eitaa logo
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
36 فایل
دیـٰانت منهـٰاے سیـٰاست🍃 نتیجہ‌اش مےشود کربلـٰا💔؛ نہ‌ ظهور!💚 شروط‌"تبادل‌،کپی..."🤗↶ https://eitaa.com/sh_Vesal180 "شنوای حرفاتون هستیم"😉↶ https://daigo.ir/secret/1491814313 هشتگ‌ها😇↶ https://eitaa.com/3121542/16574 .
مشاهده در ایتا
دانلود
با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند. ❤️ | چند تکه استخوان! ترافیک سنگینی بود. خسته و گرسنه از دفتر روزنامه به طرف خانه می آمدم. بوی ناهنجار داخل تاکسی نفسم را بند آورده بود. راننده مدام نق می زد، از گرانی می گفت و از این که شب عیدی چه خاکی بر سرش بریزد. «دو تا دختر دانشجو دارم و یک پسر الاف ولگرد. دختره کمرم را شکسته و پسره ستون خانه ام را.» پک عمیقی به سیگارش زد و همة وجودش را پر از دود کرد. مثل این که با خودش دشمنی داشت. بعد دهانش را به طرف بیرون شیشه کرد. دود را به بیرون داد. پشت چراغ قرمز، کنار یک خودروی گران قیمت آلبالویی، خانمی با یک سگ پشمالو که جفت دست هایش را به شیشه چسبانده بود، ایستاد. هق زدم، دلم بالا آمد. وقتی ناخن های سگ را روی شیشه نقش بسته دیدم، نگاهم به نگاهش گره خورد. زن از دودی که مرد راننده به طرفش هدیه کرده بود، با غیظ دندان هایش را به هم سایید و مرد راننده ترمز دستی را رها کرد. از چراغ قرمز گذشت. کلافه شده بودم از بوی سیگار. داشتم بالا می آوردم. راننده همین طور غرغر می کرد و سرنشینان داخل تاکسی مدام نق ونوق های مرد راننده را با تکیه کلام بریده شان به نشانة تأیید سر می جنباندند. رادیو داخل تاکسی یک مرتبه آهنگ دیگری که بوی را می داد، گذاشت. من چیزی از جنگ نمی دانستم؛ یعنی بعد از جنگ به دنیا آمده بودم، ولی زیاد دربارة چیزی سرم نمی شد، اما با نوای رادیو خودم را به رساندم و در کنار خاکریز ها ایستاده بودم و داشتم تانک های را که به طور نعل اسبی به طرفم می آمدند، نگاه می کردم. تشنگی و گرما... یاد خاطرات پدرم افتادم که وقتی تلویزیون جنگ را نشان می دهد، ناگهان بلند می شه و داد میزنه: ها ها، این جا تو این ها، من همین جا زخمی شدم؛ همین جا دست هام قطع شد. همین جا توی همین نیزار ها سی نفر از بچه های گردان ما شدن. چون دشمن حمله کرده و راه بازگشت نبود شهدا را لای پتو پیچاندند. رادیو خیالم را برید: «شنوندگان گرامی، امشب وداع با شهیدان. پنج ...» توی دلم گفتم: ای بابا، ، حتما همان ها که بابام تعریف کرده که لای پتو پیچاندن و دفن شان کردن، حالا بعد سی سال چند تکه استخوان... تو دلم داشتم با خودم غر می زدم و مجادله می کردم که دوباره راننده شروع کرد به حرکت. «جوان های مردم رو به کشتن دادن. من خودم شش ماه جنگ بودم. حالا چی؟ باید شب تا صبح پشت این قارقارک، هی رجز بخونم و گدایی کنم.» هی نق زد و غر زد. مسافری گفت: بنده خدا، حتما تو عقب افتادی، وگرنه ماشاءالله هی می خورن این . نوش جانشان، بخورن. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. حیف اینا که رفتن زیر یک من خاک. ادامه دارد... ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند. ❤️ | چند تکه استخوان 2 ناگهان دلم فرو ریخت. وقتی گفت این جانبازان همین طوری دارن رو می لونبونند، می خواستم با همان گوشی تو دستم بزنم توی دهن زنیکه کنارم و بعد محکم بکوبم تو سر راننده. رسیدم سر کوچه مون. از تاکسی پیاده شدم. زنگ آپارتمان را زدم. طبقه اول تا چهارم، هر روز این شصت و چهار پله را می شمردم، ولی امروز فرق می کرد. یاد حرف های داخل تاکسی افتادم که چطوری جانبازان مال مردم و دولت و بیت المال را میخورن. ولی ما که مستاجریم و این هم طبقة چهارم و این پدر که با صد تا توی پا هاش، هر روز باید دویست پله بالا برود و بیاید. تازه گاهی که بیرون می ره، میگه تا عصر نمی آم. برام سخته هی برم، بیام. ولی خدا را شکر کردم و پله ها رو نشمردم. بابا و مامان دور سفره منتظر من بودند. سلام! تلویزیون تازه شروع به اخبار کرده بود که تا دست و صورتم را شستم و آمدم کنار بابا، بابا رفته بود تو متن خبر. کار هر روزه اش بود. بعد نشستم اولین لقمه را زدم. دیدم باز دارن از می گن. بابا نویسنده است و خاطرات شهدا و رزمنده ها رو می نویسه. گفتم: بابا، راست میگن اینا هستن؟ از گوشه چشم بابام غلتید و هیچ نگفت. خیلی خجالت کشیدم. عذرخواهی کردم، ولی باز هیچ نگفت. رفت توی خلوت همیشگی خودش و من پیش خودم گفتم چه اشتباهی کردم! ادامه دارد... ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند. ❤️ | چند تکه استخوان 3 همین طور گیج و بی تاب بودم. نمی دانم چقدر از شب گذشته بود که خواب دیدم سر شهدا هستم. پنج نفر خیلی زیبا با دارن همین طور به طرفم می آن. کمی دور تر یک جای بلند که دورش کلی پرچم های «» و «» و و درخت های بید لرزان، صحنه عجیبی که تا به حال ندیده بودم. پنج شهید کفن سفید کنار هم یکی از شهدا پا هاش از کفن بیرون بود. پیش خودم گفتم: اینا که میگن همه یه مشت استخوانه، ولی این که انگار تازه شهید شده، همین طور داشتم با خودم حرف می زدم که دیدم آن پنج نفر که داشتند طرفم می آمدند و چفیه داشتند، جلوم ایستادند. به اسم صدایم زدند. بعد یک نفرشان که از بقیه بلند قد تر بود، با دست جای شهدا رو نشانم داد. دلم ریخت. جنازه ها نبودن و جاشون خالی بود. گفتم: پس این شهدا چی شدن؟ گفت: ما همان پنج شهیدی هستیم که تو گفتی، یک مشت استخوان. حالا هر چه می خواد از ما بخواه. از برات می گیریم... پایان ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند. ❤️ | مصاحبه با پدر شهید طارمی محافظ حاج قاسم می‌گوید: هادی از روزی که لباس را به تن کرد، آماده بود. او حدود ۱۶ سال بود و سال‌ها در تیم حفاظتی سردار حضور داشت. هرچند از مأموریت‌ها و رفت و آمدهایش برای ما چیزی نمی‌گفت و مخفیانه به می‌رفت، اما از میزان انسش با سردار قاسم سلیمانی اطلاع داشتم. با هم خیلی صمیمی بودند. از نظر خصوصیات اخلاقی منحصر به فرد و عالی بود. هرچند بسیار مظلوم بود، اما زیر بار حرف زور نمی‌رفت. بارها دیده بودم برای احقاق حق و مقابله با پادرمیانی می‌کرد. پسر من امروز ۴۰ ساله می‌شد. او دو دختر چهار ساله و ۹ ساله به نام‌های «محیا» و «هانیه» دارد. ما اصالتاً اهل شهرستان ابهر در استان زنجان هستیم. همیشه انتظار شهادتش را داشتم بخصوص این اواخر روحیاتی پیدا کرده بود، معلوم بود در حال است. کم حرف شده بود و با و $خشوع می‌خواند. به مادرش گفتم کاری به او نداشته باش، این حالات رفتاری‌اش نشان می‌دهد که هادی در حال پرواز است. ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
مداحی آنلاین - زن نگو بگو قهرمان عاشورا - سیدرضا نریمانی.mp3
5.01M
🎊 💐 زن نگو بگو قهرمان عاشورا 💐 زن نگو بگو بهترین زن دنیا 🎤 ┏━🍃🌺🍃━┓     @seraat313 ┗━🍂━
| امروز دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ 😷لطفا به محدودیت های کرونایی عمل کنید و تو خونه بمونید و اگر سر کار می روید فاصله گزاری اجتماعی رو رعایت کنید و ماسک بزنید 🗓 ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
