#از_ادم_تا_خاتم
#قسمت_پنجم
💥هنوز چندی از آفرینش آنها نگذشته بود که مرتکب گناه شدند و به سبب این گناه شیطان خوشحال گشت و ناگهان لباس بهشتی از تنشان فرو ریخت و برهنه در میان باغهای بهشت رها بودند و خداوند فرمود؛
[وَ ای آدم به تو فرمان دادیم در میان بهشت گردش کنی و از میوه های بهشتی بخوری، اما تو را از نزدیک شدن به این درخت نهی کردیم و تو از ستمکاران خواهی بود و آدم از کرده خود پشیمان گشت و به حالت خضوع و شرمندگی درآمد.]
و خداوند به آن دو فرمود؛
[از عرش من به زیر آیید. ]
آدم و حوا بلافاصله از این اشتباه خود پشیمان شدند و توبه کردند و با ندامت به درگاه الهی عرضه داشتند؛
«خداوندا اگر ما را نبخشی و به ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود.»
اما کار از کار گذشته بود و بازگشتی وجود نداشت پس خداوند آدم و حوا و ابلیس و آن مار را از بهشت راند و به آنها فرمان داد به زمین فرود آیند.
مار قبل از ارتکاب به چنین کاری از بهترین حیوانات ساکن بهشت بود و گویند بر چهار دست و پا حرکت می کرد و بعد از ارتکاب گناه به امر خدا بصورت خزندگان درآمد و جایگاهی که ابلیس در دهانش نشسته بود تبدیل به زهر کشنده ای شد.
هنگامی که آدم از بهشت رانده شد، جبرئیل بر او نازل گشت و گفت؛ آیا خداوند تو را نیافرید و از روح خود در تو ندمید و همگان را به سجده بر تو امر نکرد و آیا حوا را برای تو همدم قرار نداد و شما را در بهشت جای نداد و آیا تو را از خوردن آن درخت نهی نکرد؟ آدم گفت؛ ابلیس به خدا سوگند یاد کرد خیرخواه من است و من فکر نمی کردم هرگز کسی به خدا سوگند دروغ ببندد.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_ادم_تا_خاتم
#قسمت_ششم
💠توبه ادم
🌷آن هنگام که آدم و حوا از بهشت رانده شدند آدم آنقدر گریست که چشمانش به خون نشست، آری آدم علیه السلام مدت یکصد سال تمام در فراق بهشت گریست و هرگز به حوا نگاه نکرد و گفت؛ خدایا از لغزشم درگذر و گناهم را ببخش، مرا به همان خانه ای که بیرون کردی داخل ساز، خداوند نیز توبه او را پذیرفت و فرمود؛
«گناهت را آمرزیدم و تو را دوباره به همان خانه اوّلت باز می گردانم.»
در روایات دیگری آورده اند که آن حضرت، خداوند را به حق محمّد صلی الله علیه و آله و یا پنج تن طیبه سوگند داد که توبه اش را بپذیرد و خداوند توبه اش را پذیرفت. و همینطور در قرآن کریم که در اینجا با مختصر توضیحی که داده می شود اینگونه بیان می فرماید که؛ «آدم از پروردگار خود کلماتی فرا گرفت و با ذکر و یادآوری آنها به درگاه خداوند توبه کرد. درباره آن کلمات، نیز روایات مختلف است در بسیاری از روایات شیعه و سنّی آمده که این کلمات این بود؛
«لا اله الاّ انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوءا و ظلمت نفسی فاغفرلی و انت خیرالغافرین...».
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_هفتم
ادم از بهشت بر روی کوه صفا «کوه ابوقیس» و حوا بر کوه «مروه» فرود آمدند. هنگامی که خداوند آدم و حوا را بر زمین فرود آورد به هیبت دو پرنده بودند که از ترس می لرزیدند، آدم که از بهشت رانده شد عریان بود تا اینکه خداوند اراده فرمود تا از برگ درختان بهشتی بر او جامه ای بپوشاند وقتی او بر زمین فرود آمد بوی خوش برگ درختان بهشتی در فضای زمین پیچید و بعد از آن تمام درختان معطر گشتند و اولین حیوانی که از آن برگ خورد آهو بود که باعث شد آن بوی خوش در جسم و خونش نفوذ کند و سپس در نافه اش جمع شود.
