eitaa logo
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
1.5هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
42 فایل
دیـٰانت منهـٰاے سیـٰاست🍃 نتیجہ‌اش مےشود کربلـٰا💔؛ نہ‌ ظهور!💚 شروط‌"تبادل‌،کپی..."🤗↶ https://eitaa.com/sh_Vesal180 "شنوای حرفاتون هستیم"😉↶ https://daigo.ir/secret/1491814313 هشتگ‌ها😇↶ https://eitaa.com/3121542/16574 .
مشاهده در ایتا
دانلود
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم‌حق... :)🍂 #پارت‌6 این‌قسمت #پسرک‌فلافل‌فروش _._._._._ در پايان مراسم ديدم همان پسرك فلافل‌فروش
بسم‌حق... :)🍂 این‌قسمت _._._._._ توی خيابان شهيدعجب‌گل پشت مسجد مغازه‌ی فلافل‌فروشی داشتم. ما اصالتاً ايرانی هستيم اما پدر و مادرم متولد شهركاظمين ميباشند. برای همين نام مقدس جوادين را كه به دو امام شهر كاظمين گفته ميشود، برای مغازه انتخاب كردم. هميشه در زندگی سعی ميكنم با مشتريانم خوب برخورد كنم. با آنها صحبت كرده و حال و احوال ميكنم. سال 1383 بود كه يك بچه‌مدرسه‌ای مرتب به مغازه‌ی من می‌آمد و فلافل ميخورد. اين پسر نامش هادی و عاشق سس فرانسوی بود. نوجوان خنده‌رو و شاد و پرانرژی‌نشان ميداد. من هم هر روز با او مثل ديگران سلام و عليك ميكردم. يك روز به من گفت: آقا پيمان، من ميتونم بيام پيش شما كار كنم و فلافل ساختن را ياد بگيرم. گفتم: مغازه متعلق به شماست، بيا. از فردا هر روز به مغازه می‌آمد. خيلي سريع كار را ياد گرفت و استادكار شد. چون داخل مغازه‌ی من همه جور آدمی رفت و آمد داشتند، من چند بار او را امتحان كردم، دست و دلش خيلی پاك بود.خيالم راحت بود و حتی دخل و پول‌های مغازه را در اختيار او ميگذاشتم. در ميان افراد زيادی كه پيش من كار كردند هادی خيلی متفاوت بود؛ انسان کاری، با ادب، خوش برخورد و از طرفی خيلی شاد و خنده‌رو بود. كسی از همراهی با او خسته نميشد. با اينكه در سنين بلوغ بود، اما نديدم به دختر و ناموس مردم نگاه كند. باطن پاك او براي همه نمايان بود. من در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده‌ام. در مواقع بيکاری از قرآن و نهج‌البلاغه با او حرف ميزدم. از مراجع تقليد و علما حرف ميزديم. او هم زمينه‌ی مذهبی خوبی داشت. در اين مسائل با يكديگر هم‌کلام ميشديم. يادم هست به برخی مسائل دينی به خوبی مسلط بود. ايام محرم را در هيئت حاج حسين سازور كار ميكرد. از زبان پیمان عزیز ادامه دارد... 📚 ┏━🍃🌺🍃━┓ @VESAL_180 ┗━🍂━