعدها از عقیله بنی هاشم نقل شده؛
با هر منزلی که رو به رو شدیم مصیبتی به ما وارد شد، لیکن جور جفا در شام بر ما کامل شد..
💔 اما مصیبت برادر زاده ام رقیه مویم را سفید و کمرم را خم کرد.....
🖤😔😔😔
#ملت_امام_حسین
#روز_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(س)
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
#ملت_امام_حسین #روز_چهارم_محرم #طفلان_حضرت_زینب (سلام الله علیها) ✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ #تنهامسیر
🌹﷽🌹
🔹کاروان امام حسین از مکه 🕋 به سمت کوفه خارج شده بود که ناگهان
از دور دو سوار 🐎مشاهده شدند
به تاخت به سمت کاروان می آمدند
نزدیکتر که شدند، دوفرزند عقیله بنی هاشم بودند☺️
نزدیک کجاوه مادر رفتند و اظهار ادب کردند 💖، بعد هم خدمت دایی بزرگوارشان عرض ادب و وفاداری تا پای جان نمودند😌❤️
🔸در طول مسیر همراه کاروان🏴 بودند تا ورود به کربلا
و 🌝صبح روز دهم محرم
بعد از جنگ ⚔ عمومی وبعد از آن در جنگ تن به تن بعد از شهادت تمامی اصحاب نوبت به بنی هاشم رسید😔😭
💢هنگامی که دوتن از بنی هاشم به شهادت رسیدند، مادر دو فرزندش را طلبید، زره به اندازه قد و قامت از دو بزرگوار پیدا نکردند
🔺پس بر تنشان کفن پوشاندند و شمشیر🗡 را به جای کمر بر گردن حمایل کردند ✔️
🔺مادر آن دو را به سمت خیمه دایی برد
و خود دم در خیمه ⛺️ منتظر ماند
اندک مدتی ⏰ گذشت دو بزرگوار خارج شدند و عرض کردند : مادر جان، دایی فرمود بگویید مادرتان بیاید👌
👈عقیله بنی هاشم وارد خیمه شد
مدتی نگذشت که اذن میدان صادر شد✅
آن دو شیر بیشه مردانه وار به سمت لشکر دشمن 👹 یورش بردند و رجز میخواندند:
امیری حسین ونعم الامیر
⭕️ بعد از مدتی پیکار و به هلاکت رساندن تعدادی کوفی جراحات شدت گرفت و ضربات کاری شد
▪️آخرین لحظات عمر مبارکشان بود
که سید الشهدا را به کمک خواستند🙏
حضرت به سرعت خودشان را به مهلکه رساندند و کوفیان را عقب راندند
دو عزیز خواهر را به آغوش گرفتند و به خیام رساندند.😭😭😭
#ملت_امام_حسین
#روز_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب (سلام الله علیها)
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
🕋﷽🕋
💢 از اصحاب و بنی هاشم دیگر کسی نمانده بود 😔
✨سید الشهدا خود عزم میدان کرد
از میانه میدان صدای تکبیر سبط اصغر دل حرم را آرام میکرد 💗
مولایمان هنوز پا به رکاب اسب 🐎 دارد و قبضه شمشیر🗡 به دست✋
⭕️ هنوز تا اسارت فاصله است، هر چند اندک
مدتی گذشت صدای تکبیر قطع شد❌
بر تمام خیام⛺️ سکوت حاکم شد 🤫
همه با تمام وجود تمنای شنیدن یک تکبیر دیگر داشتند 😫
🔸در این میان عبدالله طاقت نیاورد
👈عمه به توصیه عمو مراقب بود مبادا عبدالله خودش را به میدان برساند✅
اما ناگهان از خیمه بیرون آمد😰
به سرعت رو به میدان شروع به دویدن کرد، عمه هرچه کرد نتوانست به او برسد😔
🔹کنار عمو که رسید دست را، سپر🛡 تیغ از خدا بی خبری کرد که به عمو نخورد
روی سینه عمو💖 که افتاد، یاد برادر و علقمه و دست در خاطر عمو گذشت 😔
صبر کن عزیز عمو❤️ اندک مهلتی نمیگذرد با جدت رسول خدا رو به رو میشوی که به پیشوازت آمده 💐
▪️تیر حرمله 👹 بود که داغی دیگر بر جگر سید الشهدا گذاشت 🖤
#ملت_امام_حسین
#روز_پنجم_محرم
#عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
🕋﷽🕋
💢 علی اکبر س به شهادت رسید 😔
زمانی رسیده بود که قاسم گمان میکرد
هم اکنون زمان میدان رفتن او فرا رسیده 👌، پس آماده میدان رفتن شد
رزم جامه به تن کرد، شمشیر🗡حمایل کرد و به دم خیمه⛺️عمو رفت اذن دخول طلبید ✋
داخل خیمه شد و عرض ادب کرد
عرض کرد : قصد میدان رفتن دارم
اذن صادر نشد ❌
کارش به التماس کشیده شده بود🙏
🔹مدام دست عمو را میبوسید و اذن میطلبید، بالاخره اذن میدان رفتن دردانه برادر صادر شد✅
به میدان رفت🐎
🌿رجز خواند از اصل و نسبش گفت
📯جنگ آغاز شد⚔
عده ای را به درک واصل کرد ✔️
در میان کشته شده گان پسری بود از پسران ارزق شامی👹
خود او به میدان آمده بود به انتقام خون پسرش😏
در میدان کوهی از آلات حرب ⚔️🏹خود را مخفی کرده بود 😶
