eitaa logo
غرب شناسی|استاد جواهری
343 دنبال‌کننده
65 عکس
7 ویدیو
6 فایل
▫️یک دوره مختصر غرب شناسی مقدماتی ▫️آشنایی با تاریخ تمدن غرب از یونان تا مدرنیته ▫️معرفی و بررسی مکاتب فکری و فلسفی ✍️نویسنده های کانال، طلاب شرکت کننده در کلاس هستند. ادمین: @smojtabaamin در فضای مجازی.... https://eitaa.com/sm_javaheri/896
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری 🔹جلسه چهل و دوم 🔹 انقلاب صنعتی و تاثیر آن بر بافت اجتماعی ✍ تنظیم از: مصطفی جعفرزاده 🔺 مقدمه بحث: کشاورزی خیلی پیچیده نبود. اما ماشینیسم و کشاورزی صنعتی یک تخصص و مهارت خاص میخواهد. مثلاً اگر شما ده دقیقه به کسی یاد می‌دادی چگونه شخم بزند، درو کند یا بذر بکارد آن کار را یاد می‌گرفت و به مرور حرفه‌ای می‌شد؛ اما اگر بخواهی برای ایران‌خودرو ناظر بذاری باید هفت، هشت سال درس خوانده باشد. انقلاب صنعتی باعث تقسیم نقش‌های کار در جامعه شد و آنقدر این نقش‌ها زیاد شد و پیچیدگی پیدا کرد که دیگر یک نفر نمی‌توانست چند کار را انجام دهد. تقسیم علم از گذشته بوده اما نه آنقدر که نقش جامعه را ایجاد کند این ماجرای تغییر ماهوی است. مارکس میگوید ابزار اصیل است. اما اگر ما بر خلاف مارکس به ابزار اصالت ندهیم میتواند در فرهنگ هضم شود. و هضم شدنش هم به این است که بد نیست از این ابزار استفاده شود. نقش کارگر کارخانه بعد از انقلاب صنعتی شد نقش خانواده‌اش نسبت به خودش قبل از انقلاب صنعتی یعنی پرستاری از ماشین اتفاق بعد از انقلاب صنعتی این بود که نوع نگاه به عالم متکثر شد یعنی هرکس با توجه به تخصص خودش به عالم می‌نگریست. این نقش‌ها، زیست و روش زندگی متناسب با خودشون رو گرفتن تنها چیزی که برای این فرد مهم هست ماشینی است که با آن سر و کار دارد. از این رو قسمتی از علم به فرد منتقل میشه که بعد توی کار و فن بدردش میخوره بافت علم در دانشگاه اینگونه است که اگر دانشجو بخواهد درسش را بخواند اصلا چیزی از دین و وحی و...نمی‌فهمد. منطق علومی که در دانشگاه هست اینگونه است. علم دین خاصیتی دارد که می‌تواند انسان را علامه کند نه فقط عالم. ابن سینا معتقد است کسی که علم را از بالا شروع کند (مادر علوم) می‌تواند علوم مختلف را تحلیل کند. ما معتقدیم که در منطق جهان‌بینی شما باید سطوح بالاتر را به دانشجوی آن رشته بگویید. به عنوان مثال دانشجوی شیمی، باید فلسفه مبانی شیمی را بداند. چرا کسی از منجم‌ها از نجوم خدا را نمی‌فهمد، چه می‌شود که کسی نجوم میخواند ولی خدایی را برایش احساس نمیکند؟! چون میگوید من با قبلش کار ندارم (مکتب پراگماتیسم: فایده‌گرایی) گوش ما ارتعاش هوا را پردازش می‌کند حالا این جوهر و عرضش چیست؟ مقوله‌اش؟ علتش؟ ماهیتش؟ این ها می‌شود فلسفه علوم. حکمت اسلامی باید امتداد پیدا کند تا به این‌ها برسد. همانطور که مالکیت باعث شد تکثر بوجود بیاید، خود انقلاب صنعتی هم موجب تکثر شد. این تکثر موجب از بین رفتن عاطفه و فهم مشترک می‌شود. و این تکثر هرچند موجب تکامل جامعه می‌شود سبب نقص فرد میگردد. پس انسانیت مشترک میان آن‌ها کجا رفت؟ انسان تبدیل به یک ابزار می‌شود. و این نوعی از خودبیگانگی است. همین موضوع یکی از پایه‌های سیاسی اجتماعی برای نهیلیسم است. کانون اصلی که خدا بود از بین رفت، انسان نتوانست جایگزین بشود زندگی بی معنا شد. 