🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیستم
🔹موضوع ادامه مبانی کانت
✍تنظیم از: امیر مهدی هیزجی
◼️خلاصه جلسه قبل: در جلسه مبانی کانت شروع شد و در آن جلسه بیان شد که وی شخصیتی عقل گراست ولی جزم گرا نیست و در همین راستا هم جمله معروفی دارد که میگوید هیوم مرا از خواب جزم گرایی بیرون کرد و بیان شد که مبنای کانت چیزی میان مبنای هیوم و دکارت است و برای انسان قوه فاهمه ای هم قائل است که در آن ۴ دسته مقوله کلی وجود دارد که به آن مقولات کانتی هم میگویند و مفاهیم سوژه و ابژه هم بیان شد.
🔸معقولات درک محسوسات است
کانت معتقد است که اگر من بخواهم معلومات بعدی را بفهمم نیاز به مفهومات قبلی دارم عدد ۲ مثلاً جزو معلومات قبلی است و من اگر بخواهم عدد ۲ را به ۲ عدد سیب نسبت بدهم باید آن عدد ۲ را روی آن پیاده کنم یعنی کمیت باید باشد و بههمین طریق معتقد است ریاضیات صددرصد ذهنی و علوم تجربی صددرصد حسی است
_ کانت معتقد است واقع را هر آنچه که تو داری تشکیل میدهد
با توجه به این مقدمات است که من سوژه را میفهمم یعنی آن زاویه دید من شناسا است که سوژه را تشکیل میدهد و کل دنیای مدرن حول محور همین سوژه میچرخد مثل نسبیت اخلاق که میگوید معنای اخلاقی تو است که خیر و شر اشیاء را مشخص میکند یا مثلاً در سیاست که منظر انسان است که جبهه حق و باطل را مشخص میکند و نتیجه این صحبتها میشود ایدئالیسم آلمانی یعنی واقعیت هرچیزی را من بهوسیلهی معلومات قبلی و فطری خود تعیین میکنم.
🔸خواندن بحث کانت در کتاب سیر حکمت در اروپا صفحه ۳۹۷
خلاصه متن : ابتدا شرح زندگی کانت بیان شد که از خواندنش صرف نظر میکنیم.
🔸مبحث اندیشه کانت صفحه ۴۰۱: ۲ خط سیر از سدهی ۱۷ میلادی شکل میگیرد یکی آنکه دکارت و امثالش آغاز کردند که عقلگرایی و دیگری مشی حکمای انگلیسی است که هیوم آن را به کمال رساند و معتقد شد علم برای انسان با حس حاصل میشود و تعقل مجهولی را معلوم نمیکند و از اینرو انسان به کنه ذات اشیاء نمیتواند برسد و معلوم مفید همان است که حس به ما میدهد و در کل جماعت اول اصحاب عقل و دومی اصحاب حس هستند.
🔸ادامه اندیشه کانت صفحه ۴۰۵ :
جنبه هیومی کانت: کانت ازاینجهت شبیه هیوم است که معتقد است معلومات انسان از حس و شهود به دست میآید ولی او به چیز دیگری معتقد است و آن اینکه علم انسان بهتنهایی به وسیله حس نیست و ذهن هم از خود به معلومات حسی چیزی میافزاید چون اگر چیزی نیافزاید محسوسات به مرحلهی علم نمیرسد و معرفتی برای انسان حاصل نمیشود.
و معلومات عقلی چون قبلتر از حس و تجربه درذهن موجود بودند معلومات قبلی نامیده میشوند. و معلومات حسی چون بعد از حس و تجربه حاصل میشود بعدی گفته میشود.
💬نکته: معلومات قبلی برای انسان فطری و معلومات بعدی کسبی میباشند.
🔸تقسیم بندی قضایا توسط کانت که خلاصه متن سیر حکمت در اروپا مطالب پایین است.