پروردگار متعال به جبرئیل فرمود؛ من آدم و حوا را مورد رحمت خویش قرار دادم. پس توهم برایشان یکی از خیمه های بهشتی را بنا کن و جبرئیل نیز به فرمان پروردگار در همان مکانی که فرشتگان قبل از آدم خانه کعبه و ستونهای آن را بنا کرده بودند خیمه ای بنا کرد و ستون آن خیمه، شاخه ای از یاقوت سرخ بود که نور آن تمام کوههای مکه را روشن ساخت.
خداوند هفتاد هزار فرشته را مأمور کرد تا از آدم و حوا بر روی زمین محافظت کنند، سپس جبرئیل به فرمان خدا با سنگ هایی که از کوه صفا و مروه و طور سینا و جبل السلام آورده بود، به ساخت خانه خدا مشغول شد. و به امر خدا نیز سنگهایی از کوه ابوقبیس به محل احداث خانه کعبه آورد. و هنگامی که کار ساخت خانه تمام شد، فرشتگان به طواف خانه خدا پرداختند و پس از آن آدم و حوا هفت مرتبه به دور خانه چرخیدند، خداوند دو نهال تاک از آسمان برای آدم فرو فرستاد و آدم آن دو نهال را در زمین کاشت. و آن هنگام که نهال ها به ثمر رسیدند، ابلیس دور آن دو نهال را دیواری کشید و ادعای مالکیت آنها را کرد. هنگامی که مشاجره آنها بالا گرفت، روح القدس به قضاوت میان آن دو آمد و به قضاوت پرداخت. او آتشی را به سوی تاکها پرتاب کرد که دو سوم از درخت انگور را سوزاند و هنوز ثلثی از درختان هنوز سرسبز بود. روح القدس گفت؛ آن قسمتی که سوخت، سهم ابلیس بود و مابقی سهم آدم می باشد.
بعد از نزول آدم و حوا بر روی زمین خداوند دانه های انواع گیاهان را بر آدم از بهشت فرستاد و دستور کار کشت و زراعت را به او داد.
آدم و حواء به فرمان خداوند ازدواج کردند و خداوند از آدم خواست که حواء را به سمت خویش فرا خواند و آدم از حواء خواست اما او نزد آدم نیامد. در عوض از آدم خواست تا نزد حواء رود و این آدم بود که به طرف حواء رفت و اگر آدم نیز این کار را نمی کرد جریان آفرینش به گونه ای دیگر تغییر می یافت.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_هشتم
آدم در هفتاد بار زایمان حواء، صاحب یکصد و چهل دختر و پسر شد. و اولین فرزندان آدم و حواء هابیل بود که به همراه دختری بنام «اقلیما» متولد شد و در زایمان دوم قابیل بود که به همراه دختری بنام «لوزا» متولد شد.
لوزا از زیباترین دختران آدم بود. آدم تصمیم گرفت تا او را به ازدواج هابیل و اقلیما را به ازدواج قابیل درآورد، ولی قابیل از این رأی پدر عصبانی شد و لب به اعتراض باز کرد. آدم به آنها گفت؛ هر کدام جداگانه قربانی نزد خداوند ببرید و هر کدام که مورد قبول خداوند قرار گرفت او با لوزا ازدواج خواهد کرد و آنها این چنین کردند نذر هابیل مقبول پروردگار قرار گرفت. و باز قابیل اعتراض کرد و خداوند بعد از این اتفاق ازدواج با مُحرمات را حرام نمود و به امر خدا هابیل با حوریه ای بهشتی بنام «نزلة» وصلت نمود و قابیل با دختری از گروه جنّیان بنام «جهانه» ازدواج کرد.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_ادم_تا_خاتم
#قسمت_نهم
روزی آدم گشت مأمور این چنین * تا کند تعیین وصی و جانشین
کرد تعیین طبق فرمان خدا * جانشین از بهر خود هابیل را
به فرمان خداوند آدم مأمور گشت تا میراث نبوت خود و گنجینه های دانش خود را نزد هابیل فرزند کوچک تر خودش بگذارد و او را تعلیم دهد. قابیل دوباره از این قضاوت پدر لب به اعتراض گشود و باز قرار شد که آن دو نزد خدا قربانی کنند و قربانی هر کدام که قبول گردید او رسالت را بر عهده می گیرد. هابیل از گلّه خود گوسفندی پروار و قابیل از کشتزارها و مزارع خود مقداری گندم نامرغوب را نذر کرد. آتشی به اذن خداوند از آسمان فرود آمد و قربانی هابیل را بلعید و باز نذر هابیل مورد قبول خداوند قرار گرفت.