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری 🔹جلسه چهل و سوم 🔹موضوع: تفاوت میان ماشین و انسان در چرخه تولید (توضیح سکولاریسم در انقلاب صنعتی) ✍ تنظیم از : سید مهدی شاهمیری 🔰نکته فرعی: موضوع کلام جدید: کلام جدید موضوع مشخصی ندارد و مباحث پراکنده ای دارد. چون علم کلام وظیفه اش پاسخ به شبهات است. یعنی شبهه ایجاد میشود بعد کلام جواب میدهد. بنابر این ما باید پیش زمینه و نکات مقدماتی کلام را برای خودمان ملکه کنیم تا در برخورد با مسائل جدید خالی الذهن نباشیم. ❔سوال فرعی: آیا ترقیب مردم به خرید قسطی به محتاج کردن طبقه متوسط مربوط است؟ 🔅پاسخ: کلا چیزی که موجب کار کردن طبقه متوسط میشود نیازش است. کار نکردن طبقه متوسط به ضرر طبقه مدیر و بالا دست است. حالا هرچیزی که موجب کار کردن بیشتر شود به نفع سرمایه دار است. 🔰مبحث اصلی 🔸توضیح مالکیت در فقه: فرق میان مالیت و ملکیت در فقه اسلامی چیست؟ (مثلا ارزش کار پزشک و معلم و مهندس کدام بالاتر است؟) بعد از بیان سه نظریه گذشته وارد بحث تقسیم کار شدیم و اینکه نقش ها فردیت آدم ها را خراب میکند و جامعه میسازد. کدام نظریه در مورد ماشینیزم درست است؟ 🔹فلسفه تاریخ ج ۳ ص ۲۶۵ فرق بین انسان و ماشین بدیهی است. اینکه صرفا کمی باشد مردود است چون تفاوت ماهوی است. و اختلاف صرفا در قوه محرک نیز نیست. محصول نتیجه کار است چه انسان انجام دهد چه ماشین. 🔸مثلا در جنگ اخیر فلسطین شهید تهرانی مقدم چه تاثیری داشت؟ پشتوانه رزمندگان فلسطین موشکی ست که شهید تهرانی مقدم ده سال پیش ساخته. حالا در تولید، کارگری که در حال کار است ارزش بیشتری دارد یا مهندسی که یک خط تولید طراحی کرده؟ تهرانی مقدم چیزی ساخت که کاری میکند که یک لشکر نمی‌تواند انجام دهد. در اینجا نظام آموزشی تغییر میکند بعد نظام ارزشی تغییر میکند. در اینجا کارگر حقوقش کمتر از یک مهندس است. کارگر به کسی میگویند که فعالیتش به علمش مربوط نیست و بدنی است. 🔹وقتی ارزش ها تغییر کرد دیگر کسی که مثلا علوم انسانی خوانده نمیتواند درآمد داشته باشد مگر اینکه وارد یک چرخه اقتصادی شود. با انقلاب صنعتی دین کارایی اش را از دست میدهد. با انقلاب صنعتی پیدایش اجتماعی سکولاریسم اتفاق میافتد. 🔸مارکسیست ها میگفتند سرمایه است که اخلاق را میسازد. این یعنی همین. 🔹چگونه میخواهید دانش الهیات را در دانش صنعتی نشان دهید؟ مثلا اسلام کسی را تربیت میکند با الهیات مثل تهرانی مقدم. این یعنی ما میدانی جواب این را میدهیم. کسانی بوجود می‌آیند که از این طرف وابسته به دین و روحانیت هستند و از طرف دیگر منتها الیه صنعت و تکنولوژی را شکافته اند. وقتی ما بگوییم ماشین دارد تولید میکند، علمی که به این ماشین مربوط شود ارزشمند میشود و کسی که این علم را یادگرفت درآمد بیشتری دارد. 🔹ادامه مطلب کتاب: بنابر این بهترین نظریه این است که ما هم بگوییم اختلاف انسان و ماشین، اختلاف ماهوی است. آنجا انسان تولید کننده است و اینجا ماشین و در واقع انسان در درجه دوم قرار دارد. 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری 🔹جلسه چهل و چهارم 🔹ارزش اضافی_ امپریالیسم ✍ تنظیم از: امین حسین مهدیان 🔵مباحثی که پیرامون فلسفه غرب مطرح شد تفصیلی نبود و از بسیاری از دانشمندانی که هم عصر با دکارت و هیوم بودند نامی به میان نیامد. آگوست کونت یک جامعه شناس و فیلسوفی است که موضوع دین انسانیت را مطرح میکند. یعنی خود مرام های انسانی میتواند باعث ایجاد ارزش های اخلاقی بشود و نیازی نداریم که از بیرون بخواهیم یک موجودی به نام خدا را قبول کنیم که ارزش های اخلاقی را به ما معرفی کند ♦یک نکته این است که بحث مدرنیته در فرانسه با کشور های دیگر فرق دارد مثلا مدرنیته در آلمان خداباور بودند بخلاف آگوست کونت و مونتسکیو و درکل مدرنیته در فرانسه بسیار الحادی بود. مدرنیته در ایران هم تحت تاثیر فرانسه بود لذا مقام معظم رهبری جمله ای دارند که: روشنفکری در ایران بیمار متولد شد این موضوع از اواخر قاجاریه شروع و تا دوره پهلوی ادامه داشت 🔵درجلسات قبل آثار ماشینیسم را بیان کردیم که یکی از آنها تقسیم نقش ها و شغل ها در جامعه بود. دیگر اثر آن بحث ارزش اضافی بود. 