۱. ترکیبی یا انضمامی: این قضیه درجایی است که ما موضوع را از یکجا و محمول را از جای دیگر به دست آوردیم سپس این ۲ را بر یکدیگر حمل میکنیم مثل ادراکات حسی. برای مثال جسم وزن دارد و ما جسم را از یکجا و وزن را از ۱ جای دیگر گرفتیم و سپس این ۲ را بر همدیگر حمل کردیم. واین قضایا است که معلوم جدید به ما میدهد.
۲.تحلیلی یا یقینی: در این قضیه موضوع و محمول ذاتی همدیگر هستند و ما عملاً در این حمل کار خاصی انجام نمیدهیم چراکه آمدیم و ۱ چیز را از چیز دیگر جدا کردیم و سپس بر همان حمل کردیم و نمیتوانیم به وسیله این حمل محتوای جدیدی درست کنیم مثل حمل نطق بر انسان.
💬نکته: معلومات قبلی از دسته قضایای تحلیلی هستند چون عقل محمول را از ذات موضوع بیرون میکشد و چیزی به آن نمیافزاید ولی معلومات بعدی از قضایای ترکیبی هستند و این مهم است چراکه این مورد است که معلومات جدیدی را به دست ما میرسانند و طبق همین مبنا کانت نتیجه میگیرد که ما یک طبیعیات داریم که از قضایای ترکیبی و یک ریاضیات داریم که از قضایای تحلیلی است.
🚦@Westernstudies
🔷🔷ادامه جلسه بیستم
🔷نتیجه گیری پایانی و مهم کانت در صفحه ۴۰۸: در این نتیجهگیری کانت کلاً روش فلسفه را عوض کرد و مانند کوپرنیک عملکرد که او محور عالم را عوض کرد و معکوس کرد و بهجای اینکه بگوید زمین محور عالم است گفت خورشید محور عالم است و کلا دگرگون کرد مبنا را.
و کانت در این دگرگونی خودش معتقد است که ما که تا اکنون فکر میکردیم که اشیاء اصل هستند و ذهن ما خود را منطبق بر آنان قرار میدهد اینگونه نیست و قضیه برعکس است چرا که در مورد اول به مشکل برمیخوریم که با اشیای خارج از ذهن چگونه میتوان معلومات ترکیبی داد پس کانت فرض کرد که ذهن ما اشیاء را بر ادراکات خود منطبق کند یعنی کاری نداریم که ادراک ذهن ما با حقیقت اشیاء مطابق هست یا نیست چون آن را نمیتوانیم بدانیم و آنچه میدانیم این است که ما اشیاء را آنچنان درمییابیم که ادراک ذهن ما اقتضا دارد پس میگوید قبلاً فکر میکردیم که عالم اصل است و ذهن ما میآید خود را با عالم تطبیق میدهد ولی حالا میگوید ذهن ما یک سری چیزهایی را دارد که عالم را منطبق بر آن میکنند که این میشود ایدئالیسم؛
🚦@Westernstudies
جلسه بیست و یکم غرب شناسی.mp3
24.32M
#غرب_شناسی دوره ها و مکاتب
#امین_جواهری
اندیشه کانت و تطبیق با متن سیرحکمت در اروپا
🚦@Westernstudies
🔹 #گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست و یکم
🔹 عقل گرایی کانت در کتاب سیری در حکمت اروپا
✍ تنظیم از: امین حسین مهدیان
🔵در جلسات قبل که بخش کانت در کتاب سیری در حکمت اروپا خوانده شد درمورد جدایی عقل گرایی و حس گرایی نکاتی بیان شد
🔵به طور کلی درمورد کانت در کتاب سیری در حکمت اروپا سه بهره بیان شده است
♦ بهره اول مقدمات بود که شامل سه بخش مهم میشد
1️⃣تقسیم معلومات به قبلی(فاهمه و فطری) و بعدی(محسوسات)
2️⃣تقسیم قضایا به تحلیلی (معلومات قبلی) و ترکیبی (معلومات بعدی)
3️⃣جمع بندی: تشبیه کار کانت به انقلاب فکری کوپرنیک
همانطور که کوپرنیک خورشید را اصل قرار داد کانت هم ذهن را اصل و واقع را فرع بر آن قرار داد که این تفکر جوهره ی اومانیسم است
سپس صفحه 410 کتاب سیری درحکمت اروپا خوانده شد.