ابلیس که تمام این صحنه ها را تماشا می کرد و در انتظار فرصتی مناسب بود، نزد قابیل آمد و او را تحریک کرد تا برادر خود هابیل را به قتل برساند.
در بیان اینکه به چه علّت قابیل، هابیل را به قتل رساند، اختلاف نظر وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره می کنیم؛
1 - قول اول این است که مطابق روایات اهل بیت سبب قتل هابیل همان مسئله جانشینی و رسالت آدم بود که چون قابیل دید پدرش آدم علیه السلام ، برادرش هابیل را به این منصب مفتخر ساخت به وی حسد ورزید و او را به قتل رساند.
2 - قول دوم آنست که قابیل به خاطر زیبایی همسر هابیل به وی حسد ورزید و درصدد قتل او برآمد.
3 - قول سوم آنست که مجلسی قدس سره در حدیثی در بحار از معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام روایت کرده که خداوند به آدم وحی فرمود اسم اعظم من و میراث نبوت و آسمانی را که به تو تعلیم داده ام همه را به هابیل بسپار، آدم علیه السلام نیز این کار را کرد و چون قابیل مطلع شد. خشمناک شده به نزد آدم آمد و گفت؛ پدر جان مگر من از وی بزرگتر نبودم و به این منصب شایسته تر از او نیستم؟ آدم علیه السلام گفت؛ ای فرزند اینکار به امر خداست و او هرکه را بخواهد به این منصب می رساند و خداوند او را مخصوص به این منصب فرموده اگر چه تو از وی بزرگتر هستی، و اگر می خواهی صدق گفتار مرا بدانی، هر یک از شما دو نفر، قربانی به درگاه خدا ببرید و قربانی هر یک قبول شد او شایسته تر از دیگری است. که در این حال خداوند قربانی هابیل را پذیرفت تا به آخر.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_دهم
قابیل به نحوه قتل آگاه نبود و با تحریک شیطان سر او را در میان دو سنگ خُرد کرد.
امّا بعد از قتل برادرش دچار حیرت و پریشانی شد و نمی دانست جنازه او را کجا پنهان کند. تا اینکه دو کلاغ را دید که بعد از جدال، یکی آن دیگری را کشت و کلاغ مرده را در میان خاک دفن کرد. قابیل با دیدن این صحنه گودالی کند و هابیل را در آن دفن کرد و بازگشت. آدم با ندیدن هابیل در مورد او از قابیل پرسید؛ ناگزیر بعد از مدتی قابیل، آدم را به محل قتل برادرش بُرد و پرده از کارش برداشت. آدم آن زمین را که خون فرزندش را بلعیده بود به لعنت یاد کرد و بدین خاطر است که بعد از آن هیچ خاکی خون انسان را در خود فرو نمی برد و آدم بعد از مرگ او چهل شبانه روز گریست.
ابلیس آتشکده ای برپا داشت و به عبادت آن پرداخت و به این بهانه قربانی های قابیل را می پذیرفت و اولین کسی که به پرستش آتش روی آورد، قابیل بود.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_دواردهم
۱- بعد از رحلت آدم، ابلیس پای درخت انگور و خرما ادرار کرد. و به همین خاطر است که بعد از تخمیر آنها بوی نامطلوبی دارد و خداوند هر شراب مست کننده ای را حرام ساخته، چرا که مایع جریان یافته در آنها همان ادرار ابلیس است.
2- تعیین وقت نماز عصر به این علت است که آدم در آن ساعت از درخت ممنوعه تناول کرد و از بهشت رانده شد و نماز مغرب ساعتی است که خداوند توبه آدم را پذیرفت. رکعت اول نماز مغربی که آدم به جای آورد برای خطایی بود که مرتکب گشت، رکعت دوم بخاطر خطای حوا و رکعت سوم به جهت توبه اش اَدا شد.
3- بعد از مرگ آدم، ابلیس و قابیل به شماتت او پرداختند و به لودگی و نواختن مشغول شدند. شدیدترین شکنجه ها به هفت نفر اختصاص دارد که یکی از آن هفت نفر قابیل است. دوم، نمرود. سوم، دو نفری که در میان بنی اسرائیل مردم را به یهودیت فرا خواندند. چهارم، فرعون که گفت؛ (من پروردگارم). پنجم، دو نفر از میان این امّت.
