eitaa logo
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
34 فایل
دیـٰانت منهـٰاے سیـٰاست🍃 نتیجہ‌اش مےشود کربلـٰا💔؛ نہ‌ ظهور!💚 شروط‌"تبادل‌،کپی..."🤗↶ https://eitaa.com/sh_Vesal180 "شنوای حرفاتون هستیم"😉↶ https://daigo.ir/secret/1491814313 هشتگ‌ها😇↶ https://eitaa.com/3121542/16574 .
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 | لحظه ای نباید از دشمنان غافل بمانیم 📘(ره): 🔻من مجدداً به همه بزرگوار ایران و مسئولین عرض می کنم چه در و چه در بزرگترین این است که تصور کنیم جهانخواران خصوصاً و شوروی از ما و عزیز دست برداشته اند لحظه ای نباید از کید دشمنان غافل بمانیم. 📚صحیفه نور جلد ۲۱ صفحه ۵۲ 👈پیام امام خمینی(ره) در آستانه سالگرد بسیج مستضعفین 🗓مورخ: ۱۳۶۷/۰۹/۰۲ ┄┄┅┅┅❅🍃🌺🍃❅┅┅┅┄┄ 👥به صراط بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2709913647Cce5ec22c54
bistosenafar1-1.mp3
9.38M
📗قسمت اول کتاب "آن بیست و سه نفر " بر اساس خاطرات آزاده ی از اسارت احمد یوسف زاده سرگذشت بیست و سه نفر از نوجوانان ایران است که در جریان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۱ به اسارت نیروهای عراقی درآمدند. این گروه کم سن و سال بین ۱۳ تا ۱۷ سال داشتند 📜 ┄┅┅┅❅🍃🌺🍃❅┅┅┅┄ 👥به صراط بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2709913647Cce5ec22c54
❤️ | داستان استخوان شهدا و برگه های دانشجویان! ✅سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:  این روزها زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران... به نظرنتون کارخوبیه؟؟ کیا موافقن؟؟؟ کیامخالف؟؟؟؟ اکثر دانشجویان مخالف بودن!!! بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا ... ملت دیوونن!!" بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!! تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های جلسه ی قبل نبود... ✅همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.....ولی استاد جواب نمیداد... یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟؟ شما برگه های مابودی؟؟؟ استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم... استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟ همه ی دانشجویان شاکی شدن. ✅استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟ گفتند: چون واسشون کشیدیم، درس خوندیم، دادیم، کردیم... . هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت... . استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟ یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ... استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد. ✅استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن! دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم. برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید و چقدر کردید تا پیداشون کردید، ✅پس چطور توقع دارید که رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد ؛ الان همین چهارتا نباشه!!؟؟ بچه اش رو ، حتی اگه شده باشه. ❇️چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه ازحرفی که زده بودن شدن!! تنها کسی که موافق بود .... بود که سالها باباش بود. ... ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند. ❤️ | چند تکه استخوان! ترافیک سنگینی بود. خسته و گرسنه از دفتر روزنامه به طرف خانه می آمدم. بوی ناهنجار داخل تاکسی نفسم را بند آورده بود. راننده مدام نق می زد، از گرانی می گفت و از این که شب عیدی چه خاکی بر سرش بریزد. «دو تا دختر دانشجو دارم و یک پسر الاف ولگرد. دختره کمرم را شکسته و پسره ستون خانه ام را.» پک عمیقی به سیگارش زد و همة وجودش را پر از دود کرد. مثل این که با خودش دشمنی داشت. بعد دهانش را به طرف بیرون شیشه کرد. دود را به بیرون داد. پشت چراغ قرمز، کنار یک خودروی گران قیمت آلبالویی، خانمی با یک سگ پشمالو که جفت دست هایش را به شیشه چسبانده بود، ایستاد. هق زدم، دلم بالا آمد. وقتی ناخن های سگ را روی شیشه نقش بسته دیدم، نگاهم به نگاهش گره خورد. زن از دودی که