... بلکه در بند آنم که خَلق، در من اعتقاد کنند که عالِمَم...
#پند
-عین القضات همدانی-
اعرابی را پیشِ خلیفه بُردند.
او را دید بر تخت نشسته و دیگران در زیر ایستاده.
گفت: السلام علیک یا الله
گفت: من الله نیستم.
گفت: یا جبرائیل.
گفت: من جبرائیل نیستم.
گفت: الله نیستی، جبرائیل نیستی، پس چرا در آن بالا تنها نشستهای؟ تو نیز در زیر آی و در میانِ مردمان بنشین.
- عبید زاکانی -
#پند
دنیای دنیِّ پُر هوس را چه کنی؟
آلودهٔ هر ناکس و کس را چه کنی؟
آن یار طلب کن که ترا باشد و بس
معشوقهٔ صد هزار کس را چه کنی؟
#ابوسعید_ابوالخیر
#پند
#کتاب های گوناگون را ورق زدیم و #فیلم های جالب دیدیم؛ از #املی بگیر تا #وضعیت_سفید و... شخصیت و افکار #عباس_کیارستمی را مورد بررسی قرار دادیم... پیامهای #ناشناس فراوان دریافت کردیم و همینجا بگویم که این پیامها، روح تازهای در کانال میدمیدند و خواندنشان لذت بینظیری داشت...
من از گفتن دردهای شخصی به جمعی اینچنینی، اِبایی عجیب داشتم و دارم... دردهای شخصی و حتی موفقیتهای شخصی را نباید زود جار زد... بخاطر همین، بسیاری از اتفاقات را در طول سال، نتوانستم به رشتهی تحریر در بیاورم و بابت این موضوع خوشحالم... چون از خریدن محبت و توجه دیگران، سخت بیزارم و حقارت آن را، هرگز به جان نمیخرم...
از #کسی گفتیم... از ادبیات و #شعر و #موسیقی و اساتید بزرگ گفتیم... از عرفان و #حضرت_مولانا و #حضرت_سعدی و #حضرت_حافظ و #عطار و #شهریار...
#ترکیب ها را شنیدیم و #شجریان گوش دادیم... #پند های #شهید_بهشتی و دیگر بزرگان را دیدیم... از #انقلاب گفتیم و از اتفاقات #تاریخ که یکی از بهترین لحظهها برای من در این کانال، گفتن و دیدن وقایع تاریخی بود... #عکس ها را تماشا کردیم... سعی کردیم که به یکسری بحث ها، خوب #فکر کنیم... با #حضرت_عشق عشق کردیم... #انتخابات را که یکی از حساسترین و عجیبترین صحنههای تاریخی زمانهمان بود، پشت سر گذاشتیم... دست #کسی را گرفتم و بردم رای دادیم... متنهایی تازه #برای_زندگی نوشتیم و #شاید_نو گفتیم برای یکسری اتفاقات... ولی #امام_موسی_صدر که عاشق حقیقیاش هستم را خیلی کم پرداختیم و اشتباه کردم... امیدورام زین پس، بیشتر به او بپردازم... #کهکشان_نیستی را نیمهتمام گذاشتیم؛ چون کشش آنهمه حرف و داستان خوب را نداشتیم و در آستانهی انفجاری غریب بودیم... گاهی #لاطایلات گفتیم و گاهی #فکت و #متن ...
#برف بارید و لحظهها را ماندگارتر کرد...
و حالا که رمضان است و لحظههای عاشقی، و من، که هنوز نمیدانم چگونه باید آخرین کلمات را نوشت تا لحظهای جا نَمانَد...
سال نو، پیشاپیش مبارک...🍃🌹🍀
«دیرگاهیست که افتادهام از خویش به دور!
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم»
جعلی از #قیصر_امین_پور
#سالنامه
با کودکان وارد بحث نشوید؛
حتی اگر از شما بزرگتر باشند!...
هرگز!!...
#پند
سه یادگار پیامبر
یکی از مدعیانِ علم، درویشی را گفت: این کبود، چرا پوشیدی؟
گفت: از پیامبر سه چیز بماند: یکی، فقر؛ دیگر علم؛ سه دیگر شمشیر.
شمشیر را سلطانان یافتند و در جای آن به کار نبستند.
علم را عُلما اختیار کردند و به آموختن تنها بسنده کردند.
فقر را فقرا اختیار کردند و آن را آلت غنا ساختند.
من بر مصیبت این سه گروه، کبود پوشیدم.
| حکایتی از #کشف_المحجوب
اثر علی #هجویری.
#پند
#حکایت
■ کتاب " صوفیانهها و عارفانهها
#نادر_ابراهیمی
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
■ بر باغِ ما ببار! بر باغ ما که خندهٔ خاکستر است و خون باغِ درختْمَردان، این باغِ باژگون. ما در می
نصیبهجو: آنکه در هر چیز بهره و سودی برای خود خواهد.
صاحب «منقذ من الخلاب» گوید: «آدمیان را خود تیز و بُزیای در نهاد باشد که در هر چیز منفعت خود خواهند؛ از همنشینی با اعیان و اصحاب جلوس گرفته تا سلاموعلیک روزانهشان با بقالی سرِ کوچه!» و خود این پنهان نتوان داشت تا آنجا که بعضاً بدان فخر فروشند که: کار آن باشد که سود خود بر هر چیز ارجح بدانی. و در این مهم هیچ مهم نیست مگر نفس خویش که چربتر خورَد و گرمتر پوشد.
و بعضی دیگر که میخواهند در نظر خلق وجیه گردند، آن را در لعابی از «دیگرخواهی» پنهان کنند، البته خود پیداست از گفتار و کردار آنها، اگر چه پندار، پوشیده دارند.
و در این معنی، سنایی غزنوی راست: «نرهد یک نصیبهجوی از نار»! گو آنکه نصیبهجویی خود آتشیست که رهایی از آن ممکن نشود و هیزم آن آتش را رشوتدهندگان و پاچهخواران به دوش کشند. [حَمّالةُ الحَطَب] ...
رساله سلوکیه | معضل الدین سودیجانی | قرن نهم
#پند
اگر آدم در حالِ خیلی وسعت، در حالِ خیلی تفریح و تفرّح، گرایش به اسلام کند، اینکه چیزی نیست!
خب همه، وقتی وقتِ نتیجه بردن است، حاضرند...
#امام_خمینی
#پند
#اخلاق_کارگزاران