🟡سپس صفحه 270 از جلد سوم کتاب فلسفه تاریخ خوانده شد. ارزش اضافی به این معناست که در پشت سر کالایی که تولید میشود یک ماشین درحال کار و کارگرهایی برای نظارت بر این ماشین ها وجود دارند. سوال اینجاست که ما برای قیمت گذاری این کالا چه ملاکی باید قرار بدهیم؟ درپاسخ به این سوال تئوری های مختلفی مطرح میشوند. 1️⃣یکی از آنها عرضه و تقاضا است: یعنی هرچقدر تقاضا هست عرضه بشود و ما مثلا قیمت یک سیب را تا حدی بالا ببریم که ببینیم کسی حاضر نیست چنین قیمتی برای سیب بپردازد بعد کم کن قیمت را پایین تر می اوریم تا به یک قیمت ثابت برسیم. این همان نظریه دست نامرئی آدام اسمیت است 2️⃣یک نظریه دیگر نظریه تساوی ارزش کالا با نیروی کار است: یعنی مثلا برای این کالا چندساعت نیروی کار استفاده شده به همان مقدار ارزش کالا بالا برود. این روش در کشورهایی که نیروی کار زیادی دارند مناسب است مثل چین 3️⃣مسئله ی دیگر کار تاجر است: یعنی واسطه هایی که کالا را از تولیدکننده دریافت کرده و وارد بازار میکنند قیمت کالا را مشخص کنند. این نظریات درمورد کالا بود اما در مورد خدمات هم همین بحث جاری است. یک مثال مقایسه ی معلم و دندانپزشک است . کار معلم مهمتر از دندانپزشک است اما ارزشی که به کار دندانپزشک داده میشود هرگز برای کار یک معلم صادق نیست. این درحالیست که کار دندانپزشک پزشک معمولا یک روند تکراری دارد اما معلم هرروز با صدها دانش آموزی که هرکدام یک دنیای متفاوت برای خودشان دارند روبرو میشود. علت این اختلاف این است که یک پزشک دوره ی مقدماتی سختی را سپری میکند تا تبدیل به یک پزشک شود. اما معلم اینطور نیست و فقط یک تدریس و کلاسداری انجام میدهد. پس برای این که ارزش کار معلم بالا برود باید آن را یک تخصص و یک دانش بدانیم و بگوییم یک معلم باید چندین سال دوره مقدمات را پشت سر بگذارد تا یک معلم بشود. البته مساله آموزش هنوز در کشورما تبدیل به اولویت نشده و طبیعی هم هست که مسئله معیشت و اقتصاد و امنیت در حساس ترین منطقه دنیا که کشورهای زیادی در این ناحیه پایگاه نظامی دارند در اولویت قرار بگیرد. 🔵امپریالیسم: در مورد ارزش اضافی یک موضوعی کم کم به وجود آمد که سرمایه داران باهم جمع شوند و اجازه ی دخالت شخص بیگانه ای در روند بازار را ندهند. این موضوع درکتاب فلسفه ی تاریخ با عنوان پیدایش کارتل ها ذکر شده. ♦شهید مطهری در اینجا میفرمایند: ⚫عنوان کارتل: مدرنیته که با شعار آزادی روی کار امد اینجا تبدیل به نقیض خودش میشود چون این تاجر ها و سرمایه داران وقتی میبینند رقابت به ضرر همه شان است این رقابت تبدیل به سازش و تشکیل شرکت هایی میشود که به آنها کارتل میگویند و این شرکت ها باهم توافق هایی انجام میدهند برای مدیریت قیمت. ⚫عنوان سندیکا: یک درجه بالاتر از کارتل سندیکا است یعنی استقلالی که شرکت ها در کارتل داشتند در سندیکا ضعیف میشود و این شرکت ها استقلال و جدایی زیادی از هم ندارند. ⚫عنوان تراست: یعنی همه جمع میشوند یک شرکت میزنند و هرکدام از این شرکت های ریز میشوند سهام داران این شرکت بزرگ اگر پا را فراتر از این بگذاریم هولدینگ ها تشکیل میشوند و کم کم صاحبان این هولدینگ ها تنه به تنه ی رییس جمهور یک کشور میزنند از نظر اعتبار و موقعیت اجتماعی مثل ایلان ماسک که وقتی به اسراییل رفت رییس جمهور اسراییل به استقبالش آمد . این موضوع باعث شده که برخی بگویند در اینده جنگ بر سر دولت ها نخواهد بود بلکه بین کمپانی ها خواهد بود. 