eitaa logo
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
137 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
812 ویدیو
122 فایل
انسان تنها موجودیست که تنها به دنیا آیَد، تنها زندگی کُند و تنها از دنیا رَوَد. در این میان، تَن ها فقط تنهاترش کُنند... . « #یک_محمد_غریبه » شخصی: @yekmohammadeqaribeh لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7904779880
مشاهده در ایتا
دانلود
باز باران با ترانه با گهرهای فراوان می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرمو نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم ازلب جوی دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده داستان های نهانی از لب باد وزنده رازهای زندگانی بس گوارا بود باران وه چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی, پندهای آسمانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا, هست زیبا, هست زیبا... شاعر:گلچین گیلانی
Tanhai.mp3
9.05M
محتوای این اپیزود، رد یا تأیید نمی‌شود... 🍂❤️
امروز_ سوم_ عشق_ صفر دو🍂❤️✨
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
امروز_ سوم_ عشق_ صفر دو🍂❤️✨
شاید بعضی از دوستان، داستانِ این روزشمار ها رو ندونن... عیبی نداره، اجازه بدین که دیگه نگم.. چون قبلا گفتم و اگه بازم خبر ندارین، بذارین به حسابِ همه‌ی ندانسته‌‌هاتون و لذت ببرین ازش... همش که نباید از یه چیزی خبر داشته باشیم... اتفاقا اگه از بعضی چیزا بی‌خبر باشیم، جذاب تر هم هست... فهمیده که بشه، عادی میشه... نه؟
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
داری میری و دلتنگی از این آغوش سر میره داری میری حواست نیست چقدر بوسه هدر میره... پ.ن: چقدر این ش
چقدر دلم برای تنگ شده... حیف نیست که پاییز برسه و چیزی از امیرِ تنهاترین‌ها نگیم؟... میگیم، میگیم... مگه میشه ما باشیم و امیر نباشه؟... نمیشه...
به وقت پرواز... ۱:۲۰
18.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اما بر می‌گردیم به مبحث علاقه... امیر با پسرعمه‌ی خود همراه می‌شود تا برای پیدا کردن قابِله به سمت شهر بروند... در مسیر، کِرم‌ریزیِ پسر عمه شروع می‌شود... مبحث علاقه و بحث علاقه‌ی امیر به شیرین را پیش می‌کشد که امیر، قاطی می‌کند... همه‌مان می‌دانیم که امیر، دلی ساده و عاشق پیشه دارد و خیال عاشق را اگر ول کنی، صاف می‌رود می‌چسبد وَرِ دل معشوق و جُم نمی‌خورَد...حالا اگر این علاقه و خیال را، به تمسخر بگیری و سرکوبش کنی، آن هم کجا؟، درست پیش روی عاشق، خب بدیهی‌ست که به او بر می‌خورَد و یک مشت می‌خواباند زیر چشمِ حسودت تا دیگر از این غلط ها نکنی... پسر عمه، همین کار را کرده، و امیر هم همان کار را... سر به سرِ عاشق گذاشتن، تاوان دارد... آن هم عاشقی که نمی‌رسد... که هی دست و پا می‌زند در بیابان عشق اما به آبِ خلاص کننده‌ی وصل نمی‌رسد و همیشه در بندِ نرسیدنِ آن است... امیرخان! دمَت گرم و دلت پر باد از عشق... تو حُرمت عشق را نگه می‌داری و اجازه نمی‌دهی که در موردش، خلاف بگویند و گزاف ببافند... تک تک آن مشت ها، نثار کسانی که عشق را نفهمیده‌اند و در مسیرِ تمسخرِ بی‌عاقبتِ آن قدم برداشته‌اند... اما امیر، تنها فقط نمی‌زنَد، مشت‌هایی می‌خورَد که هر عاشقی باید بخورَد... که اگر در مسیر عشق، مشتی نخوری و مزه‌ی تلخِ لگدی را نچشی که عاشق نیستی... که عشق، سهل الوصول نیست و به قول شاعر: هر که طاووس خواهد، جور هندوستان کشد...
امروز_ چهارم_ عشق_ صفر دو🍂❤️⛅