eitaa logo
| توییتا |
2.9هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
576 فایل
توییتا چیست؟👇 https://eitaa.com/Twiitaa/26507 #ادمین: @hosseinkhademi75 ادمین خانوما👇 #ادمینه: @Arefeh_sb ناشناس تلگرامی👇 https://t.me/Twiitaabot ناشناس ایتا👇 https://6w9.ir/s/120 ناشناس ایتا شماره۲: https://daigo.ir/secret/464858035
مشاهده در ایتا
دانلود
| توییتا |
آبرو بردم ...! توکه عباست زمین خورده ببین ؛ من کم آوردم ...
سه نفر بودیم ، سه زن تنها ، بی پناه و جامانده از کاروان... از این سه نفر ، دو نفر زائر اولی ... باید با نجف وداع می کردیم ، سه روز در شبستان مانده بودیم ... نزدیک ظهر بود و همراهان گرسنه... رفتم برای کاروان کوچکمان صبحانه بیاورم ، املت و نان وچای ... در راه ، از آن صاحب خانه گله کردم ! با اشک و دلی ترسان که چرا دخترت را در این کشور غریب رها کرده ای ؟ دروغ گفته است هرکه تورا پدر خوانده...این رسم مردانگی نیست... چاره ای نبود! باید مسیر را ادامه میدادم! صبحانه را که خوردند و راهی وادی السلام شدیم ، ماشین گرفتیم به سمت کربلا ، نه مادر توان پیاده‌روی داشت و نه محبوب... و من ماندم و داغ دومین پیاده روی که در اربعین قسمتم نمی‌شد... وقتی به کربلا رسیدیم ، شب شده بود! با یک خانواده همدانی ، مرد و زن و یک پسر ساده دلشان ... به مرد همدانی گفتم : جا دارید؟ گفت : نه، آشنایی داشتیم که قرار بود برای ما مکان پیدا کند ، همراه ما نیامده! گفتم : دارم میروم موکب فلان! بیایید با هم برویم ، ان شاء الله جا دارند... پسرک نمی‌توانست درست راه برود ، خدا خدا می کردم موکب جا داشته باشد تا شرمنده این خانواده نباشم ! دو سه ساعتی پیاده رفتیم و به کمک محبوب موکب را پیدا کردیم پذیرش گفت : برای زن ها جا نداریم! داغ دلم تازه شد به ناچار و با عذاب وجدان ، از آن خانواده جدا شدیم... رفتیم دومین موکب : جا نداریم! دیگر اشکم در آمده بود... سومین موکب :جا نداریم ! ولی... ولی موکب حضرت جا دارد ! اسم است که دلم را روشن می کند ... می رویم داخل موکب ، خانه کوچک ابو زینب ... برق ها قطع، سرو صدای گیلانی ها و ما سه زائر مریضو خسته که نیاز به استراحت داریم ... اینجور نمیشود ... به مادر گفتم : جمع کنید برویم داخل خیابان... به حضرت متوسل میشوم... شارع قزوینی را با دل پر خون به سمت حرم طی می کنیم... هرچه به حرم نزدیک تر میشویم حال و روزم بدتر می‌شود چراکه کاروان باید با این حال زار و خسته ، حرم مولایشان را برای اولین بار ببینند! محبوب مریض است به هلال احمر می رویم ، از خستگی همانجا داخل مطب می افتیم که می شنویم : چرا نمی روید سرداب ... بی تجربه ام! چند بار نشانی را مرور میکنم ... پشت حرم حضرت ! پشت حرم حضرت ! الحمدلله... مکان خواب جور است... حالا همراهان می گویند نیاز به حمام دارند! یا ، آبرویم را بخر... چند موکب ایرانی را که بلد بودم میگردم ، پر هستند ... آخریشان می گوید برو فلان موکب ، آنجا حمام دارد ... به نشانی گفته شده می روم امکانات عالی! نگاهی به سر در موکب می اندازم که اسمش را بخوانم : موکب ... یا الله... گویا مادر ، خودش امور زائران پسرش را به عهده گرفته است... مادر و همسر ... متوجه جریان می شوم! باید قضیه حل شود... باید بی پناهان ،پناه داده شوند... سه شب را در کربلا می مانیم، میزبان، تمام این شب ها ، سنگ تمام می گذارد... شب آخر است ، شب وداع ... مادر و محبوب را در سرداب تنها می گذارم ... حالا کجا بروم تا رفع خستگی کنم ؟ پایم ناخودآگاه می رود به سمت حرم ... چشمهایم تار می‌بینند و عینک همراه ندارم ، اشک هم سوی چشم را کمتر می‌کند ، آخرین چیزی که میبینیم همین تصویر است ، بعد از پنج روز پر تنش، آرام می شوم در گوشه ای از حرم دوم شهریور راه می افتیم به سمت مهران در اتوبوس نشسته ام و با خودم زمزمه میکنم: ! یا مولایی ! شهادت می دهم که این تو و خاندانت هستید که این اجتماع را مدیریت می کنید ... به راستی که تو ، برترین و بخشنده ترین پدری!برای فرزندی که هیچ پناهی ندارد ... شهادت می دهم که لطف شما را به چشم های تار و کور خود دیدم بوییدم ، شنیدم و با تمام وجود لمس کردم ... شهادت می دهم که تو امیری! و منم نوکر پر گناه این درگاه... و تا خانه زیر لب زمزمه می کنم: «برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدارا...» اربعین ۱۴۰۳ @Twiitaa
| توییتا |
سلام به وقت دردو دل واقعا سخته برای یه ختری که از سمت پسری رو بشه اونم فقط به خاطر اعتقادش به خاطر
خواهر عزیزم قطعا خدا میبینه ‌و براتون جبران میکنه شک نکنید فقط کافیه خودتون رو بسپرید دست خودش حتما به ائمه توکل کنید و در این راهی که انتخاب کردین ازشون کمک بگیرید . خداحفطتون کنه آن شاءالله بزودی با فردی مومن و متعهد ازدواج کنید حرف های مردم رو گوش ندین میدونم خیلی سخته ولی قرآن زیاد بخوانید به خصوص با معنی قلبتون رو قوی میکنه @Twiitaa
هدایت شده از امتداد
🔴 کتاب مادرانه؛ به تجربه نگاری چالش های مادران در اربعین میپردازد. این کتاب با قلمی شیوا به شما کمک می کند تا چالش‌های مادران را در این مسیر بهتر بشناسید و هم با بهره‌گیری از تجارب آن‌ها سفری ایمن‌تر و بهتری داشته باشید. ⭕ برای تهیه این کتاب به ادمین کانال امتداد (@mtedad_org) در پیام‌رسان‌های مختلف پیام دهید. ✴ ارسال رایگان با خرید در ایام اربعینتخفیف 20% ➕ارسال رایگان برای خریدهای گروهی (بیش از 5 جلد) 🔰 امتداد، حکایت راه‌های طی شده... 🆔️ @mtedad_org