.
📚#عاشقانه_ترین_روزهای_دنیا
✒#مجتبی_مجرد
📖 #انتشارات_سوره_مهر
.
روزهای سختی بر خدیجه میگذشت: از یک سو، تنهایی و غربت در دیار خویش و از سوی دیگر، نظاره رنج و اندوه دخترانش.
با این همه، شهبانوی سرزمین دردها باید به محمد هم دلداری میداد.
در آن روزهای طاقت فرسایی که محمد را آماج تیرهای تهمت و طعنه میکردن، تنها مرهمِ مکه زبان و رخساره مهربان خدیجه بود.
شباهنگام که خسته و اندوهناک به خانه باز میگشت، خدیجه به استقبالش میشتافت.
با آن که سختیها مرارتها، با تمام توان، چنگ در دامان بانو زده بود، محمد را که میدید، دسته دسته گل لبخند را تقدیم قدمهایش میکرد.
هنوز در #مکه #عشق زنده بود ...
.
پن) این کتاب بر اساس اسناد تاریخی مستند و معتبر، داستان زندگی #حضرت_خدیجه(س) و ازدواج و همراهی با #حضرت_محمد(ص) تا وفات ایشان را روایت میکند.
نوشتن از زنی که از تاثیرگزارترینهای دنیای #اسلام بوده، با قلمی شیوا و روان و به سبک #داستانی در قالب #رمان_تاریخی.
.
و حالا کمی بیشتر میدانم چرا شهبانو شایسته آن بود که عروس خدا شود ...
بانوی در مه ماندهی هزارههای عاشقی ❤💚
.
.
.
.
سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد
#حضرت_خدیجه #خدیجه_کبری #ام_المومنین
#مادر_امت_اسلام #خدیجه_کبری_سلام_الله_علیها
📚📚📚📚به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی📗📘📕📔📕📗📘📔
.
📚#مهاجر_سرزمین_آفتاب
#خاطرات #کونیکو_یامامورا (#سبا_بابایی)
((یگانه #مادر_شهید #ژاپنی در ایران))
✒#حمید_حسام #مسعود_امیرخانی
📖 #انتشارات_سوره_مهر
.
از همه جا بوی باروت لاستیک سوخته میآمد و صدای آژیر آمبولانسها کم شده بود.
خبر رسید پادگان جمشیدیه سقوط کردهاست. مراکز نظامی یکییکی به دست جوانان انقلابی میافتاد و من احساس غرور میکردم.
ایرانی نبودم. از خاور دور، از #سرزمین_خورشید_تابان، آمده بودم. اما غرور شکستهشدهام در #هیروشیما و #ناکازاکی را اینجا - هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین مادریم- بازیافتنم....
.
.
🔹️🔆🔹️(دست نوشته راوی کتاب، یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران):
امروز برای من یقین حاصل شد که سرنوشت انسان دست ما نیست.
اگر در ژاپن کنار خانواده زندگی میکردم خیلی آرام و ساده بدون حادثه بود، چیزی که مسیر زندگی من را تغییر داد یک فرد مسلمان ایرانی بود، توسط او به دنیای جدید و ناشناختهای آمدم که دل من را پر کرد.
شروع زندگی در ایران و جامعه اسلامی برای من جالب و پر از اتفاقات مثل انقلاب و تغییر حکومت و به دنبال آن آغاز جنگ بود نگرانی و ترس نداشتم چرا که به قرآن اعتقاد دارم که میفرماید:
«وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»
در زندگی هر وقت جلو میرفتم برایم یک در جدید باز میشد...
.
این کتاب، زندگی واقعی من است....
.