eitaa logo
درسهایی از قران کریم ( ترجمه و آموزش و روخوانی و تجوید و دائره المعارف ....... )
2.6هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
5.2هزار ویدیو
17 فایل
آنچه که از قران کریم می دانیم کپی مطالب آزاد و فقط یه صلوات به روح پدر و مادرم بفرست 💗💗💗
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽📚🕥 (ع) اسماعيل و مادرش در كنار كعبه‏ حس هووگرى گاهى به صورت‏هاى رنج آور در ساره بروز مى‏كرد، او وقتى كه مى‏ديد ابراهيم فرزند نوگلش اسماعيل را در كنار مادرش در آغوش مى‏گيرد و او را مى‏بوسد و نوازش مينمايد، در درون ناراحت مى‏شد و در غم و اندوه فرو مى‏رفت، آتش حسادت در درونش شعله ميكشيد كه چرا شوهرم ابراهيم بايد همسر ديگر به نام هاجر داشته باشد؟ و هاجر كه كنيز من بود، اينك همتاى من شود؟ و پسرش مانند پسر من مورد محبت ابراهيم قرار گيرد؟! و... . كوتاه سخن آن كه: وسوسه‏هاى نفسانى، طوفانى از حزن و اندوه در ساره به وجود آورده بود و موجب مى‏شد كه گاه و بيگاه با ابراهيم برخوردهاى نامناسب و زننده كند. روايت شده: اسماعيل و اسحاق بزرگ شده خداوند (در حدى كه مى‏توانستند با هم مسابقه كشتى يا مسابقه دويدن بگذارند) در يكى از مسابقه‏ها اسماعيل برنده شد، ابراهيم بى درنگ اسماعيل را گرفت و بر روى دامنش گذاشت، و اسحاق را در كنارش نشاند، اين منظره ساره را بسيار ناراحت كرد، به طورى كه با تندى به ابراهيم گفت: مگر بنا نبود كه اين دو فرزند را مساوى قرار ندهى؟! هاجر را از من دور كن و به جاى ديگر ببر. از آن جا كه ساره قبلاً مهربانى‏هاى بسيار به ابراهيم كرده بود، و ابراهيم همواره سعى داشت نسبت به او وفادار و خوشرفتار باشد، از اين رو نمى‏توانست ساره را از خود برنجاند. آزارهاى ساره باعث شد كه ابراهيم شكايت او را به درگاه خدا برد، خداوند به ابراهيم چنين وحى كرد: مثال زن همچون مثال چوب كج خشك است اگر آن را به خود واگذارى از او بهره مى‏برى، و اگر خواسته باشى آن چوب را راست كنى شكسته خواهد شد. آن گاه خداوند به ابراهيم فرمان داد كه هاجر و اسماعيل را از ساره دور كند، ابراهيم عرض كرد: آن‏ها را به كجا ببرم؟ خداوند كه مى‏خواست خانه‏اش كعبه به دست ابراهيم بازسازى شود به ابراهيم وحى كرد و فرمود: آن‏ها را به حرم و محل امن خودم و نخستين خانه‏اى كه آن را براى انسان‏ها آفريدم، يعنى به مكه ببر. ابراهيم با اجراى اين فرمان گر چه از بن بست مشكل خانوادگى نجات يافت، ولى چنين كارى بسيار مشكل و رنج آور بود، زيرا بايد عزيزانش هاجر و اسماعيل را از فلسطين آباد و خرم به دره خشك و تفتيده مكه كنار كعبه ببرد كه در لابلاى كوه‏هاى زمخت و خشن قرار داشت. اگر خوب بينديشيم گذاشتن همسرو فرزند در آن بيابان و دره و در ميان كوه‏ها، با توجه به روزهاى دغ و گرم و شب‏هاى تاريك در برابر درندگان، كار بسيار سخت و تلخى است. ولى ابراهيم مرد راه است، حماسه‏آفرين تاريخ است، اخلاص وبندگى او در برابر خدا به گونه‏اى است كه خود را فناى محض ميداند و همه وجودش را قطره‏اى در برابر اقيانوس بى كران. ابراهيم، هاجر و اسماعيل خردسال را برداشت و از فلسطين به سوى مكه رهسپار گرديد، اين فاصله طولانى را با وسايل نقليه آن زمان كه شتر و الاغ بود پيمود تا به سرزمين خشك و سوزان مكه رسيد، در آن جا يك قطره آب نبود و هيچ انسان و حيوان و پرنده‏اى وجود نداشت، به راستى ابراهيم در سخت‏ترين و عجيب‏ترين آزمايش‏هاى الهى قرار گرفت، با تصميمى قاطع، فرمان خدا را اجرا كرد، هاجرو كودكش را در آن سرزمين خشك و سوزان گذاشت و آماده مراجعت گرديد. هنگام مراجعت هاجر در حالى كه گريان و ناراحت بود، صدا زد: اى ابراهيم! چه كسى به تو دستور داده كه ما را در سرزمينى بگذارى كه نه گياهى در آن وجود دارد و نه حيوان شيردهنده و نه حتى يك قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟ ابراهيم گفت: پروردگارم به من چنين دستور داده است. وقتى كه هاجر اين سخن را شنيد گفت: اكنون كه چنين است، خداوند هرگز ما را به حال خود رها نخواهد كرد. ═ೋ❅🖋🦋❅ೋ═ کانال 👇 @Targomeh
﷽📚🕥 (ع) بازگشت ابراهيم عليه‏السلام به فلسطين‏ در حالى كه ابراهيم و هاجر، هر دو از فراق هم اشك مى‏ريختند از هم جدا شدند، ابراهيم به سوى فلسطين حركت كرد، هاجر و اسماعيل در مكه ماندند. وقتى كه ابراهيم به تپه ذى طوى رسيد، همانجا كه اگر از آن جا سرازير مى‏شد ديگر هاجر و اسماعيل را نمى‏ديد، نظرى حسرت‏بار به آن‏ها نمود، آن گاه چنين دعا كرد: خدايا شهر مكه را شهر امنى قرار بده - خدايا من و فرزندانم را از پرستش بت‏ها دورنگهدار - پروردگارا من بعضى از بستگانم (هاجر و اسماعيل) را در سرزمين بى آب وعلف در كنار خانه‏اى كه حرم تو است ساكن كردم تا نماز را بر پا دارند، دل‏هاى مردم را به سوى آن‏ها و هدفشان متوجه ساز - و آن‏ها را از انواع ميوه‏ها (ى مادى و معنوى) بهره‏مند كن - خدايا مرا و فرزندانم را از نمازگزاران قرار بده - پروردگارا دعاى مرا بپذير و تقاضاى مرا بر آور - مرا بيامرز و از لغزشهايم بگذر، و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى كه حساب قيامت برپا مى‏شود بيامرز به اين ترتيب ابراهيم با چشمى اشكبار، هاجر و اسماعيل را به خدا سپرد و به سوى فلسطين حركت كرد، در حالى كه اطمينان داشت دعاهايش به اجابت مى‏رسد، زيرا همه شرايط استجابت را دارا بود. ═ೋ❅🖋🦋❅ೋ═ کانال 👇 @Targomeh