eitaa logo
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
138 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
812 ویدیو
122 فایل
انسان تنها موجودیست که تنها به دنیا آیَد، تنها زندگی کُند و تنها از دنیا رَوَد. در این میان، تَن ها فقط تنهاترش کُنند... . « #یک_محمد_غریبه » شخصی: @yekmohammadeqaribeh لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7904779880
مشاهده در ایتا
دانلود
سه دیدار_ نادر ابراهیمی_تنهاترین‌ها.mp3
6.29M
دو تا ایراد توی صوت هست که به بزرگواری خودتون ببخشید... یک: _فلاسفه‌ی امروز یا هیچ می‌فروشند_ دو: _ما سفره‌ای خواهیم گسترد_
19.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عمق غمِ نهفته در چشم‌هایش را هنوز هم نمی‌توانم لمس کنم... حس نمی‌کنم دردهایی را که دو کام حبس کرده و کشیده... سالهای زیادی را کنار او نبوده‌ام... فقط شنیده‌ام... از این و آن... از دختر‌هایش... از دور و بری‌هایش... اما، اما هنوز هم نمی‌توانم مثل قبل، کلمه‌ای پیدا کنم برای کشف عمق غمِ نهفته در چشم‌هایش... یک عمر کار کرده... یک عمر جنگیده... با همین داسی که در دست دارد... اسلحه‌ی نبردش، همین داس است و بیل و دست‌هایش... دست‌هایش... اما حکایت دستهایش... زبر و پینه بسته و محکم... چه کار‌ها که نکرده... چه زمین هایی را که شخم نزده و چه دستهایی را که نگرفته... حکایت دست‌هایش اگر عمیق‌تر از چشم‌هایش نباشد، یقینا کم از آنها ندارد... حکایت سادگی‌اش هم حکایتی دیرینه دارد... ساده پوشیدنش، ساده حرف زدنش، ساده سخت‌گیر بودنش و و و... همه‌ی سادگی‌اش را دوست دارم و از او یاد می‌گیرم این ساده بودن ها را... پ.ن: این اولین کلیپی‌ست که از او در این کانال منتشر می‌شود و امیدوارم شما هم حس کنید آنچه را که از او در اینجا می‌گویم... چون هر لحظه که در سکوت، او را نگاه می‌کنم، اشک در چشمانم حلقه می‌زند و غرق در سکوتِ سرشارش می‌شوم... قبلا هم یکبار گفته‌ام: هر چقدر هم که درباره‌ی واقعیت ها و ماجراهای دیگر بنویسم، جایِ واقعیتِ او را نمی گیرد... «نازنین از عشق مُردم، ناز تا کی می‌کنی؟ ای خود عاشق می‌کشی و تکیه بر وی می‌کنی...»
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
#بیکلام_گفت آه ای انتظار! پس کی به پایان می رسی؟.. و چون به پایان رسی، بی تو چگونه توانم زیست...!
ای بابا... چقدر کوچیکی آی دنیا!... چقدر اذیت کننده‌ای... و چقدر دو دستی چسبیدیم بهت و دل نمی‌کَنیم... آهای دنیا!... تو مگه چی داری لامصب؟! که ول‌کُنِت نیستیم... تا وقتی جوونیم، خیال می‌کنیم همیشه جوونیم... اصن پیر شدن کیلو چنده... اونایی که پیر شدن، بلد نبودن چجوری جوون بمونن... وگرنه ما همیشه همینیم... جوونِ جوون... تو هم که نشستی و همینجوری قاه قاه به ریش ما می‌خندی و میگی: جوون‌تر از شماها رو سر به نیست کردم، شما که عددی نیستین... آره والا... آره دنیا!... خیلی بی‌مروّتی... خیلی نامردی... این ماییم که هنوز ازت دست نکشیدیم وگرنه تو خوب بلدی کارتو انجام بدی... که ببری... که دیگه حتی قیافه‌ی هیچ کدوم از اونایی که بردی هم یاد هیشکی نیاد... اصن قیافه ینی چی؟... کدوم قیافه‌ای مونده مگه؟!... همه‌ی قیافه‌ها، قافیه ها رو باختن و اکّ هییییی... هیچی به هیچی... ای بابا!...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مــن کــــــه در تُنـــگ، بــــرای تــو تـمـــاشــا دارم بــــا چـــــه رویـــــی بنــــویـســم غــم دریا دارم؟ دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست بـــــــه زبــــــان آورم ان را کـــــــــه تــمــنـــا دارم چــیســـــتم؟! خــــاطــره‌ی زخـــم فرامــوش شده لـــب اگــــر بــاز کـــنم بـا تــو ســخن هـــــا دارم بـا دلــت حســـرت هم صحبتی ام هست ،ولی ســنگ را بــا چـــه زبانــــی بــه ســـخن وادارم؟ چیـــزی از عمــر نمانده ست ،ولی می خواهم خــانــه ای را کــــه فــــروریــختـــه بــر پــا دارم...