توضیح:
♦بهره دوم:
⚫ حـس در تفکر کانت:
حسگراییِ کانت برگرفته از هیوم است.کانت میگوید حس بخش انفعال شناخت ما است یعنی انسان برای حس کردن فعالیتی انجام نمیدهد بلکه صرفا تاثیر خارج است بر انسان بخلاف تخیل انسان
⚫نکته دیگر اینکه هر محسوسی یک صورت دارد و یک ماده که ماده آن واقعیت خارجی است که روی ما تاثیر میگذارد و این ماده برای اینکه تبدیل به محسوس ذهنی شود باید در صورتی قرار بگیرد که این فرایند با کمک دو مفهوم زمان و مکان انجام میشود پس طبق نظر کانت مکان و زمان معلوم قبلی هستند و درخارج چیزی به اسم مکان و زمان نداریم
در اینجا کانت عقل گرا میشود و از هیوم جدا میشود به این بیان که گفت محسوس اگر بخواهد در ذهن بماند و تبدیل به مفهوم ذهنی شود نیاز به زمان و مکان دارد که اینها از تصرفات عقل است
🔰خلاصه: زمان و مکان نتیجه ی وجود و حدوث اشیا و حادثات و تابع آنها نیستند بلکه شرط واجب تصور آنها میباشند و در ذهن بر آنها مقدم میباشند
مثل گرفتن آب بدون ظرف همانطورکه برای نگه داشتن آب نیاز به ظرف داریم برای نگه داشتن محسوسات نیاز به زمان و مکان داریم
🚦@Westernstudies
جلسه بیست و دوم غرب شناسی.mp3
27.75M
#غرب_شناسی دوره ها و مکاتب
#امین_جواهری
اندیشه کانت و تطبیق با متن سیرحکمت در اروپا
🚦@Westernstudies
🔹 #گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست و دوم
🔹 مطالعه ادامه کتاب سیر حکمت در اروپا ( انتهای بهره دوم: قوه حس و ورود به بهره سوم)
✍️ تنظیم از: مصطفی جعفرزاده
🔺با توجه به مباحث مطرح شده در جلسه قبل این جلسه به جمع بندی بهره دوم (از توضیح نظریات کانت) میپردازیم.
🔸مطلب اول:
علم انسان به عوارض اشیاء تعلق میگیرد نه بر ذات اشیاء زیرا که حس به کنه راه نمییابد
🔸مطلب دوم:
حادثات و عوارض اشیاء که به ذهن وارد میشوند یک موادی دارند و یک صُوَری
که موادش همان تاثیراتی هستند که از بیرون به ذهن میرسند ( معلومات بعدی)
و صورش همان زمان و مکان هستند که از درون ذهن به آن افزوده میشود ( معلومات قبلی)
🔸مطلب سوم: علم ما بر حادثات به اینگونه نیست که ادراک ما بر حقیقت منطبق شود بلکه امور بر ذهن و ادراک ما منطبق میشوند.
زیرا که ذهن ما قالبهایی دارد و معلومات را در آن قالبها میریزد و این قالبها را نمیتوانیم به خارج نسبت دهیم.
☑️ بنابراین قالبهای ذهن ما اصل هستند که واقع با آن ها مطابق میشود. و مهمتر از اینکه حقیقت چیست این است که تو چگونه میبینی
از این رو مذهب کانت ایدهآلیست ( اصالت ذهن) است
⁉️ تفاوت مذهب کانت و سوفسطائیان:
کانت مانند سوفسطائیان نمیگوید حقیقت در کار نیست بلکه میگوید ما ذوات را درک نمیکنیم، فقط عوارض آن را مییابیم آن هم آنگونه که ذهن ما میفهمد.