💌 | روش زندگی با مردم امام علی(ع): 🔹خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ. 🔸حکمت 10 با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند. (نهج البلاغه،حکمت۱۰) ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂
| امروز سه شنبه ۲ دی ۱۳۹۹ 😷لطفا به محدودیت های کرونایی عمل کنید و تو خونه بمونید و اگر سر کار می روید فاصله گزاری اجتماعی رو رعایت کنید و ماسک بزنید 🗓 ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:نیاز معنوی درون ما خفته است باید این نیازمون را بیدار کنیم 👤 ♻️ ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
ب:شورش های منطقه ای ۱. فتنه سفیانی: پیش از قیام قائم(ع) مردی از نسل ابوسفیان به نام «عثمان بن عنبسه» در منطقه شام، خروج می کند و با تظاهر به دینداری، گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد و به گرد خود می آورد و بخش گسترده ای از سرزمین های اسلام را به تصرف خویش در می آورد و بر مناطق پنج گانه: شام، دمشق، حمص، فلسطین، اردن و قنسرین سیطره و تسلط می یابد و در کوفه و نجف به قتل عام شیعیان می پردازد و برای کشتن و یافتن آنها جایزه تعیین می کند.(همان، ج ۵۲، ص۲۱۵) ۲. خروج دجال: از جمله فتنه ها، خروج دجال است. دجال از ریشه دجل به معنای دروغگو و حیله گر است. بر اساس آنچه از ظاهر روایات استفاده می شود دجال فردی است که در آخر الزمان و پیش از قیام مهدی(عج) خروج می کند و با انجام کارها ی شگفت انگیز جمع زیادی از مردم را می فریبد.(ر.ک همان ص۱۹۳) در برخی روایات از دجال ها سخن به میان آمده است و این احتمال را تقویت می کند که دجال نام مشخصی معینی بلکه هر کسی که با ادعاهای پوچ و بی اساس و با توسل به حیله گری و نیرنگ در صدد فریب مردم باشد، دجال است چنان که پیامبر اکرم(ص) فرمود: قیامت بر پا نمی شود تا وقتی که مهدی(عج) از فرزندانم قیام کند و مهدی قیام نمی کند تا وقتی که شصت دروغگو خروج کند و هر کدام بگوید: من پیامبرم.(ارشاد شیخ مفید بیروت، موسسه الاعلمی، ج۲، ص۳۷۱) بر این اساس می توان کفت ما دو نوع دجال داریم: یکی همان دجال حقیقی و واقعی که پس از همه دجال ها می آید و در دروغگویی و حیله گری و مردم فریبی سرآمد است و دیگری گروه شیاد و دروغگویند که دست به فریبکاری و گمراهی مردم می زنند.(نهضت انتظار و انقلاب اسلامی، گروهی از محققان ص۱۱۵) ۳. به اهتزاز درآمدن پرچم های سیاه از خراسان این حادثه در منابع دینی به عنوان نشانه ظهور بیان شده و مضمون روایات در این باره این است که پیش از ظهور مهدی(عج) در منطقه خراسان [قدیم شامل: قسمت هایی از ایران، افغانستان، ترکمنستان، تاجیکستان و ازبکستان] انقلابی بر پا می شود و مردم در حالی که پرچم های سیاه را به اهتزاز در آورده اند، به حرکت در می آیند؛ اینان در زمان ظهور هم هستند و حضرت آنان را به سوی خود فرا می خواند.(ر.ک بحارالانوار، همان، ج۵۲، ص۲۱۷ و نهضت انتظار ص۱۱۲) ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
:جنگ جهانی علی(ع) فرمود: «مهدی(ع) قیام نخواهد کرد تا این که یک سوم مردم [بر اثر جنگ] کشته شوند و یک سوم مردم بمیرند و یک سوم باقی بماند». (عقد الدرر، ص ۶۵). و امام صادق(ع) فرمود: « این امر - ظهور حضرت مهدی(ع) - صورت نخواهد گرفت تا این که دو سوم مردم از میان بروند، سؤال شد: اگر دو سوم از میان بروند چه کسی باقی می ماند؟ حضرت فرمود: آیا خوشحال نیستید که شما [پیروان اهل بیت] یک سوم باقیمانده باشید؟». (بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۱). ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━