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹جلسه چهل و پنجم 🔹کتاب تاریخ اروپا (بیزانس و تحولات داخلی) ✍ محمد رضا زارع در این جلسه استاد کتاب تاریخ اروپا نوشته آقای عباس‌قلی غفاری فرد که از قبل‌از مسیحیت تا اواخر قرن ۲۰ را نگاشته اند را موضوع بحث قرار دادند. فصل‌های کتاب شامل: ۱) عصر باستان: براساس آن‌چه که قبلاً از قرون باستان و عصر باستان گفته شد این فصل از کتاب خوانده نشد ۲) از قرون باستان تا قرون وسطی: فصل ۱ تشکیل بیزانس تحولات داخلی آن: بیزانس بخش شرقی امپراتوری روم باستان را دربر می‌گرفت. خاک بیزانس شامل یونان، شبه‌جزیره بالکان در جنوب دانوب، آسیای غربی تا دره دجله و فرات، مصر و نواحی ایتالیا بود. آن‌چه پس‌از یورش‌های بربرها در سده‌ی پنجم میلادی از امپراتوری روم باز مانده بود همین قسمت‌ها بود عرب‌ها در سده هفتم میلادی، مصر و سوریه و دجله فرات را تصرف کردند سایر دشمنان هرچند گاهی بخش‌هایی از خاک بیزانس را جدا می‌ساختند .اینک در سده پانزدهم میلادی تنها نوار باریکی در راستای کرانه‌ی شمالی بسفر و داردانل به‌اضافه شهرهای قسطنطنیه برای بیزانس باقی‌مانده بود. ۱)بیزانس و مسیحیت: امپراتوری بیزانس رسماً مسیحی بود کلیسا مقام‌های مرسوم خود را داشت مانند سر اسقف‌ها و اسقف‌ها، کشیش‌ها، رؤسای دیرها، راهبه‌ها، اسقف بزرگ قسطنطنیه رئیس کلیسا بود و کلیسا را با کفایت اداره می‌کرد بااین‌همه نامزد اسقف اعظم با اشاره به امپراطور به آن مقام دست می‌یافت امپراتور در اداره‌ی کلیسا دخالت مستقیم نداشت اما می‌توانست در امور شرعی نیز حکم صادر کنند چنانچه در سال ۷۲۸ میلادی با حکم امپراتور تمثال‌ها را برداشتند. از آغاز تأسیس امپراتوری بیزانس، کلیسا و مسیحیت از ارکان اساسی آن به حساب می‌آمد دولت بیزانس می‌کوشید با حمایت از مسیحیان و کوشش در گسترش مسیحیت قلمرو خود را در مرزهای ایران و عربستان و شمال آفریقا گسترش دهد. ۲) بیزانس در جدال با ساسانیان و مسلمانان: سال ۳۹۵ میلادی که تئودوزیوس امپراتوری را به غرب و شرق تقسیم کرد بیزانس همسایه شاهنشاهی ساسانی شد در این هنگام بهرام چهارم معروف به کرمانشاه در ایران سلطنت می‌کرد. خسرو و والی ارمنستان که از سوی امپراتوری روم بر ارمنستان را حکومت داشت با امپراطور روم تبانی کرد که سر از اطاعت ایران بپیچاند بهرام او را گرفت و در قلعه فراموشی حبس کرد و بهرام برادرش را به‌جای او منصوب کرد. در روزگار بهرام پنجم ( بهرام گور) بواسطه تعدیاتی که به مسیحیان روا می‌داشت جنگی میان بیزانس و ایران درگرفت و بهرام درنتیجه موافقت‌نامه‌ای پذیرفت که آزادی دینی و مسیحیان ایران اعطاء نماید. از سوی دیگر دولت بیزانس و نیز پذیرفت که سالیانه مبلغی به دولت ایران بپردازد تا ایران یک نیروی نظامی نیرومند در دربند دانیال قفقاز نگه دارند و بدین وسیله از تجاوزات مردمان شمالی به حدود ایران و روم جلوگیری به عمل می‌آید و در زمان بهرام گور ارمنستان یکی از ایالات ایران شد. از آن‌جا که بیزانس