سوال ۱۰۷۹🌸🍃
مشاوره ازدواج: نمی دونم زن دوم بشم یا نه؟
ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 36 ساله )
بنام خداوباسلام وعرض خسته نباشید....من هیچ وقت عقدغیررسمی نمیکنم منتظرمی مانم تمام بشن.دوم اینکه من علاقه زیادبه این اقادارم .وسوال مهم ام اینکه این اقامیگه من نمیتوانم این زن راطلاق بدم یعنی میگه هرکارمیکنم چون توان مهریه راندارم نمیتونم این اقاچطورمیتونه این زن راطلاق بده یعنی راحل چیه.درضمن بمن گفت حتی رفتم پیش این دعانویس هاکه کاری کن این زن بره من نزاشتم بره..خواهرش میگه زمانی که این هنوز خونش بود به مامیگفت مخفیانه مرا زن بگیرد من بچه داربشم فک کنم زنه رادوست نداشت...اخه این بارهم دادگاهش بود زنه قصد جلب راداشت که دادگاه فرارکرده بود.حالا بنظرشما تازمانی که ایناتمام نشدن من بااین اقارابطه داشته باشم اخه ازیک طرف میترسم رابطه داشته باشم بیشترازاین وابستش بشم چون الان خیلی معذبم تقریبا 6 ماهه رابطه دارم .وازطرفی هم میخام ترکش کنم بعداینکه تمام شدبیادمنوبگیره اون وقت هم استرس میگیرم کس دیگی سرراهش قراربگیره به هرحال مردمتاهله دیگه دلتش میخادیکیوداشته باشه ..اره شرایطم واقعاداغونه گفتم که پدرندارم مادرم عجول وعصبی ناراحتی داره اصلا ارامش ندارم توخونه اخه خودم تویه شرکت خصوصی کارمیکنم ماهانه 600تومان میگیرم مامانم هی میگه ماندی .همه سرافکنده ام .ازتنهایی میپوسم از این شرایط سوهاضمه میگیرم نمیتونم هیچ بخورم ارامش ندارم باهمه درددل میکنم باخواهرام ودوستم چکارکنم .خواهش میکنم شمابه جای من تصمیم بگیر.بگوییدمن چکارکنم...راستی خواهراون مرد امروز بهم زنگ زد گفت به داداشم زنگ بزن باهاش حرف بزن میگفت توخونه میگفت من پول ندارم نمیخام ازدواج کنم وفعلا هم تمام نشدم چرادخترمردم رامعطل کنم ...من هم به خواهرش گفتم اون که قصدازدواج نداره زنگ بزنم چی بگم ..فعلا قهریم ..خواهش میکنم راهنماییمم کنید.ممنونم
مشاور: خانم قربانی
سلام دوست عزیز
بابت تصمیمی که گرفتی بهت تبریک میگم و امیدوارم هر چه زودتر در موارد بعدی هم به نتیجه گیری و قطعیت برسی. بابت نکته دوم،باید بگم که از ابتدا،در پیام ها هم مشخص بود که به این فرد علاقه مند هستی. من یه سوال از شما دارم، میخواهی بری کفش بخری، تو بازار چشمت میفته به یک نفر که کفشی رو خریده و با خودش حمل میکنه، آیا عاقلانه ست که تو بیفتی دنبال اون فرد و باهاش دوست بشی و به امید اینکه یه روز از کفش ناراضی بشه و بده به تو یا بجای وقت تلف کردن میری از مغازه برا خودت انتخاب میکنی و لذتش رو میبری؟!!! حکایت الان شما همین حکایت چشم داشتن به شوهر فرد دیگه ست، البته چون فکر میکنی توان خرید کفش نداری افتادی دنبال کفش مردم! منظورم اینه که چون فکر میکنی باید الان ازدواج کنی و دیر شده و.. ،چسبیدی به این آقا و با تکرار ملاقات ها بهش وابسته شدی. دوست من، درسته سن ازدواجت بالا رفته،مادرت صبوری نداره و هزارتا دلیل دیگه،ولی قرار نیست از چاله تو چاه بیفتی. منتظر مردی که هیچ تکلیفش باخودش مشخص نیست یعنی تباهی خودت. رابطه بدون چارچوب هم که از اساس دچار مشکل بود و هست و اینده ت رو ویران خواهد کرد و اولین کسی هم که بهت بی اعتماد خواهد شد خود همین آقاست. تازه مردی که متعهد به قول و قرارش باشنا نباشه،همون بهتر که بره،چرا فکر میکنی فقط تنها شانس ازدواج تو این هست؟! مردی که تعهد به همسر اولش نداشته،او رو کتک زده،قصد طلاق دادن نداره چون نمیخواد حقوق شرعی و قانونی زنش رو بده و طلاق نمیده تا زنش اذیت بشه و مهریه ش رو ببخشه ،اینها همه نکته منفی مرد انتخاب شده ت هست. مهریه حق زن هست چه با طلاق چه بی طلاق،فکر کن الان خودت جای اون زن هستی ،با رفتار این مدلی این آقا چه حالی بهت دست میداد؟! لابد الان میخوای بگی نداره و...،باشه قبول،ولی اگه نداشت چرا روز اول متعهد به پرداخت شد؟! حالا که قبول کرده و اشتباه کرده، قرار نیست که ی اشتباه رو با اشتباه دیگه بشوره! اگر زنش رو دوست نداره،مردانه طلاق بده و سر مهریه هم با راه قانونی باهاش کنار بیاد و اگر هم نه که کلا نشان از بی تعهدی و بی مسئولیتی این اقاست