4- آدم هنگامی که بر زمین فرود آمد، بر نگین انگشتری خود، این جمله را نقش نمود؛ محمّد رسول اللّه و علی ولی اللّه .
5- کنیه آدم ابومحمّد بود.
6- طول قامت آدم و حوا وقتی که به زمین آمدند بسیار بلند بود، آدم هفتاد ذراع و حوا سی و پنج ذراع بود.
7- آدم هزار مرتبه پیاده به زیارت بیت الحرام رفت که هفتصد بار آن حج واجب بود.
8- راهنمای آدم از سراندیب تا جده، پرنده ای بنام (صُرِد) بود و آن اولین پرنده ای است که عبادت خداوند را کرد.
9- هنگامی که فرشتگان به خلقت آدم به خاطر فساد در روی زمین خرده گرفتند، هفت هزار سال از فیض نور الهی محروم شدند و خداوند (بیتِ المعمور) را در آسمان چهارم برای عبادت فرشتگان و (بیتِ الحرام) را در زمین برای عبادت انسانها آفرید.
10- آدم به زبان عربی صحبت می کرد اما بعد از ارتکاب به گناه و آمدن به زمین لهجه او به (سریانی) تغییر یافت.
11- اسم اعظم خداوند 73 حرف می باشد که خداوند 25 حرف از آن را به آدم آموخت.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_سیزدهم
همانگونه که در بخش دوم گفته شد قابیل بدلیل جانشینی پدر، برادر خود هابیل را به قتل رسانید، پس حضرت آدم شخصی را می خواست که جانشین خود قرار دهد تا تمام اسرار و علومی را که پروردگار به او داده بود به او انتقال دهد.
پس ز آدم گشت حوا باردار * شیث پا بنهاد اندر روزگار
حضرت آدم حدود هزار سال که از عمرش گذشت از جهان رفت و شیث فرزند دیگر خود را وصی خویش گردانید. قابیل که قبلاً قتلی را انجام داده بود و از جریان شیث مطلع شد، به نزد شیث آمد و او را تهدید کرد و گفت؛ سبب اینکه من برادرمان هابیل را کشتم همین بود که او مقام وصایت پدرم را داشت و برای آنکه فرزندان او به بچه های من در آینده افتخار نکنند من او را به قتل رساندم اکنون تو نیز اگر جایی اظهار کنی که مقام وصایت پدر به تو رسیده است تو را هم خواهم کشت.
در احادیث آمده است که حضرت آدم به شیث سفارش کرد که علم خود و مقام وصایتی را که به او داده بود از قابیل پنهان دارد مبادا همانطور که به هابیل حسد بُرد به وی نیز حسد برده و درصدد قتل او برآید. و از این رو شیث پیوسته در حال خوف و حراس به سر می برد. و چنانچه گفته اند شیث علیه السلام 912 سال از عمرش گذشته بود که از دنیا رفت.
حضرت شیث نیز وصی آدم شد و ملقب به هیبة اللّه بود و پنجاه صحیفه برایش نازل گشته بود. او که پس از 1040 سال (به روایتی) و به قولی دیگر پس از 912 سال زندگی، دار فانی را وداع گفته بود در کنار آدم و حوّا مدفون گشت.
بعد از فوت آدم شیث جانشین پدر بر روی زمین شد، وقتی که شیث فوت کرد، فرزندش انوش جانشین پدر شد، انوش 705 سال عمر کرد و بعد از او پسرش (قینان) به حکم فرمایی رسید و 920 سال عمر کرد. بعد از او (مهلائیل) به فرمانروایی رسید و صاحب فرزندی شد که (یارد) نام داشت، مهلائیل در 895 سالگی فوت کرد، بعد از او پسرش (یارد)، که مردی پارسا و عابد بود و خداوند در سن 62 سالگی (اخنوخ) یا همان ادریس را به او عطا کرد و برخی گفته اند؛ نام یونانی او «طرمیس» بوده است، بعد از فوت (یارد)، ادریس نبی به نبوت رسید.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_چهاردهم
هست بسم اللّه الرحمن الرحیم * رهنما سوی صراط مستقیم
با توکل بر خدای مُستعان * قصّه ادریس را سازم بیان
💥محل ولادت او را برخی سرزمین بابل و برخی شهر «منف» که پایتخت مصر قدیم بوده ذکر کرده اند. این پیامبر الهی 830 سال پس از هبوط حضرت آدم در یونان یا (مصر) متولد گشت. پدر او «یارد» و مادرش «بره» نام داشت.
