eitaa logo
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
138 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
811 ویدیو
122 فایل
انسان تنها موجودیست که تنها به دنیا آیَد، تنها زندگی کُند و تنها از دنیا رَوَد. در این میان، تَن ها فقط تنهاترش کُنند... . « #یک_محمد_غریبه » شخصی: @yekmohammadeqaribeh لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7904779880
مشاهده در ایتا
دانلود
«وَجدتَ رائحة الودِّ إن شَمَمتَ رُفاتی.. اگر استخوان پوسیده‌ی من را ببویی، بوی عشق را پیدا می‌کنی..» _ نه پنج‌ روزه‌ی عمر است عشقِ روی تو ما را وَجدتَ رائحة الودَّ إٌن شَمَمتُ رُفاتی...
«همه خطای من است این که میرود برمن ز دست خویشتنم تا به خویشتن چه رسد» _بیا که گر به گریبان جان رسد دستم ز شوق پاره کنم تا به پیرهن چه رسد
هدایت شده از نٰاشِنٰاسٰانِ‌ آشِنٰا...
بوستان_ تواضع.mp3
2.56M
شنیدم که وقتی سحرگاه عید ز گرماوه آمد برون بایزید یکی طشت خاکسترش بی‌خبر فرو ریختند از سرایی به سر همی گفت شولیده دستار و موی کف دست شکرانه مالان به روی که ای نفس من در خور آتشم به خاکستری روی در هم کشم؟ بزرگان نکردند در خود نگاه خدابینی از خویشتن بین مخواه بزرگی به ناموس و گفتار نیست بلندی به دعوی و پندار نیست تواضع سر رفعت افرازدت تکبر به خاک اندر اندازدت به گردن فتد سرکش تند خوی بلندیت باید بلندی مجوی ز مغرور دنیا ره دین مجوی خدابینی از خویشتن بین مجوی گرت جاه باید مکن چون خسان به چشم حقارت نگه در کسان گمان کی برد مردم هوشمند که در سرگرانی است قدر بلند؟ از این نامورتر محلی مجوی که خواننده خلقت پسندیده خوی چو استاده‌ای بر مقامی بلند بر افتاده گر هوشمندی مخند بسا ایستاده در آمد ز پای که افتادگانش گرفتند جای گرفتم که خود هستی از عیب پاک تعنت مکن بر من عیب‌ناک یکی حلقهٔ کعبه دارد به دست یکی در خراباتی افتاده مست گر آن را بخواند، که نگذاردش؟ ور این را براند، که باز آردش؟ نه مستظهر است آن به اعمال خویش نه این را در توبه بسته‌ست پیش...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر نفسی که فرو می‌رود، مُمِدّ حیات است و چون بر می‌آید، مُفَرِّحِ ذات... پس در هر نفس، دو نعمت موجود است و بر هر نعمت، شکری واجب...
خور و خواب و خشم و شهوت، شَغَب است و جهل و ظلمت حَیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت شغب: شر و پلیدی
های گوناگون را ورق زدیم و های جالب دیدیم؛ از بگیر تا و... شخصیت و افکار را مورد بررسی قرار دادیم... پیام‌های فراوان دریافت کردیم و همین‌جا بگویم که این پیام‌ها، روح تازه‌ای در کانال می‌دمیدند و خواندنشان لذت بی‌نظیری داشت... من از گفتن دردهای شخصی به جمعی اینچنینی، اِبایی عجیب داشتم و دارم... درد‌های شخصی و حتی موفقیت‌های شخصی را نباید زود جار زد... بخاطر همین، بسیاری از اتفاقات را در طول سال، نتوانستم به رشته‌ی تحریر در بیاورم و بابت این موضوع خوشحالم... چون از خریدن محبت و توجه دیگران، سخت بیزارم و حقارت آن را، هرگز به جان نمی‌خرم... از گفتیم... از ادبیات و و و اساتید بزرگ گفتیم... از عرفان و و و و و ... ها را شنیدیم و گوش دادیم... های و دیگر بزرگان را دیدیم... از گفتیم و از اتفاقات که یکی از بهترین لحظه‌ها برای من در این کانال، گفتن و دیدن وقایع تاریخی بود... ها را تماشا کردیم... سعی کردیم که به یکسری بحث ها، خوب کنیم... با عشق کردیم... را که یکی از حساس‌ترین و عجیب‌ترین صحنه‌های تاریخی زمانه‌مان بود، پشت سر گذاشتیم... دست را گرفتم و بردم رای دادیم... متن‌هایی تازه نوشتیم و گفتیم برای یکسری اتفاقات... ولی که عاشق حقیقی‌اش هستم را خیلی کم پرداختیم و اشتباه کردم... امیدورام زین پس، بیشتر به او بپردازم... را نیمه‌تمام گذاشتیم؛ چون کشش آنهمه حرف و داستان خوب را نداشتیم و در آستانه‌ی انفجاری غریب بودیم... گاهی گفتیم و گاهی و ... بارید و لحظه‌ها را ماندگارتر کرد... و حالا که رمضان است و لحظه‌های عاشقی، و من، که هنوز نمی‌دانم چگونه باید آخرین کلمات را نوشت تا لحظه‌ای جا نَمانَد... سال نو، پیشاپیش مبارک...🍃🌹🍀 «دیرگاهی‌ست که افتاده‌ام از خویش به دور! شاید این عید به دیدار خودم هم بروم» جعلی از