مرد راننده به طرفش هدیه کرده بود، با غیظ دندان هایش را به هم سایید و مرد راننده ترمز دستی را رها کرد. از چراغ قرمز گذشت. کلافه شده بودم از بوی سیگار. داشتم بالا می آوردم. راننده همین طور غرغر می کرد و سرنشینان داخل تاکسی مدام نق ونوق های مرد راننده را با تکیه کلام بریده شان به نشانة تأیید سر می جنباندند. رادیو داخل تاکسی یک مرتبه آهنگ دیگری که بوی را می داد، گذاشت. من چیزی از جنگ نمی دانستم؛ یعنی بعد از جنگ به دنیا آمده بودم، ولی زیاد دربارة چیزی سرم نمی شد، اما با نوای رادیو خودم را به رساندم و در کنار خاکریز ها ایستاده بودم و داشتم تانک های را که به طور نعل اسبی به طرفم می آمدند، نگاه می کردم. تشنگی و گرما... یاد خاطرات پدرم افتادم که وقتی تلویزیون جنگ را نشان می دهد، ناگهان بلند می شه و داد میزنه: ها ها، این جا تو این ها، من همین جا زخمی شدم؛ همین جا دست هام قطع شد. همین جا توی همین نیزار ها سی نفر از بچه های گردان ما شدن. چون دشمن حمله کرده و راه بازگشت نبود شهدا را لای پتو پیچاندند. رادیو خیالم را برید: «شنوندگان گرامی، امشب وداع با شهیدان. پنج ...» توی دلم گفتم: ای بابا، ، حتما همان ها که بابام تعریف کرده که لای پتو پیچاندن و دفن شان کردن، حالا بعد سی سال چند تکه استخوان... تو دلم داشتم با خودم غر می زدم و مجادله می کردم که دوباره راننده شروع کرد به حرکت. «جوان های مردم رو به کشتن دادن. من خودم شش ماه جنگ بودم. حالا چی؟ باید شب تا صبح پشت این قارقارک، هی رجز بخونم و گدایی کنم.» هی نق زد و غر زد. مسافری گفت: بنده خدا، حتما تو عقب افتادی، وگرنه ماشاءالله هی می خورن این . نوش جانشان، بخورن. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. حیف اینا که رفتن زیر یک من خاک. ادامه دارد... ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
هر فريب خورده ای را نمی شود سرزنش كرد. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 💡 | انس، چگونه در اين وحشت‌آباد شكل مى‌گيرد؟ 🔹، از شناخت و احساس و از شناخت و احساس زيبايى و جمال ، ريشه مى‌گيرد. محبّت و زيبايى، انس و در نتيجه خوشنودى و سرور و ابتهاج را به دنبال مى‌آورد. 🔸بعضى‌ها كه در آتش و و يا و ستم و و سوخته‌اند، ديگر در اين هستى دردآلود، خداى زيباى مهربانى را باور نمى‌كنند. 🔹هستى را با اين همه نظام و قانونمندى، كه علم و صنعت از آن بهره‌مند شده‌اند، از صاحب و حاكم، از حكيم رحيم، خالى مى‌دانند. و در اين خلوت آلوده، خود را مى‌دهند و رنج زندگى پوچ و بن‌بست را با و بى‌خبرى و يا لذّت‌هاى زودگذر توجيه مى‌كنند و مثل حباب بر روى موج‌هاى حادثه، لحظه‌اى باد مى‌كنند و سپس مى‌ميرند و مى‌شكنند. 📚 نامه های بلوغ، صفحه 101 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ┏━🍃🌺🍃━┓     @seraat313 ┗━🍂━
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 💌 | ره آورد شوم فرار از جنگ امام علی ع: 🔹وَ قَالَ (عليه السلام): فِي الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ. 🔸و درود خدا بر او، درباره آنان كه از جنگ كناره گرفتند، فرمود: حق را خوار كرده، باطل را نيز ياری نكردند. (نهج البلاغه حکمت ۱۸) 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 💌|سخاوتمند ترین مردم امام جعفر صادق (ع) 🔹أَجْوَدُ النّاسِ مَن جادَ بِنَفسِه وَ مالِهِ فی سبیل الله تعالی. 🔸سخاوتمندترین مردم آن کسی است که جان و مال خود را جوانمردانه در راه خدای متعال تقدیم نماید.  (مستدرک، ج ١١، ‌ص ٨)   💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 💌|فرار از جنگ امام علی ع : 🔹الفِرارُ مِنَ الزَّحْفِ مِنَ الْكَبائِرِ» 🔸فرار از جهاد، از گناهان كبیره است». (مستدرك الوسائل، ج 2, ص 255.) 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 💌|فرار از جنگ امام علی ع : 🔹... و فیهِ استیجابُ النّارِ بِالْفِرارِ مِنَ الزَّحْفِ عِنْدَ حَضْرَةِ القِتالِ...» 🔸... و در آن سزاوارى و استحقاق آتش (جهنّم) است به خاطر فرار از جهاد در وقت نبرد...». (وسائل الشیعه، ج 11, ص 71 - فروع، ج 5, ص 38.) 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━