ادریس جدّ پدری نوح علیه السلام می باشد. نام ادریس در تورات «اخنوخ» نوشته شد و دلیل نامیدنش به این نام، به این علت است که بسیار دانا و بسیار به فراگیری علوم مختلف و دروس حکمت الهی علاقه داشت و کثرت اشتغال وی به درس و کتابها ذکر شده است. و اولین کسی است که با قلم نوشتن آغاز کرد، چنانچه در تاریخ گفته اند؛ ادریس نخستین کسی است که خط نوشت و جامه بدوخت و علم خیاطی را تعلیم کرد زیرا قبل از او، مردم با پوست حیوانات خود را می پوشاندند.
⚡️وی از علم نجوم و حساب، اطلاعاتی کامل و مفید داشت. بزرگی و مرتبت او به خاطر رسالت و نبوت از جانب پروردگار بود و دیگر اینکه او تا آسمان ششم عروج پیدا کرد. ادریس مردی بود بلند قامت با سینه ای سترگ، هنگام راه رفتن گام هایش را کوتاه برمی داشت و پیوسته به بزرگی و دانایی خداوند می اندیشید. همیشه با گروهی کوچک از اقوام خود در گوشه ای به عبادت خدا مشغول می شد. او مردم زمان خود را به پرستش خدا دعوت می کرد. از میان هزار نفری که دعوتش را پذیرفتند، هفت نفر را انتخاب کرد. آنان ابتدا به شیوه خود، خدا را عبادت می کردند. آنها دستها را بر روی خاک می گذاشتند و دعا می کردند، اما نتیجه ای حاصل نمی شد. تا اینکه به فرمان ادریس دستها را به سوی آسمان بلند کردند و دعا کردند.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_پانزدهم
🌷در زمان نبوت ادریس، پادشاهی ستمگر بنام (یبوراسب) زندگی می کرد .پادشاه مردی زورگو و متکبر بود، اموال مردم را به زور می گرفت و کسی که مقاومت می کرد، او را با کمک همسرش به قتل می رساند تا اینکه پادشاه مَرد مؤمنی را به قتل رسانید.
بعد از مرگ مرد مؤمن، به ادریس وحی شد که نزد پادشاه برود، ادریس نیز نزد پادشاه رفت تا او را هدایت کند، و او را از کارهای ناشایستش مطلع سازد. ولی پادشاه او را تهدید به مرگ کرد و با همسرش نقشه قتل ادریس را کشیدند. و ادریس در عبادتهایی که با خدا داشت، تصمیم گرفت تا آن شهر را ترک کند.
ادریس قبل از آنکه شهر را ترک نماید مردم را به دین خدا و توحید و عبادت پروردگار متعال دعوت کرده و به آنها گفت؛ عمل صالح در این دنیا موجب آزادی عذاب آخرت می گردد، و مردم را به زهد در دنیا و عدالت ترغیب فرمود. به آنها نماز خواندن را آموخت و دیگر اینکه در هر ماه روزهای معینی را روزه بگیرند و دستور جهاد با دشمنان دین را به آنها داد و زکات و کمک به ضعیفان را بر آنها واجب کرد و دستور تطهیر و پرهیز از سگ و خوک را به آنها داد، و هر شراب مست کننده ای را بر آنها حرام دانست و عیدهایی برای آنان مقرر فرمود تا در آن روزها قربانی کنند.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_شانزدهم
ولی آن مردم و پادشاه به دستور ادریس عمل نکردند و از دستورات خداوند و ادریس سرپیچی کردند. به همین خاطر ادریس از خدا خواست تا شهر را ترک کند و همینطور از خداوند درخواست کرد تا وقتی که به آن شهر باز می گردد، باران را قطع کند. خداوند به ادریس فرمود؛ در این صورت آن شهر ویرانه می شود و انسانهای زیادی هلاک می شوند. امّا ادریس به این عذاب راضی بود.