⭕️ بهره سوم: قوه فاهمه
🔹تفاوت حس و عقل:
حاصل شدن وجدانیات در ذهن امری است انفعالی، اما حاصل شدن مفهومات نتیجه فعالیت عقل است که در ذهن تصویر کلی میسازد و کثرات را به وحدت برمیگرداند.
همانگونه که با دریافت یک سری از وجدانیات ذهن آن ها را به یک نفر نسبت میدهد و تصور میکند.
مثلاً در برهان اثبات روح ما میدانیم که در تمام ادوار زندگی یک حقیقتی وجود داشته به نام (من) که کارها و فعالیت هایمان را به آن نسبت میدهیم درحالی که در طول این مدت بارها تمام سلول های بدن از بین رفته و جایگزین شدهاند. که در این برهان ( من ) را عقل ادراک میکند و کثرات را به آن برمیگرداند.
این فعالیتهای عقل است که مقولات کانتی را از قبیل علیت، وحدت، کلیت و... به وجود میآورد و ما در خارج همچین مفاهیمی نداریم.
حالا از آنجایی که نفس انسان واحد است و وجدانیات پراکنده و متکثر برای اینکه نفس بتواند این وجدانیات را درک کند و علم این وجدانیات را به خود نسبت دهد باید وجدانیات پراکنده توحید یابد که این کار بوسیلهی مقولات انجام میشود.
و ذهن عوارض را میچیند دور یک ذات تا توحید پیدا کند.
✔️و این معنای فعالیت عقل است.
و حس معلوماتیست که ذهن در مقابل آن منفعل بود.
▪️با این دیدگاه، کانت در فلسفه مانند کوپرنیک عمل کرد و در حالی که همه فکر میکردند خورشید به دور زمین میچرخد او گفت زمین به دور خورشید میچرخد؛ مثل اینکه تا قبل از کانت همه فکر میکردند ذهن انسان مطابق واقع است اما کانت گفت واقع مطابق ذهن انسان است.
و این همان سوژه است که کل تمدن غرب بسط همین سوژه میباشد.
🚦 @Westernstudies
سیر حکمت در اروپا فروغی.pdf
21.07M
این PDF کتاب سیر حکمت در اروپای فروغی است که بخش هایی از آن در کلاس مطالعه میشود. البته این چاپ با چاپ کتاب استاد متفاوت است
🚦@Westernstudies
جلسه بیست و سوم غرب شناسی.mp3
31.35M
#غرب_شناسی دوره ها و مکاتب
#امین_جواهری
اندیشه کانت و تطبیق با متن سیرحکمت در اروپا
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست و سوم
🔹 عنوان : تطبیق محسوسات بر معقولات
✍ تنظیم از: محمد مهدی عابدی
در جلسات قبل گفتیم که ذهن در معلومات قبلی تصرف میکند و فعال است و منفعل نیست حالا این فعالیت به چه صورت انجام میشود.
🔹کتاب سیر حکمت در اروپا صفحه ۴۱۹: کانت میگوید توحید وجدانیات پراکنده را قوه فهم یعنی عقل به وسیله ی مقولات انجام میدهد، توحید وجدانیات یعنی یکی کردن حس هایی که از عوارض اشیاء میگیریم و این عقل است که بوسیله ی ۱۲ مقولاتی که جزء مقولات هستند، علتِ معلول ذهنی را بر محسوسات تطبیق میدهد.
کانت میگوید عامل این تطبیق تخیل است.
قوه ی تخیل مربوط به حس است، چون مخیلات جز در زمان و مکان صورت نمیگیرد. ولی تخیل انفعالی نیست، بلکه خودش روی صورتها کار میکند و تصاویر ذهنی میسازد و این کار توسط زمان صورت میگیرد، چون زمان با آنکه مربوط به مادیات است، شباهتی به امر مجرد دارد
همانطور که مکان، وجه بیرونی محسوسات است و زمان وجه درونی محسوسات، پس میتوان زمان را واسطه میان محسوسات و معقولات قرار داد.