درحال نیرومند شدن بود انوشیروان او را برای خود خطرناک می‌دید و لذا تصمیم به جنگ گرفت و ۳ بار با بیزانسی‌ها جنگید: ۱) جنگ نخست به این بهانه آغاز شد که میان حارث بن جیل پادشاه غسان و منذر بن نعمان پادشاه حیره، دست نشانده‌ی ایران منازعه پیش آمد. ژوئوستینین در منازعه آن‌ها دخالت کرد و بدون رجوع به دولت ایران حکم خود را صادر کرد، انوشیروان به بین‌النهرین تاخت و انطاکیه را گرفت و غنائم زیادی به چنگ آورد. ۲) جنگ دوم از آن‌جا آغاز شد که ایران و بیزانس هر ۲ در لازیکا (بخش غربی گرجستان امروزی در کنار دریای سیاه) نفوذ داشتند، روم در شهر پترا حاکمی داشت که تجارت را در آن‌جا انحصاری نمود، پادشاه بلژیکی‌ها از این امر ناراضی شدند و از انوشیروان یاری خواستن انوشیروان موقعیت را مغتنم شمرد که حدود ایران را به دریای سیاه برسانند پس‌از چندین سال جنگ طرفین، هر ۲ طرف خسته شدن و در سال ۵۶۲ با یکدیگر صلح کردند و مقرر گردید ایران لازیکا را تخلیه کرده و به او واگذار کند و در مقابل رم به مدت ۵ سال ۳۰ هزار سکه طلا سالیانه به ایران بپردازند و مسیحیان ایران در مذهب خود آزاد باشند. ۳) و جنگ سوم ناشی از نگرانی ژئوستینین دوم از فتوحات انوشیروان بود انوشیروان با سرعت شگفت آوری از دجله گذشت تا قلعه دارا را تصرف کرد تصرف این قلعه اثر عجیبی در جهان آن روز داشت زیرا این قلعه ، قلعه محکم رومیان در شرق بود و تصرف آن محال به نظر می‌رسید بر اثر این شکست ژستینین دوم استعفا داد و تیبریوس جای او را گرفت و صلحی به مدت یک سال با انوشیروان منعقد نمود بعد از این یک سال جنگ دوباره جرأت جنگ را نیافت و معاهده صلح را سه سال تمدید نمود و در سال ۷۵۶ میلادی یک بار دیگر جنگ میان طرفین درگرفت و قشون بیزانس به شدت شکست خورد و پس از آن انوشیروان درگذشت. 🚦@Westernstudies
🔹🔹ادامه جلسه ۴۵ ۳)بیزانس و مسلمانان: پس از شکست ایرانیان مسلمانان فتوحات خود را اغاز کردند و بیزانس از آن پس با مسلمان‌ها درگیر شد در سال ۶۳۴ مسلمانان وارد شام شده، و سپس مصر را تصرف کردند. در سال ۷۱۷ میلادی مسلمانان بار دیگر قسطنطنیه را محاصره کردند اما این بار نیز لئون سوم امپراتوری بیزانس آنها را عقب راند و تا آسیای صغیر ایشان را تعقیب نمود سلجوقیان پس از استقرار در آسیای صغیر توانستند تا پشت دروازه‌های قسطنطنیه پیش بروند. بابک خرمدین که در محاصره افشین قرار داشت از امپراطور بیزانس، تئوفیل از سلسله فریژی کمک خواسته بود. پس از آنکه آلب ارسلان سلجوقی، حلب را تصرف کرد رومانوس دیوجانوس با ۲۰۰ هزار سرباز یونانی، گرجی، بلغاری، و روسی و فرانسوی به آسیای صغیر آمد و در شهر ملازگرد( مابین وان و ارزنه الرومم در شمال اخلاط) اردو زد. آلب ارسلان با ۱۵ هزار سپاه بر او غلبه کرد و رومانوس به اسارت افتاد و آلب ارسلان با گرفتن یک میلیون و پانصد هزار دینار او را بخشید و با او صلحی به مدت ۵ سال بست فتح ملازگرد یکی از وقایع مهم تاریخی آسیای غربی به شمار می‌رود. فتح ملازگرد و تصرف بخش عمده آناتولی به دست سلجوقیان در دهه‌های بعد ،نخستین نشانه‌های سقوط بیزانس بود، اگرچه بیزانس می‌توانست سلاجقه را از آناتولی عقب براند اما نظارت روم بر قسطنطنیه و کوشش‌های بیزانس در باز پس گرفتن مرکز امپراتوری، خطوط دفاعی آنان را در مقابل سلجوقیان از بین برد. ۴) بیزانس در عصر ژئوستینین و تحولات داخلی آن: نئودوزیوسذاول از مردم ایلیری و مردی مصمم و دلیر بود او بیشتر تلاش خود را در راه احیای قدرت امپراتوری