آنگاه با چند تن از یارانش به غاری پناه بردند. غذای آنها به اذن پروردگار تأمین می شد. تا اینکه شهر بر اثر خشکسالی ویران گشت و پادشاه و همسرش نیز از بین رفتند. بیست سال بود که بارانی نباریده بود، کم کم حالت توبه و پشیمانی درمردم ظاهر شد و به عبادت خدا روی آوردند و سجده بر خاک گذاشتند. و به دعا و نیایش پرداختند.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#از_ادم_تا_خاتم
#قسمت_هفدهم
خداوند به ادریس وحی فرستاد که مردم توبه کرده اند، من پروردگار آسمانها بر آنها رحمت آورده و از گناهشان در می گذرم، اما توقف عذاب به رضایت تو است. اما ادریس هنوز راضی به بخشش نبود. خداوند غذای ادریس و یارانش را که توسط فرشته ای به غار برده می شد قطع کرد.
ادریس سه روز بی غذا ماند تا اینکه از شدت گرسنگی لب به اعتراض گشود و گفت؛ پروردگارا قبل از اینکه بمیرم روزیم را قطع می کنی؟ خداوند فرمود؛ تو فقط سه روز بی غذا ماندی و اینگونه ناتوان و پریشانی، پس چگونه به فکر مردمت نیستی که بیست سال است دچار خشکسالی شده اند من از تو خواستم ولی تو آنها را نبخشیدی پس از غار بیرون بیا و مانند آنان به دنبال روزی خود باش.
ادریس با حالتی ناتوان وارد شهر شد. از دور خانه ای را دید که از آن دودی بلند بود. به طرف خانه رفت و پیرزنی را دید که مشغول پختن دو قرص نان است. از پیر زن خواست تا قرص نانی به او بدهد. اما پیرزن در جوابش گفت: بنده خدا، دعای ادریس برای ما چیزی نگذاشته است و هر آنچه را که داشتیم از دست داده ایم. برو به شهر دیگری و روزی خود را از آنها بخواه. ادریس دوباره اصرار کرد، پیرزن گفت؛ یکی از این دو نان برای پسرم می باشد و دیگری هم قسمت خود من است، بالاخره با اصرار زیاد ادریس، پیرزن سهم پسرش را به ادریس بخشید. فرزند پیرزن با دیدن این وضع از ترس و اضطراب جان سپرد. پیرزن ادریس را مسئول مرگ پسرش دانست. ادریس که ناراحتی زیاد پیرزن را دید، گفت؛ ناراحت نباش، من به اذن خدا، فرزندت را دوباره زنده خواهم کرد و همین کار را هم کرد. وقتی آن پسر زنده شد. پیرزن و فرزندش به ادریس ایمان آوردند و در شهر فریاد زدند که ادریس بازگشته است، همه مردم نزد او آمدند و از او خواستند تا دعا کند عذاب الهی از آنها دور شود، ولی ادریس گفت؛ در صورتی این کار انجام می شود که همه شما به همراه پادشاه با پاهای برهنه در برابرم حاضر شوید. پادشاه از این فرمان ادریس برآشفت و بیست نفر را به دنبال ادریس فرستاد تا او را به نزدش بیاورند ادریس از سرکشی پادشاه عصبانی شد و تمام بیست نفر را قبض روح کرد. پادشاه پنجاه نفر دیگر را نزد ادریس فرستاد، آنها چون بدنهای بی جان آن بیست نفر را دیدند، رو به ادریس اعتراض کردند و گفتند بیست سال ما را با دعایت دچار عذاب الهی کردی و حال که برگشته ای هم این رفتار تو است. بگو چرا اینگونه رفتار می کنی؟ ادریس بی اعتنا به آنها دستور خود را تکرار کرد، تا اینکه بالاخره پادشاه به همراه همه مردم تسلیم شدند و در برابر ادریس به خضوع افتادند، چیزی نگذشت که بارانی پربرکت تمام زمین را فرا گرفت و تمام زمین و مردم را سیراب کرد.
دعای ادریس به خاطر رام کردن و آگاه کردن مردم به قدرت خداوند بود تا مردم بار دیگر به مخالفت با او بر نخیزند و دیگر اینکه پیامبران در راه خدا، دینداری و دعوت مردم به حق، به شدت عمل می کنند. حتی خشم آنها در مرتبه ای بالاتر از خداوند قرار دارد زیرا که بردباری و صبر و مهربانی خدا بی انتها و بی مثال است.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