eitaa logo
°•|از چادرم تــــــا شهـــادت|•°
448 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
67 فایل
بیو❤︎ خاطرات شهیدانه📚 شهدایے های زیبا✨ همسنگرمون🤞🏻💎 @TOLOU_313 گوش شنوا✨👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16349894129995 لفت!؟ پنجاه صلوات رفیق🥲 کپی؟! واجب☺️ هدف شادی دل امام زمانمونه!!! زشته حرام باشه رفیق!❥
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت: مادر شهید 🔹مدام می گفت: من را دعا کن. من مادر هستم نمی توانستم دعای کنم، تنها از خدا می خواستم هرچه لیاقتش هست به او بدهد✅ وقت رفتن، گفت: مادر اگر بدرقه ام می کنی⁉️ 🔸گفتم تو بدرقه شده هستی لیاقت داده که به سوریه بروی. خواستم بدرقه کنم دیدم قدش آنقدر بلند است👤 که فقط چند سانت تا چهارچوب فاصله دارد. نگاهش نکردم، گفتم نکند شیطان😈 ام کند که داری چه کار می‌کنی؟ چرا اجازه می‌دهی برود. 🔹ولی اجازه ندادم این افکار🗯 در سرم باشد، گفتم برو خدا به همراهت♥️ @Witness 🌈
💔 دل نوشته ای با شهدا از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . کوچه به نام ؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم... . . کوچه ؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به کوچه رسیدم! ... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به کوچه! ... آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به کوچه و ... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . کوچه و ... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی دل... کم آوردم... گذشتم... . . کوچه انگار بود! بله؛ ... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . کوچه؛ رسیدم به ... انگار هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی... ... @Witness
روایتی حقیقی از روزگار زن فلسطینی/۱ کنار هم بودند و در حال خوردن صبحانه که جمعی با ریش های بلند و کلاه هایی کوچک وارد خانه شدند و وسائل خانه را بیرون ریختند. بی آنکه اذن ورود از صاحب خانه بگیرند. آن طرف نظامیانی ایستاده بودن، گویا برای محافظت امده بودند. اما نه محافظت ساکنان خانه ، آن خانواده تنها تر از این بودند....... پدر و پسر خشمگین شدند و اعتراض کردند، اما جواب اعتراضشان دستگیری کل خانواده بود.... دستان را بستند و با دست های بسته از خیابان عبورش دادند و سنگ و فحش و آب دهان نثارش کردند.... به کدامین دلیل؟؟؟!!! بر ماشین سوارشان کردند و در آن حال چشمان خانواده سوی خانه ای بود که بلدوزر به سمتش میرفت..... از خانه خود دفاع کردند اما زندانی شدند و راهی زندان...... ادامه دارد....
💞 آدم بـــه عــــرش میـــرسه با... بوسیـــدن دست بـوسیـــدن دست نیکی به پدر و مادر داستانی است که تو آن را مینویسی ،  و سالها بعد فرزندانت🌸 آن را برایت حکایت می‌کنند پس خوب بنویس... :)✨ ◇| @Witness
پـَـناهِ آخــر مَـنے ... دُعـاے منے ✨ :)💚 🌱 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @Witness
سربندهارو با زیر و رو میکرد ازش پرسیدم: دنبال چی میگردی؟؟ گفت: دنبال سربند هستم گفتم: مگه فرقی هم داره،خب یکیشو بردار و ببند دیگه😒 گفت: نه اخه،من ندارم😞 @Witness
😮 هیچ کس دیگر نمیتواند! 👶 شما اگر بچه‌ی خودتان را در خانه تربیت نکردید، یا اگر بچه نیاوردید، یا اگر تارهای فوق‌العاده ظریف عواطف او را - که از نخهای ابریشم ظریف‌تر است - با سرانگشتان خودتان باز نکردید تا دچار عقده‌ی [عاطفی] نشود، هیچ کس دیگر نمیتواند این کار را بکند نه پدرش، و نه به طریق اولی دیگران؛ فقط کار مادر است. این کارها، کار است؛ 🚶‍♀ اما آن شغلی که شما بیرون دارید، اگر شما نکردید، ده نفر دیگر آنجا ایستاده‌اند و آن کار را انجام خواهند داد. 👈 بنابراین اولویت با این کاری است که بدیل ندارد؛ تعیّن با این است. امام خامنه‌ای ۱۳۹۰/۱۰/۱۴ @Witness
خدا صبر دهد مارا در این ایام...😔
🖤ڪݪمینـــــے‌چیزێ‌ڪہ 🖤‌بہ‌من‌نمیگہ‌پســــــࢪت 🖤ڪݪمینےبگۅ‌تۅڪۅچہ 🖤چےاۅمده‌ســــــــــࢪت @Witness
میگفت‌من‌باخانم‌فاطمہ‌زهࢪا قࢪاࢪداࢪم‌ۅبایدبࢪۅم.😳 تخࢪیبچےبۅدۅاڪثࢪمین‌هاࢪا خنثےمیڪࢪددࢪاین‌میان‌زیاࢪت نامہ‌حضࢪت‌زهࢪاۅنمازشب‌ࢪا هࢪگزتࢪڪ‌نمیڪࢪد.🤲 نام‌مستعاࢪ"سیدعماد"ࢪاانتخاب ڪࢪدچۅن‌هم‌بہ‌سادات‌علاقہ داشت‌ۅهم‌بہ‌شہیدجهادمغنیہ. ۅهمیشہ‌یڪ‌شاݪ‌سبزدۅࢪ گࢪدنش‌بۅد.😇 بہ‌خاطࢪشہادت‌رفیقش😑 شھیدفانۅسےبسیاࢪناࢪاحت بودۅآخࢪهࢪپیامےمینوشت "دعاڪنیدمن‌هم‌فانۅسےشۅم" @Witness
🎙دائم‌میگفت‌میخۅاهم‌با‌ اسࢪائیݪ‌مباࢪزه‌ڪنم.💣 ازمداحےحاج‌محمۅد‌خوشش‌ می‌آمدومداحے‌«اݪݪهم‌اݪࢪزقنا شهادت»بࢪایش‌جذاب‌بود.😇 ذࢪه‌ای‌ازحࢪف‌هاێ‌جهاددنیایـے نبۅدۅݪایق‌شهادت‌بود.😍 گفت:چقدࢪݪاغࢪشده‌ای‌تو مگࢪۅࢪزش‌نمیڪنے؟!☹️ مگࢪآقانفࢪمودند:🙃 «تحصیݪ،تهذیب،ۅࢪزش» ومن‌فهمیدم‌ڪہ‌سخنان‌ࢪهبࢪے بہ‌چہ‌میزان‌بࢪاےامثاݪ‌ جهادمغنیہ‌بااهمیت‌است!❤️ @Witness
_بچه ها! نگید حرم نداره... یه یا زهرایی، یا فاطمه ای بنویسید بزنید به اتاقتون، به خونتون! بگید من میخوام ازاین به بعد اینجا باشه اونوقت هرکاری میکنید نیت کنید... ظرف هم می شورید به نیت ظرفای حرمش، هیئتش بشورید... +یادمه! یه نوشته "فاطمه" خریدم گذاشتیم تو اتاق... اینجاشد حرم مادرمون زهرا... از اون وقت مراقب بودیم... مبادا تو حرم هر ... ...! @Witness