به کار برد. ژئوسین اول جانشینی را به برادرزاده خود یعنی (ژئوستینین) داد و از آنجا که توجه زیادی به ایجاد و وحدت در سراسر ممالک رومی داشت و همچنین به مناسبت تلاش‌های که برای غلبه و سیادت بر دنیای قدیم کرد شاید بزرگترین امپراطور بیزانس باشد اما از سوی دیگر او مردی بی‌اعتماد حسود و مستبد بود که بیشتر وقت خود را صرف رسیدگی به جزئیات کارهای اداری و مسائل مذهبی می‌کرد‌. در دوران ژئوستیتن بحران‌های سخت اتفاق افتاد و چیزی نمانده بود که او تخت و تاج خود را از دست بدهد یکی از این بحران‌ها شورش نیکا بود که در اوایل سلطنت او در پایتخت رویداد وقتی به هم می‌رسیدند به بانگ بلند می‌گفتند: (نیکا) یعنی پیروزی به این عنوان شهرت یافت. 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹جلسه چهل و ششم 🔹تهاجم بربر ها و موقعیت کلیسا کتاب تاریخ اروپا صفحه ۱۵۵ بخش دوم: ۱.اقوام مهاجمی که پس‌از سقوط روم در اروپا مستقر شدند: پس‌از تشکیل امپراتوری بیزانس و ظهور اسلام، اراضی اطراف مدیترانه به سه قسمت تقسیم شد: ۱.روم شرقی یا امپراتوری بیزانس، شامل شبه‌جزیره آسیای صغیر، شبه‌جزیره بالکان و بخش‌هایی از ایتالیا. ۲.دنیای اسلام و عرب که از حدود پیرنه ازاسپانیا آغاز می‌گردید و از شمال آفریقابه عربستان سعودی ومشرق امتداد می‌یافت. ۳.و اراضی مشتمل بر ایتالیا که بخشی ازآن درقلمرو روم شرقی بود، فرانسه، بلژیک، حوضه‌ی رود رن و انگلستان. این بخش اخیر نه در انقیاد امپراتوری بیزانس بود و نه اعراب توانایی فتح آن را داشتند. در این اراضی، سلاطین بربری دراداره حکومت‌های کوچک خود نهایت تلاش را به عمل می‌آوردند، اما در حقیقت شیرازه‌ی دولت ازهم پاشیده شده بود. مردمان غریب و خشنی به میل خویش ازجایی به‌جای دیگر درحرکت بودند. بربر واژه ای بود که نخستین بار یونانی ها از آن استفاده کردند. یونانی ها تمام مردم غیر یونانی را بربر می نامدیدند و مقصودشان از بربر، غیرمتمدن بود. رومیان نیز واژه بربر را به همان معنا به کار می بردند، با این تفاوت که رومی ها، از واژه‌مذکور، فقط اقوام مهاجر و مهاجم مرز های شمالی و جنوبی خود، در اروپا و آفریقا را مدنظر داشتند. بربرها را عموماًبه خطا، مردمی وحشی پنداشته‌اند، درحالی‌که بربر به کسی گفته می‌شد که به زبان یونانی و رومی سخن نمی‌گفت و از موهبت‌های فرهنگ‌یونانی، رومی محروم بود. مرزهای امپراتوری روم با انواع گوناگونی از این فرهنگ‌های بربری همسایه بود. آن‌ها که در نزدیکی مرز روم می‌زیستند‌طبعاً فرهنگشان پیشرفته‌تر از کسانی بود‌که‌در‌ناحیه‌های‌دوردست سکونت‌گزیده‌بودند. سلت‌ها مقارن عصرمسیح، همه اقوامی که درقاره اروپا می‌زیستند تابع امپراتوری روم شدند و حدود سال چهارصد میلادی ازنظر فرهنگی کاملاً رومی شده بودند. سلت های جزایر بریتانیا نیز براثرپیروزی‌های پی‌درپی رومیان تااندازه زیادی فرمان‌بردار شده بودند. اما سلت هایی که از کارلابل در نزدیکی دریای شمال تصادفاً به بریتانیا راه یافته بودند و در شمالِ دیوار رومی می‌زیستند و سلت هایی که بخش‌های کوهستانی و دست‌نیافتنی ویلز را تصرف کرده بودند هیچ‌گاه رومی نشدند. بنابراین زبان جدید ویلز رگه‌هایی از فرهنگ سلتی باستان را حفظ کرده‌است. رومی ها، ایرلند را نیز نگرفتند و فرهنگ سلتیِ ایرلند دست‌نخورده باقی ماند. اما از میان اقوام سلت تنها چند قوم بازمانده در اسکاتلند و ایرلند و ولز می‌توانستند زندگی قبیله‌ای کهن خود را ادامه دهند ژرمن ها درواقع پراکندگی جغرافیایی، ژرمن‌ها را به سه دسته تقسیم کرد: ۱.