بنابراین قوه تخیل به واسطه زمان خانه بندیهایی میکند که جای وجدانیات (عوارض) را در مقولات نشان میدهد. خانه بندی یعنی قالب قالب کردن( منظور از قالب زمان و مکان است) و ماده ای که در آن ریخته می شود محسوسات هستند. حالا اگر قالب را پاک کنیم، محسوسات دیگر توانایی موجود شدن ندارند، مانند کیکی که در قالب نباشد، چون کیک هر شکلی که دارد بواسطه ی قالبی است که کیک در آن است.
مثلاً پی در پی آمدن امور در ادراک نفس، تصویر عدد را در ذهن میسازد، مثل اینکه یک سیب ببینیم و بعد یک سیب دیگر کنارش بگذارند، این تفاوت زمانی، تصویر عدد ۲ را در ذهن ما می سازد. یعنی این دو تجربه ی حسی و تکرار تجربه ی حسی، یک معنا را برای ما شکل میدهد.
و از این امر زمانی، ادراک کمیت حاصل می شود، پس اگر کل آنات متوالی در ذهن گرفته شود، مقوله ی کلیت خواهد بود و اگر عده ای از آنات منظور شود، کثرت است و اگر یک آن منظور شود، وحدت است. همچنین پر یا تهی بودن زمان از حادثات، در ذهن ایجاد و سلب را مصور می سازد. (یعنی اگر زمانی باشد که بین قرمزی و سیب بگذرد، یعنی از سیب طی زمانی به قرمزی برسیم، این موکبه است، یعنی این سیب قرمز است، اگر هم این زمان نگذرد، یعنی چیزی به اسم قرمزی وجود ندارد و این سلب است.) و اگر دوام حادثات در ذهن گرفته شود، تصور ذات پیش می آید (مثل اینکه بگوییم انسان همیشه ناطق است یعنی در تمام زمان ها ناطق است) و اگر تعاقب دائمی دو امر ملاحظه شود، تصچر علیت دست میدهد. (مثل اینکه تا وقتی چیزی می آید، یک چیز دیگر هم می آید، یعنی زمان حصول دومی همیشه بلافاصله بعد از وقوع اولی است) و اگر مقارنه ی امور به نظر گرفته شود، مشارکت یا تقابل به نظر می آید.
و همچنین اگر سازگار بودن امری با مقتضیات زمان تصدیق شود، تحقق است و اگر وجودش در همه وقت ملحوظ شود، وجوب است. (یعنی مثلاً میگوییم خدا عالم است، چون در تمام زمان ها عالم است و از این جهت می گوییم علم برای خدا واجب است).
پس به این بیان دانسته شد که تصویر همهی مقولات که قوه مخیله میفهمد، از زمان ساخته میشود.
🔹صفحه ۴۲۲ کتاب سیر حکمت در اروپا:جمع بندی:
از تحقیقاتی که در تحلیلِ مفهومات و دستور های فهم مطلق کردیم، نتایجی که پیش از این در مبحث شناخت برترینِ حس گرفته بودیم، تایید و تکمیل شد و دانستیم که علم انسان، وجدانیاتی است که از راه حس برتری او دست میدهد و ذهن به آن وجدانیات، به مقتضای شرایطی که ذاتیِ خود اوست صورت می بخشد. یعنی آنها را به صورت عوارضی که به ادراک ما می آیند، در می آورد. برای انسان جز شناخت این عوارض، معرفتی میسر نیست و فهم ما به معرفت ذواتِ معقول دسترسی ندارد و عوارض هم، آن سان شناخته می شوند که خود ذهن، آنها را می سازد و واقع و نفس الامر را نمی دانیم چیست، عقل ما قوانینِ خود را بر امور تحلیل می کند، یعنی به جای اینکه بر حقیقتِ واقع منطبق شود، واقع را در تحت قوانینی که مقتضای ذات خودش است بر می آورد، پس جهانی که ما ادراک میکنیم، مصنوعِ عقل ماست و قوانینی که ما در جهان تشخیص می دهیم، قوانینی است که عقل ما بدان سرشته شده است، مثلاً رابطه ی علت و معلول چنان که تشریح کردیم، ساخته ی عقل است و در عالم حقیقت، معلوم نیست ترتب علت بر معلول واجب باشد. (کانت میگوید عقل من همینقدر می فهمد، نه اینکه واقع و وجود را انکار کنن، بلکه صرفا به آن دسترسی نداریم).
