eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
569 دنبال‌کننده
24هزار عکس
5.6هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از مراسم چهلم محمد بود که یک شب محمد به خواب من آمد. من در حیاط خانه ایستاده بودم  و مادرم و زن دایی ام داشتند نانوایی می کردند. محمد هم کنار من در حیاط ایستاده بود و داشت می خندید. بعد رو به من کرد و گفت: محمد عمه من رفتم؛ من چندبار پشت سر هم گفتم: محمد دایی کجا می روی؟ ولی محمد از خانه بیرون رفت و رفت سمت مسجد که کنار منزلشان بود. من هم به دنبال محمد رفتم پشت درب بسته ی مسجد ایستادم و نگاه کردم دیدم درب مسجد بسته است و هر چه تلاش کردم نتوانستم درب مسجد را باز کنم. اما محمد دایی راحت وارد مسجد شد و من دیگر هیچ وقت محمد را در خواب ندیدم. ولی یک خواب صادقه ای که اوایل سال ۱۳۶۰ برای خودم دیدم ،سال اولی که به جبهه می خواستم بروم این بود که در عالم خواب من وارد یک اتاق بزرگ شیشه ای شدم روی این شیشه هم پر از گل بود؛ گلهای خیلی زیبایی بودند. من هر کار کردم این گلها را بغل کنم ولی نتوانستم. فقط موفق شدم سمت راست بدنم را به گلها بمالم. بعد از آن خواب من حدود شش مرتبه مجروح شدم که هر مرتبه سمت راست بدنم مجروح شد. و آسیبی به بقیه ی اعضاء بدنم وارد نشد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شب قبل شهادت عبدالحمید ما باهم بودیم . عبدالحمید خیلی خوش اخلاق بود همیشه می خندید و خنده بر لب داشت. آن شب هم کلی باهم گفتیم و خندیدیم و با خنده و شادی و دلخوش از هم جدا شدیم که برویم در سنگر هایمان استراحت کنیم که برای نماز صبح خواب نمانیم. عبدالحمید آن روز آخرین نماز صبح خود را  خواند و پس از نماز صبح خمپاره ای به سنگرشان اصابت کرد و عبدالحمید را راهی بزم آسمانیان کرد و به خیل عظیم شهدا پیوست. همان روزی که عبدالحمید شهید شد و شب به من خبر شهادتش را دادند من خیلی ناراحت بودم بطوری که همان شب خواب عبدالحمید را دیدم و می دانستم که شهید شدند به او گفتم: شماها رفتید و من و تنها گذاشتید خب اگر می شود من هم می خواهم بیایم ؛ گفت: هنوز وقت زیاداست ؛ وقت بسیار زیاد است ؛ فقط اگر خدا بخواهد که بیایی می شود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهیدرضافصیحی زمانی که به لبنان اعزام شد. در آنجا درس فقه می خواند و هرشب جمعه برای زیارت حضرت زینب "علیهاالسلام" به سوریه می رفتند و تعریف می کرد یکبار حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا قرائتی به سوریه آمده بود و ما رفتیم دیدن ایشان و باهم بودیم. همان زمان شب خواب دیدم که در عالم خواب نگبهان یک آسایشگاه هستم که همه ی سربازها در خواب بودند و من پاسبخش آن قسمت بودم. در همان حین دیدم امام خمینی "رضوان الله تعالی علیه" بسمت آسایشگاه می آید. خواستم صدای سربازها بزنم که بلند شوید امام به اینجا آمده است؛ امام اجازه ندادند و دو بازویم را دست گرفت وفرمودند: با خودت کار دارم بقیه را بیدار نکنید؛ امام رو به من کرد و فرمود: شما دیگر نمی خواهد درس فقه بخوانید درس فقهت تمام شده است. و شهید فصیحی بعداز دیدن این خواب بیدار می شود. و اگر بخواهیم تعبیری برای این خواب در نظر بگیریم شاید به این باشد که از نظر ایمان و تقوا شهید رضا فصیحی در همان هفت ماهی که در لبنان درس فقه می خواند و در حال خدمت به اسلام و مسلمین بود به درجات عالی انسانیت رسیده بود و خدا او را برای خود انتخاب می کند و شهادتنامه اش را امضاء نموده است. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
خانمی اهل اصفهان یک شب خواب می بیند که شهیدی بنام سید مهدی طباطبایی از او‌می خواهد که به زیارت مزارش برود. این خانم به گلستان شهدا که می رود برای پیدان کردن مزار شهید به سراغ خادمین گلستان می رود تا از طریق سیستم گلزار بتواند مزار شهید را پیدا کند. چندین عکس که بنام شهدایی بود که هم اسم شهید طباطبایی بودند را می بینند ولی آن شهیدی نبودند که در خواب دیده بود. و در همین جستجو عکس شهید سید مهدی طباطبایی روی صفحه کامپیوتر ظاهر می شود و آدرس مزار را پیدا می کند و به زیارت مزار مطهر شهید طباطبایی می رود و خوابی را که دیده بود به واقعیت رسید. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهیدرضافصیحی زمانی که به لبنان اعزام شد. در آنجا درس فقه می خواند و هرشب جمعه برای زیارت حضرت زینب "علیهاالسلام" به سوریه می رفتند و تعریف می کرد یکبار حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا قرائتی به سوریه آمده بود و ما رفتیم دیدن ایشان و باهم بودیم. همان زمان شب خواب دیدم که در عالم خواب نگبهان یک آسایشگاه هستم که همه ی سربازها در خواب بودند و من پاسبخش آن قسمت بودم. در همان حین دیدم امام خمینی "رضوان الله تعالی علیه" بسمت آسایشگاه می آید. خواستم صدای سربازها بزنم که بلند شوید امام به اینجا آمده است؛ امام اجازه ندادند و دو بازویم را دست گرفت وفرمودند: با خودت کار دارم بقیه را بیدار نکنید؛ امام رو به من کرد و فرمود: شما دیگر نمی خواهد درس فقه بخوانید درس فقهت تمام شده است. و شهید فصیحی بعداز دیدن این خواب بیدار می شود. و اگر بخواهیم تعبیری برای این خواب در نظر بگیریم شاید به این باشد که از نظر ایمان و تقوا شهید رضا فصیحی در همان هفت ماهی که در لبنان درس فقه می خواند و در حال خدمت به اسلام و مسلمین بود به درجات عالی انسانیت رسیده بود و خدا او را برای خود انتخاب می کند و شهادتنامه اش را امضاء نموده است. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398