ژرمن‌های شمالی در اسکاندیناوی. ۲.ژرمن‌های غربی که مابین راین و آلپ و بخش جنوبی امتداد رود دانوب تا ناحیه‌ی دوردست دشت مجارستان می‌زیستند. ۳.ژرمن‌های شرقی، که در دشت‌های شمال دریای سیاه اقامت داشتند. زندگی ژرمن‌ها از راه شکار و گله‌داری می‌گذشت. بااین‌حال در پاره‌ای نقاط به کشت و ذرع نیز می‌پرداختند. آن‌ها با صنعت آشنایی نداشتند، سلاح و ظروف گلی و حتی لباس خود را مانند دوره‌های پیش‌از تاریخ، خود تهیه می‌کردند. ژرمن ها در شهر زندگی نمی‌کردند، چون اصولاً شهری در دیار آن‌ها وجود نداشت، همه در دهات یا خانه‌های دور از هم که از چوب و گل و نی ساخته می‌شد به سر می‌بردند. بیشترِ اقوام بربری که در امپراتوری روم تشکیل دولت دادند از شاخه‌های اقوام ژرمنی محسوب می‌گردند. سرزمین گل نویسندگان قدیمی، حدود سرزمین گل را به ناحیه‌ای محدود می‌کردند که حد جنوبی آن، کوه‌های پیرنه و حد شرقی اش کوه های آلپ و رود رن بود. این حدود را بعدها سرحدِ طبیعی فرانسه نامیدند. سلاطین فرانسه مدت‌ها به فکر آن بودند که هر جا جزءِ گل قدیم بود ضمیمه‌ی خاک فرانسه نمایند. اراضی گل، شامل خاک فعلی فرانسه و بلژیک و بخشی از هلند و ایالت رنانی و لوکزامبورگ و نصف سوئیس را شامل می‌شد. از ساکنان قدیمی گل باید به لیگورها، ایبرها، سلت‌ها، بلژها و فرانک ها اشاره کرد. در سرزمین گل، در سده نخست پیش‌از میلاد، سه عشیره متمایزِ آکیتن (در جنوب گارن) سلت (مابین گارن و سن و مارن ورن و آلپ و اقیانوس اطلس) و بلژ (در شمال سن و مارن) میزیستند. هر سه این عشیره شاخه هایی نیز داشتند. تعداد آنها روی هم رفته به ۶۰ بالغ می شد. در سرزمین قدیم گل، کسانی به حل و فصل امور دینی می پرداختند که به آنها (دروئید) می گفتند. فرانک ها فرانک ها از اقوام ژرمن محسوب می‌شدند. نخستین‌بار در سده‌ی سوم پیش‌از میلاد، در یک تصنیفِ سربازان رومی، نامی از فرانک ها به میان آمده‌است. فرانک ها زمانی‌که در شمال گل به سر می‌بردند، چندین‌بار برای دفاع از امپراتوری روم اقدام کردند، از جمله در ۴۵۱ میلادی دربرابر سپاه آتیلا جنگیدند.
🔹🔹ادامه جلسه ۴۶ فرانک نیز مانند بسیاری دیگر از اقوام بربر، گاهی در خدمت سرداران روم و گاه با ایشان در جنگ بوده‌است. فرانک ها به دو قومِ (سالی) و (ریپونی) منشعب می‌شدند. ویژگی‌های ظاهری فرانک ها را چنین توصیف کرده‌اند: دارای موهای خرمایی و چشمان نمناک که به سبزی می‌زند، صورت را می تراشند، ریش نمی‌گذارند، جنگجویانی بلندبالا هستند، لباسی تنگ و چسبان دربر می‌کنند، زیر زانو را نمی‌پوشانند، شال پهنِ تنگی به کمر می‌بندند. استروگت ها قوم استروگت (گت شرقی) در حدود ۴۶۰ میلادی در دشت‌های مجارستان کنونی، در ساحل راست رود دانوب، در پانونی اقامت داشت. در حوالی سنه مذکور به سمت جنوب سرازیر شد. امپراتور بیزانس ناگزیر آن‌ها را به خدمت گرفت، اما آن‌ها دست از تاراج و غارت نمی‌کشیدند، امپراتور چون نتوانست آن‌ها را سرباز خود کند، به ایشان اجازه داد تا در ایتالیا سکنی گزینند. در این هنگام ادو آکر در ایتالیا امپراطور بود. استروگت ها در ۴۸۹میلادی به فرماندهی سردار خود تئودوریک، سپاه ادوآکر را شکست دادند و تئودوریک خائنانه ادوآکر را کشت. بدین‌ترتیب ایتالیا بدست استروگت ها افتاد و ایلیری، پانونی، سیسیل و ناحیه .