#سوغات_مشهد
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
حسن بعد از ۹ ماه که در جبهه بود بالاخره به مرخصی آمد و در آن مدتی که در مرخصی به سر می برد یک سفر برای زیارت امام رضاعلیه السلام" به مشهد رفت و از آنجا یکی یک قاب عکس حرم امام رضا "علیه السلام که در گوشه قاب، عکس خودش هم چاپ شده بود برایمان بعنوان سوغاتی آورد.( حسن می گفت: من در لبنان هم برای شما سوغاتی خریده بودم و در ساکم گذاشته بودم اما چون با عجله همراه پیکر دوست شهیدم فقط برای مدت کوتاهی به ایران آمده بودم و قرار بود زود برگردم نشد که ساکم را بیاورم و حالا هم با شروع جنگ همرزمانم هم به ایران آمدند و ساکم آنجا جا مانده است). حسن بعد از اینکه از مشهد برگشت یک سر به منزل ما آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: بچه ات کجاست؟ گفتم: روی تختخوابش خوابیده است. گفت: برو بیدارش کن و بیاورش تا ببینمش؛ گفتم برای چی بیدارش کنم؟ گفت: برو بیدارش کن؛ رفتم و پسرم که آن زمان ۹ ماهش بود را آهسته بیدار کردم و آوردمش در آغوش برادرم گذاشتم. حسن اول بچه را ناز ونوازش کرد و بوسید و بعد دست برد توی کیفش و دوربین عکاسی اش را در آورد و چند تا عکس از پسرم گرفت. حسن که نیت داشت به جبهه برگردد بعد از اینکه کار عکاسی اش تمام شد بلند شد و با من و همسرم خداحافظی کرد و فرزندم را غرق در بوسه کرد و رفت برای آخرین بار با مادرمان خداحافظی کرد و رفت و پس از آن هم دیگر برنگشت ومسافر آسمان شد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398