eitaa logo
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
137 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
810 ویدیو
122 فایل
انسان تنها موجودیست که تنها به دنیا آیَد، تنها زندگی کُند و تنها از دنیا رَوَد. در این میان، تَن ها فقط تنهاترش کُنند... . « #یک_محمد_غریبه » شخصی: @yekmohammadeqaribeh لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7904779880
مشاهده در ایتا
دانلود
در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: برخی معتقدند بی‌سعدی و حافظ نام این زبان اگر خراسانی می‌بود، سزاوارتر می‌بود تا فارسی؛ چراکه بزرگ‌ترین سخن‌وران و زبان‌آورانِ آن از خطۀ خراسان برخاسته‌اند: فردوسی و عطار و مولانا و بسی بزرگان دیگر و این دو تن (سعدی و حافظ) اما چنان زبان فارسی را با شیراز پیوند دادند که فارسی خوانده می‌شود و البته می‌دانیم که حافظ، خود وام‌دار سعدی است؛ نه‌تنها از حیث فرم که در بسیاری از مضامین نیز و اگر هر که غیر خواجۀ شیراز دست به این کار می‌زد و در کارگاه خود در بالاترین درجه آنها را نپرداخته و منبت‌کاری نکرده بود، شاید نکوهش و حتی متهم به سرقت ادبی از شیخ هم می‌شد! ●روز بزرگداشت● ○
همه عمر برندارم سر از این خُمارِ مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی...🌱
ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن گر وی به تیرم می‌زند استاده‌ام نشاب* را مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی‌پایاب* را امروز حالی غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب را گر بی‌وفایی کردمی یرغو* به قاآن* بردمی کان کافر اعدا می‌کشد وین سنگدل احباب را فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب* را سعدی چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو ای بی‌بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را معانی برخی لغات: نشاب: تیرها یرغو: دادخواهی بواب: دربان، نگهبان در بی‌پایاب: عمیق قاآن: پادشاه بزرگ؛ شاهنشاه
گویند مگو سعدی، چندین سخن از عشقش! می‌گویم و بعد از من، گویند به دوران‌ها... ●
مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان هنوز وصف جمالت نمی‌رسد به نهایت...
621.6K
دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش چو سیل از سر گذشت آن را چه می‌ترسانی از باران گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی ز توبه توبه کردندی چو من بر دست خماران گرم با صالحان بی دوست فردا در بهشت آرند همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران چه بوی است این که عقل از من ببرد و صبر و هشیاری ندانم باغ فردوس است یا بازار عطاران تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران الا ای باد شبگیری بگوی آن ماه مجلس را تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران گر آن عیار شهرآشوب روزی حال من پرسد بگو خوابش نمی‌گیرد به شب از دست عیاران گرت باری گذر باشد نگه با جانب ما کن نپندارم که بد باشد جزای خوب کرداران کسان گویند چون سعدی جفا دیدی تحول کن رها کن تا بمیرم بر سر کوی وفاداران
من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم؟ حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
مردن اندر کوی عشق، از زندگانی خوشتر است...🌱
دلبرا_ شجریان.mp3
511K
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند سروران بر در سودای تو خاک قدمند...
به راه بادیه رفتن، بِه از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم... 🍂 🍁
گر حکم کنی به جان سعدی جان از تو عزیزتر نباشد...