پروانس، ضمیمه خاک آن‌ها گردید ویزیگت ها ویزیگت ها (گت های غربی) در ناحیه ای سکونت داشتند که پایتخت آن تولوز بود و مرز آن در شمال تا رود لوار کشیده می شد. ویزیگت ها خیلی بیشتر از استروگت ها به ایتالیا رفتند و امیر آنها به نام آلاريك در ۴۱۰ میلادی رم را گرفت و آن را به باد غارت داد. قوم ویزیگت از ایتالیا به خاک گل رفت و در دو طرف جبال پیرنه (آکیتن و اسپانیا) ساکن گردید. اوريك قدرت امپراتور را به رسمیت نشناخت و این امر در اروپای سنه پنجم میلادی نظیر نداشته است. قلمرو ویرگت ها وسیعترین قلمرو در میان حکومتهای بربر بود اما در ۵۰۷ الاريك دوم به دست فرانك ها مغلوب و کشته شد و تمام اراضی آنها در گل از دست رفت. پس از آن نیروهای امپراتوری مشرق، آندالوزی را به تصرف در آورد. در ۵۶۷ میلادی، سلطنتِ ویزیگت ها دوباره قدرت یافت و یکی از پادشاهان ویزیگت، مذهب مسیح را پذیرفت و این امر موجب افزایش قدرت کلیسا گردید که منجر به دخالت استقفها در انتخاب پادشاه و بدرفتاری با پیروان ادیان دیگر شد. پس از آن کلیسا و نجبا زمامدار واقعی کشور بودند و يك نوع تئوکراسی (حکومت روحانیون) شکل گرفت. بورگنت ها قوم بورگند در جنوب شرقی گل دولتی تأسیس کرد و قلمرو آنها کوچکترینِ کشورهایی بود که پس از حمله ژرمن ها ایجاد شد. بورگندها که متحد بودند بتدریج ساووا و تمام حوزه رود رن را به استثنای منطقه پروانس به تصرف در آوردند. پادشاهان این قوم القاب رومی داشتند و امپراتور را محترم می شمردند. معروفترین پادشاه آنها گندبو نام داشت که مردی جنگجو و در عین حال قانونگذار بود. مشکلاتی که در حکومت بورگندها وجود داشت، همان مشکلاتی بود که فاتحان ژرمنی با رعایای رومی خود داشتند و اگر چه رفتار بورگندها با رعایای رومی خود خوب بود، ولی اختلاف میان آنها که در نتیجه اختلافات مذهبی شدید تر می شد، هنوز باقی بود. بزودی بورگندها مجبور شدند، تبعیت فرانك ها را بپذیرند و قلمرو آنها در ۵۳۴ میلادی ضمیمه خاک فرانك ها شد. واندال ها حکومت و اندال ها شامل شهرستانهای قدیمی رومی یعنی موریتانی (در جنوب الجزایر)، نومیدی (الجزائر) و آفریقا و جزایر کرس، ساردنی، سیسیل و مجمع الجزایر بالثار (در سمت شرقی اسپانیا در دریای با نثار در مدیترانه) بود. واندال ها که از پیروان آریوس، از بدعتگذاران آیین مسیح بودند، عیسی را پسر خدا می دانستند، اما نه هم ذات پایدار یا چون او ازلی و ابدی، کلیساهای کاتولیک را ویران کرده، به اعدام روحانیون یا تبعید روحانیون آنها پرداختند. از پادشاهان معروف آنها ژان سريك بود كه امپراتور بیزانس را وادار کرد استقلال دولت واندال را به رسمیت بشناسد. ژان سريك در ۴۷۷ میلادی در گذشت. جانشینان او اشخاص ضعیف و بی لیاقتی بودند و بزودی تسلیم امپراتوری بیزانس شدند. آنگلو ساکسون ها برتانی از سده چهارم میلادی در معرض حمله ساکسون ها که از شمال غرب ژرمانی آمده بودند قرار داشت. پیکت های ساکن کالدونی نیز بر این ناحیه هجوم می بردند. در سنه پنجم میلادی، اسکوت ها که در ناحیه هیبرنی (ایرلند) سکتی داشتند به کالدونی تاختند و کالدونی از این پس اکوس نام گرفت. ورتی ژرن، پادشاه برتونها در مقابل حملات پیکت ها و اسکوت ها از ساكسون ها كمك خواست اما ساکسون ها پس از ورود به برتانی دیگر از آنجا بیرون نرفتند و چیزی نگذشت که دو دسته دیگر از اقوام ژرمن یعنی ژوتها، سکنه ژوتلند و آنگلها که مرکزشان در شلسویگ بود، به مهاجرت پرداختند و دولت هایی در برتانی شکل گرفت و در سده ششم تعداد این دولتها به هفت رسید، یعنی كنت، وسكس، سوسکس، اسکس به دست ساکسون ها، و استانگلی، مرسی، تور تمیری به وسیله آنگلها. 🚦@Westernstudies