🚦@Westernstudies
جلسه بیست و چهارم غرب شناسی.mp3
28.15M
#غرب_شناسی دوره ها و مکاتب
#امین_جواهری
اندیشه کانت و تطبیق با متن سیرحکمت در اروپا
🚦@Westernstudies
🔹 #گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست و چهارم
🔹عنوان:معرفی کتاب کانت (نزاع دانشکدهها)
✍محمد محسن دهنوی
بحث در مورد قرن ۱۶ و ۱۷ و ضعیف شدن کلیسا بود و اینکه مرجعیت علمی به دست دانشمندان افتاد
جایگاه دانشمندان در قرن ۱۷ بالا رفت.
پس از شکلگیری دانشکدهها دانشکده الهیات، دانشکده ریاضیات، دانشکده طب که همگی زیر مجموعه دانشکده الهیات بودند تصمیم گرفتند که دانشکده فلسفه را از زیر مجموعه الهیات خارج کنند.
در حوزه علمیه هم تا مدت زمانی کتابهای طب ریاضی نجوم و خوانده میشده است.
بحث در مورد قمر در عقرب و تاثیر جاذبه ماه بر دریا جذر و مد.
دانشکده فلسفه به صورت جداگانه تعریف شد عوامل تاریخی و بسترهای فکری موثری را بر این کار نام بردیم.
🔺*تاثیر نگاه کانت و تشدید اومانیسم؟
انسان گرایی که از زمان دکارت مطرح شده بود در زمان کانت نیز در جامعه مطرح بود انسان گرایی در هر حوزهای یک نمود و خروجی پیدا میکند مثلاً در سیاست
انسان گرایی در تضاد با توحید بود.
کانت میگوید: شما با برهان نظم اثبات کردید خدا وجود دارد که جهان را نظم میدهد من میگویم آن خدایی که به خارج نظم میبخشد ذهن تو است ما از بیرون خبر نداریم این ذهن ماست که علیت و معلولیت را میسازد به علت تعاقب زمانی علت و معلول ساختیم در ذهنمان
با این توضیح اینجا خدا فرع بر انسان است.
موجودات مختلفی دیدیم از خارج چیزهایی را درک کردیم و نسبت دادیم به یک موجود که به آن خدا میگوییم فلذا خدا ساخته ذهن ماست همان خدایی که علت عالم است ساخته ذهن ماست.
تصور (شهر کیکی) که مثلاً میخواهیم آن را بپرستیم هر دوی اینها یعنی خدا و شهر کیکی ساخته ذهن ماست.
پروژه زندگی کانت این بود که( بفهمد عقل محدود است و توانایی درک همه چیز را ندارد مگر آنکه شخصی با عقل نامحدود چیزهایی را به ما بفهماند.)
صحبت از رئالیسم افراطی که نمونه آن را علامه طباطبایی میدانند.
صحبت در مورد حرکت اشیا
حرکت استکمالی که با گذر زمان تبدیل قوه به فعل سنجیده میشود.
بوعلی پله زد از فلسفه یونان برای تکمیل فلسفه اسلام و آن را بسیار پیشرفت داد.
🔺مطالعه صفحه ۴۳۳ کتاب سیر حکمت در اروپا
خلاصه جدل برتر (دیالکتیک) در پی اثبات این است که
۱.روان و روح
۲.خدا
۳.جهان
صورتهایی اند که عقل آن را میسازد.
کار عقل وحدت دادن است.
برای مثال نفس: تصوری که هر کس در ذهن خودش دارد و عوارض ذهنش را به آن منتهی میکند
حالا این مسئله که( آیا مسائلی که گفتیم با واقع تطابق دارد یا نه؟ از بحث عقل نظری خارج است)
🚦@Westernstudies