نادر ابراهیمی عادت داشته کارهایی را که برای یک سال برنامهریزی میکرده با خط خوش و درشت مینوشته و روی دیوار اتاقش میزده. این یادداشتی است که اواخر عمرش نوشته تا به مفاد آن پایبند باشد، و چقدر جالب است.
(این یادداشت اکنون در موزهی #نادر_ابراهیمی قرار دارد.)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدس، باران، فتح قریب...
عشق، خانه، خونِ شهید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای چه فیلم می بینیم؟
سوالی مهم.
میخواهیم کارگردان را بفهمیم؟
میخواهیم آرتیست را بفهمیم؟
میخواهیم فیلم ببینیم فقط بخاطر فیلم؟
چرا؟ واقعا برای چه فیلم میبینیم؟
من احساس میکنم که ما فیلم میبینیم برای اینکه خودمان را، دردمان را در جریان فیلم، پیدا کنیم و بفهمیم، و با او جلو برویم.
برای همین است که از بعضی فیلمها خوشمان میآید و از بعضیها نه.
کار هنری، کلا همین است.
در نگاهی فراتر، برای انسان، فیلم میبینیم. که انسان را حس کنیم و به لایههای عمیقتر درون انسان پی ببریم. اینکه چه احساسات و عواطفی در او جریان دارد و به سمت کجا میرود و چه تصمیمی میگیرد. خودمان را جای او بگذاریم و ما هم تصمیم بگیریم.
ولی با وجود همین نگاهِ فراتر، ما باز هم برای آنکه خودمان را پیدا کنیم، فیلم میبینیم. چون ما، انسانیم و برای انسان، فیلم میبینیم.
#امیر
ماجرای قبلی را اگر پی گرفته باشید، حالا متوجه میشوید که امیرِ ما، تصمیم نهایی و خطرناک خود را سفت چسبیده و به سمت شیرینِ قصه، روانه شده است.
با توجه به مقدمهی فوق، اینجا نقطهی عطفِ درک امیر و دَک کردنِ امیر، توسط شماست. شما اگر خود را در امیر نبینید، او را دَک خواهید کرد و اگر امیر بودن را با تمام وجود، زندگی کرده باشید، درک کردن او در این لحظاتِ حساس، سخت نخواهد بود.
امیر، فقط میخواهد شیرین را ببیند و با او صحبت کند. همین و تمام. ماجرا، بسیار ماجرای ساده و پر ریشهایست. ماجرا، ماجرای عاشقیست. امیر، عاشق است و هر کسی هم که امیر است، باید این کار را بکند. الا و لابد، این قضیه برای هر عاشقِ از خودگذشتهای، صادق است. چارهای ندارد. میتوانید حسش کنید؟ پس شما یک امیر هستید. نمیتوانید؟ شما را با شیرینِ قصه، تنها میگذاریم.
در مورد جملهی " بخدا من کثافتم اگه یه بار دیگه باهاش حرف بزنم " هم قبلا صحبت شده است. اما اگر لازم باشد، دوباره میگویم و دوباره و دوبارهتر. چون امیر، پای این حرف، نمیماند.
هدایت شده از نٰاشِنٰاسٰانِ آشِنٰا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهان حریر سپیدی نیست
که با سخاوت دستانت
نگین های عقیقت را
به تارهاش بیاویزی
چنین مکن
من از اهالی این شهرم
که خانه خانه تن خود را فروختم به امیدی کور
امید یافتنی چون تو
مکن چنین
میان کوچه خیابانها مگرد در پی هر چیزی
عمارتیست پشیمانی
دری میانه ی خود دارد
دری شبیه دگر درها
که روی هر احدی باز است
و عشق خانه برانداز است…
#سید_تقی_سیدی
12.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز صفر (بخش دوم)
سیدحـسن نـصـرالله - ۱۷ تیر ۱۳۷۹
سخنرانی پیش از نماز جمعه تهران
آن زمان هنوز پیروزیهای جنـ.ـگ ۳۳ روزه را نچشیده بود و این چنین امیدوار بود. سال ۱۹۸۲ اسرائیل به تمام لبنان هجوم برد و بدون هیچ مقاومتی به بیروت رسید. تازه سه سال از پیروزی انقلاب ایران میگذشت اما عدهای در لبنان پیدا شده بودند که تنها امیدشان امام بود. از سوی دیگر ایران وسط جنـ.ـگ طولانیش با عراق بود و حالا لبنانیها باید با دست خالی مقابل اسرائیل میایستادند. نه خبری از موشکهای نقطهزن بود و نه پهپادهای انتحاری پیشرفته در اختیار داشتند. از همه اینها گذشته خود رزمندهها یا داوطلبان جـهـاد هم تعداد زیادی نداشتند و اصلاً تشکیلات خاصی وجود نداشت.
سید حسن نصرالله در سخنرانی خود در نماز جمعه تهران در سال ۱۳۷۹ ماجرای آن روزها را تعریف میکند و میگوید که چگونه ملاقات سید عباس موسوی و همراهان با امام، آغاز جهاد و مقاومت لبنان را رقم زد. عدهی قلیل لبنانی مقابل ارتشی ایستادند که در ۵۰ سال گذشته از ارتش های بزرگ عربی، یک شکست هم نخورده بود؛ اما چندین سال مقاومت طاقت فرسا در لبنان، اسرائیل را برای اولین بار به عقب نشینی بدون مذاکره و توافق کشاند.
یادآوری این روز صفر مقاومت میتواند تمام امید این روزهای ما را بسازد.
#سید_العشق
#شهید_سید_حسن_نصر_الله
#تاریخ
#سیما_فکر
"حال" را میشود با درد گذراند؛ اما تصورِ دردآلود بودنِ آینده و دوامِ بدونِ دگرگونیِ "حال"، انسان را از پا در میآوَرَد...
بهشت، وعدهی کاملی نیست...
#ابن_مشغله
#نادر_ابراهیمی
10.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پائیز باید اینطوری باشه، وگرنه شوخیی بیش نیست...
#پاییز