💢#عبرت | لحظه ای نباید از دشمنان غافل بمانیم
📘#امام_خمینی(ره):
🔻من مجدداً به همه #ملت بزرگوار ایران و مسئولین عرض می کنم چه در #جنگ و چه در #صلح بزرگترین #ساده_اندیشی این است که تصور کنیم جهانخواران خصوصاً #آمریکا و شوروی از ما و #اسلام عزیز دست برداشته اند لحظه ای نباید از کید دشمنان غافل بمانیم.
📚صحیفه نور جلد ۲۱ صفحه ۵۲
👈پیام امام خمینی(ره) در آستانه سالگرد بسیج مستضعفین
🗓مورخ: ۱۳۶۷/۰۹/۰۲
#بزرگترین_ساده_اندیشی
┄┄┅┅┅❅🍃🌺🍃❅┅┅┅┄┄
👥به صراط بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2709913647Cce5ec22c54
bistosenafar1-1.mp3
9.38M
#آن_بیست_و_سه_نفر
📗قسمت اول
کتاب "آن بیست و سه نفر " بر اساس خاطرات آزاده ی از اسارت احمد یوسف زاده سرگذشت بیست و سه نفر از نوجوانان ایران است که در جریان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۱ به اسارت نیروهای عراقی درآمدند. این گروه کم سن و سال بین ۱۳ تا ۱۷ سال داشتند
#ما_ملت_امام_حسینیم
#اربعین
#محرم
#جنگ
📜#حکایت
┄┅┅┅❅🍃🌺🍃❅┅┅┅┄
👥به صراط بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2709913647Cce5ec22c54
#شگفتی_های_تن_آدمی
❤️#شهادت | داستان استخوان شهدا و برگه های دانشجویان!
✅سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
این روزها #شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...
به نظرنتون کارخوبیه؟؟
کیا موافقن؟؟؟ کیامخالف؟؟؟؟
اکثر دانشجویان مخالف بودن!!!
بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...
بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا #استخوووون... ملت دیوونن!!"
بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!!
تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های #امتحان جلسه ی قبل نبود...
✅همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.....ولی استاد جواب نمیداد...
یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟؟ شما #مسئول برگه های مابودی؟؟؟
استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...
استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟
همه ی دانشجویان شاکی شدن.
✅استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟
گفتند: چون واسشون #زحمت کشیدیم، درس خوندیم، #هزینه دادیم، #زمان #صرف کردیم... .
هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت... .
استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...
استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.
صدای دانشجویان بلند شد.
✅استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!
دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.
برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید #بگذرید و چقدر #تلاش کردید تا پیداشون کردید،
✅پس چطور توقع دارید #مادری که #بچهاش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد #جنگ؛ الان #منتظر همین چهارتا #استخونش نباشه!!؟؟
بچه اش رو #میخواد، حتی اگه #خاکستر شده باشه.
❇️چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!
و همه ازحرفی که زده بودن #پشیمون شدن!!
تنها کسی که موافق بود ....
#فرزند_شهیدی بود که سالها #منتظر باباش بود.
#شهدا_شرمنده_ایم...
#شهید_محسن_فخری_زاده
#شهید_قاسم_سلیمانی
#استخوان_شهید
#چشم_انتظار
#داستان
#ترور
#شهید
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#روش_زندگی_با_مردم
با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند.
❤️#شهادت | چند تکه استخوان!
ترافیک سنگینی بود. خسته و گرسنه از دفتر روزنامه به طرف خانه می آمدم. بوی ناهنجار داخل تاکسی نفسم را بند آورده بود. راننده مدام نق می زد، از گرانی می گفت و از این که شب عیدی چه خاکی بر سرش بریزد. «دو تا دختر دانشجو دارم و یک پسر الاف ولگرد. دختره کمرم را شکسته و پسره ستون خانه ام را.» پک عمیقی به سیگارش زد و همة وجودش را پر از دود کرد. مثل این که با خودش دشمنی داشت. بعد دهانش را به طرف بیرون شیشه کرد. دود را به بیرون داد. پشت چراغ قرمز، کنار یک خودروی گران قیمت آلبالویی، خانمی با یک سگ پشمالو که جفت دست هایش را به شیشه چسبانده بود، ایستاد. هق زدم، دلم بالا آمد. وقتی ناخن های سگ را روی شیشه نقش بسته دیدم، نگاهم به نگاهش گره خورد. زن از دودی که مرد راننده به طرفش هدیه کرده بود، با غیظ دندان هایش را به هم سایید و مرد راننده ترمز دستی را رها کرد. از چراغ قرمز گذشت. کلافه شده بودم از بوی سیگار. داشتم بالا می آوردم. راننده همین طور غرغر می کرد و سرنشینان داخل تاکسی مدام نق ونوق های مرد راننده را با تکیه کلام بریده شان به نشانة تأیید سر می جنباندند.
