6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنهایی...
سرگردانی...
جوانی...
زمان..
عُمر...
غم...
غصه...
کجا میرویم؟؟
کجای راه را اشتباه آمدیم؟
جبر...
اختیار...
کفر...
آرامش...
خدا...
خدا کیست؟؟
چرا همیشه هست و هیچ وقت نیست؟
رنج...
آزمایش...
چرا فقط انسان مورد آزمايش قرار گرفت؟
سرنوشت...
اینهمه رنجِ از پیش تعیین شده، چرا؟؟
غیر از خدا چه کسی را داریم؟...
تنهائی...
تنهائی...
تنهائیِ عریان...
انسان...
دشواری وظیفه...
مرگ...
حیات...
#لاطایلات
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
منیره: بچسب به درس و مشقت... به من صبح قول دادیا! امیر: میچسبم... میچسبم... من دیگه کلا تو فکر درس
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و حالا پس از یک ماه دوری از امیر، دوباره امیر...
قبل از این که به خودِ مسالهی سوال داشتن امیر و دستمايه کردن همین بهانه، برای دیدن شیرین، بپردازیم، میروم سراغ یک واژه.
"اتفاق"
اتفاق باعث "گره" می.شود... گره زدن اتفاق پیشین، به یک ماجرای جدید... اصلا اگر اتفاقی در زندگی نیافتد، هیچ خاطرهای برای گفتن نداریم... زندگی میشود مثل یک کتاب اباطیل که سرتاسرش پر از یکنواختی و نصیحتهای ورّاجگونه است...
اصلا اگر از من بپرسید، میگویم زندگی باید مثل وضعیت سفید باشد... باید امیر باشیم تا زخم خوردن از شیرین را به جان بخریم و هی بهانه جور کنیم که دوباره برویم سراغش و دوباره زخم به جانمان بزند...
همین.هاست... زندگی، همینهاست... زود تمام میشود... زودتر از آنچه که فکرش را بکنید... یکهو چشمتان را باز میکنید و میبینید: آن ساعتِ مچی که همیشه آرزویش را داشتید، دیگر برایتان جذابیتی ندارد... چرا؟ چون شما آن را در سن چهارده سالگی پسندیده بودید و حالا بیست و چهار سالتان شده است... خیلی چیزها با روند عادی زندگی، عادی میشوند... عشق هم عادی میشود و از چشمتان میافتد، اگر عاشقی کردن بلد نباشید...
خیلی زود، دیر میشود و حتی امیر هم، حسرت شنیدن حرفهای تلخ شیرین را در گورخانهی قلب خویش، جای خواهد داد...
امیر، دنبال بهانه است که فقط شیرین را ببیند و خوش به حال امیر که...
#امیر
#شیرین
#وضعیت_سفید
هدایت شده از حیـّان🇵🇸
بر سر کشیدهام به عطش این حریر را
تا بنگرم بدون مهابا امیر را
بر غم مرو که شیوه رندان رکود نیست
برخیز و با جنون بشکان این سریر را
هیزم به پای هیبت هجران نشاندهام
آتش گرفتهام که ببیند حقیر را
از سلسله کرامت یار، این مرا بس است
از در مَراند و نرهاند اسیر را
باد صبا، خبر ز می و ساقیام بده
اینبار میروم برسانم سفیر را
ارثیهی قدیم شما بندهپروریست
دریا کن از کرامت خود این کویر را..
یا رب، اگر شود که بیایم کمی به چشم
میسوزم این سکون و غرور کبیر را..
مشتی گزاف مردم بیدل نوشتهاند
برخیز و پاک کن غلط این ضمیر را..
- زهرا؛ ۱ آبان ۱۴۰۳.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر خدایی نکرده، تزلزل بیزده اولسا، بولاخ کی پیروزی دا یوخدی...نقده ده بوردا چالیشساخ، پیروزی یوخ دی...
اگر خدایی نکرده، تزلزل در ما پیدا شد، بدانیم که پیروزی هم نیست... هر چقدر هم که تلاش کنیم، پیروزی نیست...
#آقا_مهدی
قوربان اولوم او شیرین دیلیوه آ مهدی...
1_4929693613295666121.mp3
9.82M
شکستم درست... بریدم قبول...
#موسیقی
#محسن_چاوشی
14.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غیرتِ عشق، زبانِ همه خاصان بِبُرید
کز کجا سِرِّ غمش در دهنِ عام افتاد؟
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار؟
هر که در دایرهٔ گردشِ ایام افتاد...
در خَمِ زلفِ تو آویخت دل از چاهِ زَنَخ
آه، کز چاه برون آمد و در دام افتاد...
زیرِ شمشیرِ غمش رقصکُنان باید رفت
کـآن که شد کشتهٔ او، نیک سرانجام افتاد
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظِ دلسوخته بدنام افتاد...
#شعر
#حضرت_حافظ