طنین|Tanin
ملکه قرقیزستان مسلمان شده و میگه تصمیم گرفتم حجاب داشته باشم چون اون رو سبب آرامش بیشتر میدونه
🔹حالا فائزه هاشمی بانوان سرزمین ایران عفیف رو به بی حجابی دعوت میکنه تا ملکه بشن .
❤️¦@dokhtaranchador1
طنین|Tanin
#کلیپ_تصویری
اینایی که میگن ما آریایی پرستیم و طرفدار بیبندوباری هستن اگر بدونن قبل از اسلام زنان چه حجاب اجباری داشتن خود به خود اسلام میاوردن :)
در ایران باستان زنان باید از پدر و برادرش حجاب میگرفتند و این اسلام بود که با این فرهنگ غلط مبارزه کرد
استاد ازغدی
❤️¦@dokhtaranchador1
طنین|Tanin
#تلنگࢪانہ
چندبـار شده عڪست
را با این ژست ها چاپ کنے؟!
قاب کنے،ببری در یڪ
خیـابان بدهے دست رهگذرهـا..!
هیچ؟!🙅🏻♂
پس دراین کوچہ
پس کوچہهایِ دنیای #مجازی
با اینهمہ رهگذر کہ نمےشناسے
چرا زیبـاییت را حراج مےڪنی؟!
ای بانویِ عفیفِ دنیایِ واقعے :)🦋
❤️¦@dokhtaranchador1
#رمان_دوراهی
#قسمت_هفتم
رفتم سمت صندوق...
آستین هایم را بالاتر دادم میخواستم بدانم که واکنش آن دختر نسبت به تیپ من چیه...
ابروهایم را بالا انداختم و با غرور گفتم:
-سلام.
سرش را بالا آورد چشمانم گره به چشمان زیبایش خورد...
ابروهایم به حالت عادی برگشت...
لبخند ملایمی زد از روی صندلی اش بلند شد و گفت:
-سلام عزیزم.خوبی؟؟؟
آب دهانم را قورت دادم و گفتم:
-ممنون.
-پات بهتره؟؟؟
-آره خوبه، یکم درد میکنه ولی خوب میشه.
هرلحظه منتظر واکنشش نسبت به موهای بیرون ریخته و دستان پیدایم بودم، ولی او همچون کسی که چیزی نمی بینید... بدون توجه به تیپ من با من برخورد خوبی دارد...
مقنعه ام را عقب تر کشیدم ولی او باز هم با من رفتار خوبی داشت...
چادرش را روی سرش مستقر کرده بود صورتش هیچ گونه آرایشی نداشت ولی زیباییش چشم گیر بود...
بیسکویتم را طرفش گرفتم و گفتم:
-بفرمایین...
تصور می کردم که دستم را رد می کند اما یکی از بیسکویت هارا برداشت و گفت:
-ممنونم عزیزم.
نگاهش کردم و گفتم:
-سختت نیست؟؟
لبخندی زد ابروهایش را بالا انداخت و گفت:
-چی؟؟؟
دستم را بین موهایم بردم و گفتم:
-اینکه چادر سرته...
لبخندش عمیق تر شد و گفت:
-اگر چادرم نباشه سختمه.
-مگه میشه؟؟؟
-چادرم صدف منه...
اون لحظه منظورشو نفهمیدم، بهش گفتم:
-ولی من هیچوقت نمیتونم با چادر کنار بیام! واقعا سخته پوشیدنش، جمع کردنش.
این لبخند همیشگی روی لب هاش منو کفری می کرد...
گفت:
-نه اصلا سخت نیست...آدم وقتی چیزی رو دوست داشته باشه هیچ سختی نمی کشه...
لبخندی زدم و گفتم:
-موفق باشی...
چشم هایش را به نشانه ی تایید روی هم فشار داد و با لبخندی که زد گفت:
-همچنین...
#نویسنده_مریم_سرخه_ای
❤️¦@dokhtaranchador1