کوچ تا چند؟ مگر می‌شود از خویش گریخت؟... بال، تنها غمِ غربت به پرستو ها داد... عجب شعریه این شعر جناب فاضل... یادش بخیر، یه دوره افتاده بودم توی خط حفظ کردن اشعار ایشون... چقدر شعرهای خوب و بامعنایی دارن... واقعا آدم لذت می‌بره از خودندنشون... خدا حفظشون کنه🌿🌹
حیف نیست که ما هر روز شعر نخونیم؟
تقدیر نه در رمل نه در کاسه چینی‌ست آینده ی ما دورتر از آیینه بینی‌ست ما هرچه دویدیم به جایی نرسیدیم ای باد سرانجام تو هم گوشه نشینی‌ست از خاک مرا برد و به افلاک رسانید این است که من معتقدم عشق زمینی‌ست یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد با این همه تردید در این باره یقینی‌ست شادم که به هر حال به یاد توام اما خون می خورم از دست تو و باز غمی‌نیست
این خانه‌ی ویران، چه غم از زلزله دارد؟...
در مورد ضرب و شتم اون خانم محترمه‌ای که هتک حرمت شدن باید بگم که: حرف است فراوان و دگر حوصله‌ای نیست... _ چاره، فقط در آگاهی و انسان شدنه... همین... خیلی نوشتم و پاک کردم، تهش همینه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لب ما و قصـه ی زلف تو ، چه توهّمی ! چه حکایتی ! تو و سر زدن به خیال ما ، چه ترحّمی ! چه عنایتی ! به نماز صبح و شبت سلام ! و به نور در نَسَبت سلام ! و به خال کنج لبت ســــلام ! که نشسته با چه ملاحتی ! وســـــط « الست بربکم » ، شـــده ایم در نظـــر تــو گُـم دل ما پیــــــاله ، لب تـو خُـــــم ، زده ایــم جــــــام ولایتـی به جمــــال ، وارث کوثــــری ، به خــــدا محمـــد دیـــگری به روایتـی خود حیـــدری ، چه شبــاهتی ! چه اصـالتی ! « بلغ العُلی به کمالِ » تو ، « کشف الدُجی به جمال » تو به تـو و قشنگی خــــــال تو ، صلوات هـــر دم و ســــاعتی شده پر دو چشم تو در ازل ، یکی از شراب و یکی عسل نظرت چه کرده در این غــزل ، که چنین گرفته حلاوتی ! تـو کـه آینــه ، تـو که آیتــی ، تـو کـه آبــــــروی عبــادتی تـو کـه با دل همـــــه راحتی ، تـو قیـــــام کن کـه قیــامتی زد اگــر کسی درِ خانه ات ، دل مـاست کــرده بهانه ات همه جا گرفته نشانه‌ات، به چه حسرتی، به چه حالتی! غــــــزلم اگــــر تو بســـازیم ، و نـــی ام اگــــر بنــوازیم به نسیـــــم یــاد تو راضیـــم ، نه گلایــه ای نه شکــایتی نه ، مرا نبین ، رصدم نکن ، و نظر به خوب و بدم نکن ز درت بیـــا و ردم نکن، تو که آستـــان سخـــاوتی.. شاعر : قاسم صرافان