رادیو داخل تاکسی یک مرتبه آهنگ دیگری که بوی #جنگ را می داد، گذاشت. من چیزی از جنگ نمی دانستم؛ یعنی بعد از جنگ به دنیا آمده بودم، ولی زیاد دربارة #دفاع_مقدس چیزی سرم نمی شد، اما با نوای رادیو خودم را به #جبهه رساندم و در کنار خاکریز ها ایستاده بودم و داشتم تانک های #دشمن را که به طور نعل اسبی به طرفم می آمدند، نگاه می کردم. تشنگی و گرما... یاد خاطرات پدرم افتادم که وقتی تلویزیون جنگ را نشان می دهد، ناگهان بلند می شه و داد میزنه: ها ها، این جا تو این #نیزار ها، من همین جا زخمی شدم؛ همین جا دست هام قطع شد. همین جا توی همین نیزار ها سی نفر از بچه های گردان ما #شهید شدن. چون دشمن حمله کرده و راه بازگشت نبود شهدا را لای پتو پیچاندند.
رادیو خیالم را برید: «شنوندگان گرامی، امشب وداع با شهیدان. پنج #شهید_گمنام...» توی دلم گفتم: ای بابا، #چند_تکه_استخوان ، حتما همان ها که بابام تعریف کرده که لای پتو پیچاندن و دفن شان کردن، حالا بعد سی سال چند تکه استخوان... تو دلم داشتم با خودم غر می زدم و مجادله می کردم که دوباره راننده شروع کرد به حرکت. «جوان های مردم رو به کشتن دادن. من خودم شش ماه جنگ بودم. حالا چی؟ باید شب تا صبح پشت این قارقارک، هی رجز بخونم و گدایی کنم.» هی نق زد و غر زد.
مسافری گفت: بنده خدا، حتما تو عقب افتادی، وگرنه ماشاءالله هی می خورن این #جانبازا. نوش جانشان، بخورن. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. حیف اینا که رفتن زیر یک من خاک.
ادامه دارد...
#شهید_محسن_فخری_زاده
#شهید_هسته_ای
#واکسن_کرونا
#استخوان
#تفحص
#اشک
#ترور
#شهید
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#روش_برخورد_با_فریب_خورده_ها
هر فريب خورده ای را نمی شود سرزنش كرد.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
💡#معرفت | انس، چگونه در اين وحشتآباد شكل مىگيرد؟
🔹#انس، از شناخت و احساس #محبّت و از شناخت و احساس زيبايى و جمال ، ريشه مىگيرد. #شناخت محبّت و زيبايى، انس و در نتيجه خوشنودى و سرور و ابتهاج را به دنبال مىآورد.
🔸بعضىها كه در آتش #درد و #رنج و يا #ظلم و ستم و #خون و #جنگ سوختهاند، ديگر در اين هستى دردآلود، خداى زيباى مهربانى را باور نمىكنند.
🔹هستى را با اين همه نظام و قانونمندى، كه علم و صنعت از آن بهرهمند شدهاند، از صاحب و حاكم، از حكيم رحيم، خالى مىدانند. و در اين خلوت #مرگ آلوده، خود را #فريب مىدهند و رنج زندگى پوچ و بنبست را با #غفلت و بىخبرى و يا لذّتهاى زودگذر توجيه مىكنند و مثل حباب بر روى موجهاى حادثه، لحظهاى باد مىكنند و سپس مىميرند و مىشكنند.
📚 نامه های بلوغ، صفحه 101
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#ره_آورد_شوم_فرار_از_جنگ
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💌#روایت | ره آورد شوم فرار از جنگ
امام علی ع:
🔹وَ قَالَ (عليه السلام): فِي الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ.
🔸و درود خدا بر او، درباره آنان كه از جنگ كناره گرفتند، فرمود: حق را خوار كرده، باطل را نيز ياری نكردند.
(نهج البلاغه حکمت ۱۸)
#فرار #جنگ #حق #خوار #ذلیل #باطل #یاری
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#ره_آورد_شوم_فرار_از_جنگ
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💌#روایت|سخاوتمند ترین مردم
امام جعفر صادق (ع)
🔹أَجْوَدُ النّاسِ مَن جادَ بِنَفسِه وَ مالِهِ فی سبیل الله تعالی.
🔸سخاوتمندترین مردم آن کسی است که جان و مال خود را جوانمردانه در راه خدای متعال تقدیم نماید.
(مستدرک، ج ١١، ص ٨)
#جنگ
#شهادت
#سخاوتمند_ترین_مردم
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#ره_آورد_شوم_فرار_از_جنگ
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💌#روایت|فرار از جنگ
امام علی ع :
🔹الفِرارُ مِنَ الزَّحْفِ مِنَ الْكَبائِرِ»
🔸فرار از جهاد، از گناهان كبیره است».
(مستدرك الوسائل، ج 2, ص 255.)
#جنگ
#شهادت
#فرار_از_جنگ
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#ره_آورد_شوم_فرار_از_جنگ
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💌#روایت|فرار از جنگ
امام علی ع :
🔹... و فیهِ استیجابُ النّارِ بِالْفِرارِ مِنَ الزَّحْفِ عِنْدَ حَضْرَةِ القِتالِ...»
🔸... و در آن سزاوارى و استحقاق آتش (جهنّم) است به خاطر فرار از جهاد در وقت نبرد...».
(وسائل الشیعه، ج 11, ص 71 - فروع، ج 5, ص 38.)
#جنگ
#شهادت
#فرار_از_جنگ
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━