🔸سید الشهدا این صحنه را که دید
دست به دعا برداشت و برای نصرت نور دیده اش دعا کرد❤️ 🤲
ارزق از خشم به خود میلرزید😖
💢 قاسم شمشیر را روی شانه اش گذاشت جلو تر آمد 👈اگر ارزق تویی چرا بند پوتین ات را نبستی؟ 😏
سرش را پایین آورد که به پوتینش نگاه کند که شد آخرین نگاهش 👌✅
📯در لشکر کوفه پیچید، قاسم بن الحسن ی ارزق شامی را کشت، بار دیگر لشکر کوفه از شمشیر بنی هاشم به خود لرزید 🙂
لبخند رضایت بر چهره عمو بود 😌
عمو عباس که از دورتر قاسم را مینگریست، از چهره اش رضایت میبارید☺️
👈خوب درس هایش را آموخته
آخر او شاگرد مشق شمشیر عمویش عباس بود💞👌
#ملت_امام_حسین
#روز_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
🕋°| ﷽ |°🕋
💢 دیگر از اصحاب و بنی هاشم کسی نمانده بود😔
🏴 وقت میدان رفتن خود سید الشهداء بود 👈 به دم خیمه ها⛺️ آمدند به جهت خداحافظی با اهل حرم💗✋
🔹عقیله بنی هاشم جلو آمدند، کودک شش ماهه را در آغوش پدر 💞 گذاشتند و فرمودند :دیگر طاقت ندارد برایش از این لشکر آب💧طلب کن
آب طلب شد 🙏
اما 👈 امان امان امان 😭😭😭
از پاسخی که حرمله 👿 به این طلب آب داد 😱
⭕️ تا قیام قیامت جگر دلسوختگان اهلبیت میسوزد از حرمله و تیرش🏹😔
🔰السلام علیک یا باب الحوائج علی اصغر(علیه السلام)
#ملت_امام_حسین
#روز_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر علیهالسلام
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
💗﷽💗
✝مسیحی مسلک بود
💢در خواب مسیح بن مریم علیه السلام را دیده بود؛
✍به او فرموده بود :
✨این شخص که در کنار من است پیامبر آخر آلزمان است 🍃
به او ایمان بیاور 💯
✅در خواب شهادتین را گفته بود..💖
🏝حال به مدینه آمده بود تا مسلمان شود❣
🏚خانه بزرگ مدینه را خواسته بود
🏕محله بنی هاشم و خانه ابا عبدالله را نشانش داده بودند...
💢آمده بود خدمت ابا عبد الله که مسلمان شود👌
🕍اباعبد آلله فرمود : به مسجد برویم و مسلمان شدنت را جشن بگیریم ✨
🕍در مسجد آماده شهادتین گفتن شد که ناگهان جوان زیبا رویی را دید😍
🔸گفت : به خدا قسم این زیبا رو را در خواب دیدم🍃
✍امام حسین ع فرمود؛
👈آن که تو در خواب دیدی جدم رسول خدا صل الله علیه وآله بود✨👌
✨ و این فرزندم علی است...✔️
💐 اشبه الناس خلقا و خُلقا ومنطقا به رسول الله..🌹
#ملت_امام_حسین
#روز_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
🔱﷽🔱
💢 عصر تاسوعا بود
همه فرزندان ام البنین در زیر خیمه⛺️ سید الشهداء بودند، در کنار امام در نهایت ادب حضور داشتند 😌
ناگهان نعره ای گوش خراش به گوش رسید 😱
🔺پسران خواهر ما کجایند؟
🔸همه فرزندان ام البنین به احترام امام سکوت کرده اند، هیچ جوابی برای این فریاد نبود
امام 💖 فرمود : جوابش را بدهید اگر چه فاسق است. یکی از دایی های شما است (افراد قبیله مادر)
🌿 عباس از خیمه بیرون می آید
به سمت صدا پیش میرود
🔹بی هیچ مقدمه ای شمر 👹 حرف امان نامه را پیش میکشد 😏
عباس از شدت خشم دندان بر هم میفشارد 😖
خدا تو وامانت را لعنت کند 🤲
تو فکر خویشاوندی ما و خودت هستی😒
فکر خویشاوندی حسین با رسول خدا نیستی 😒
برای ما طوق اطاعت از ملعون ها وملعون زادگان را می آوری 😑
ما در امان خداییم 💞 و به امان پسر سمیه نیاز نداریم 😒
حالا لشکر مانده بود و سایه شمشیر🗡عباس بن علی
🔺جگر شیر میخواست با عباس بن علی رو در رو شدن👌
#ملت_امام_حسین
#روز_نهم_محرم
#حضرت_عباس_علیه_السلام
┄┅─✵🍃🌷🍃✵─┅┄
#تنهامسیر
🕋°| ﷽ |°🕋
⚫️ عصر عاشورا بود
دیگر کار تمام شده بود 😔
شیطانک های 😈 دور برش دیدند
مدام به سر صورتش میزند ابراز ندامت میکند 😓
آمدند سمتش گفتند :
آرام باش چه میکنی🙁
امروز روز شادی توست چه میکنی 😕
به واسطه زحماتت گروه عظیمی را به جهنم 🔥 فرستادی
با صدایی که از شدت ناراحتی رمقی نداشت، گفت : نفهمیدم چه کردم‼️
🔹با این کار باب های رحمت خدا ❤️ بر محبین آل علی بیش از پیش باز شد✅
و تا قیام قیامت هر کس به نحوی بر این دستگاه خدمتی کند مورد شفاعت است💖👌
#ملت_امام_حسین
#روز_دهم_محرم
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیهما
#شام_غریبان
═✼🍃🌹🍃✼═
#تنهامسیر