رابطه شما بااین فرد کلا اشتباه هست. الانم اگه میبینی خواهر و خانوادس میان سراغت برای اینه که کوتاه اومدن و وابستگی شما رو دیدن و میخوان پسرشون از تنهایی دربیاد و هیچ کدوم اینها نشان تعهد به شما نیست. اینکه به مادرش چه گفته و چه کرده رو هم بریز دور و بی خودی خودت رو توجیه نکن. معلومه که زنش رو دوست نداره. ولی اینها هیچ دلیلی برای درست بودن کار تو و انتخاب تو نیست. این توجیهات فقط برای ارام کردن دل خودته که مبادا همچنان زنش رو دوست داشته باشه و درصورت ازدواج شما با این اقا،شریک داسته باشی.
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
سوال ۱۰۷۹🌸🍃 مشاوره ازدواج: نمی دونم زن دوم بشم یا نه؟ ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 36 ساله ) بنا
من با اطمینان میگم که اقا زنش رو دوست ندار و هزار بار هم که به تو ابراز علاقه کنه،تا وقتی مسئولیت پذیر تعهدات زندگی قبلیش نباشه،به تو و هیچ زن دیگه ای نخواهد خورد. بهت توصیه میکنم عزت نفس و اعتماد به نفست رو بالا ببری و بی جهت خودت رو اویزان کسی نکنی که تکلیفش باخودش مشخص نیست. تو ی دختر خودساخته هستی و همچنان فرصت ازدواج داری، اگر به ازدواج هم نرسی باز حق نداره خودت رو از چاله به چاه بندازی و حق هم نداری به دنبال راه حل برای مشکل این اقاباشی. بجای این کارها باخانوادت و خودت صحبت کن و بگو که ارزشمند هستی و راضی نیستی باهرکسی و به هر قیمتی ازدواج کنی. ارتباطتت رو با این آقا قطع کن و بهش بگو هروقت تکلیفش روبازندگی قبلی مشخص کرد و اگر تو همچنان مجرد بودی، بیاد سراغ تو. اولش سخته ولی نشدنی نیست،ادامه این ارتباط صدمات بیشتری بهت وارد خواهد کرد. فعالیت های اجتماعیت رو زیاد کن و برنامه شاد و پویایی رو برای خودت طرح ریزی کن و با دوستان هم جنس سالم خودت ارتباطتت رو گسترده کن. از ورزش غافل نشو و انرژیت رو از این طریق ازاد کنی. درنهایت به خدا توکل کن وبه فضل و کرمش امیدوار باش و یادت باشه ازدواجی خوبه که متناسب و متعهدانه و شفاف باسه نه این که به هر قیمتی به ازدواج برسی. امیدوارم بتونی سریعا از این دلبستگی کاذب در بیای.
ارزوی بهترین ها رو برات دارم و امیدوارم همیشه شاد و سربلند باشی.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#حرف_حساب ✅
در روانشناسی مفهومی هست به نام «درد»...
هر کاری که میکنیم درد داره. نهتنها زندگیِ بدون درد نداریم، بلکه "درد" بخش ناخوشایند و اجتنابناپذیر زندگی هست.
کسانی که از درد فرار میکنند، دچار رنج میشن. مثلا کسی که از درد سربازی فرار میکنه، یک عمر رنج نداشتن پایان خدمت رو تحمل میکنه.
کسی که درد پُخت و پز رو نمیکشه، رنج گرسنگی رو تحمل میکنه...
و کسی که درد خارج شدن از یک رابطه اشتباه یا ازدواج غلط رو نمیکشه، باید یک عمر رنج بودن در کنار یک انسان اشتباه رو بپذیره....
درد در اختیار انسان نیست، اما رنج، ناشی از انتخاب غلط انسانه. گاهی در زندگی لازمه درد بکشیم، تا رنج نکشیم. انتخاب با خود ماست...
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
به نقل ابوحمزه ثمالی ، امام سجاد (ع) فرمود: مردی با خانواده اش سوار بر كشتی شد كه به وطن برسند، كشتی در وسط دریا درهم شكست و همه سرنشینان كشتی غرق شده و به هلاكت رسیدند، جز یك زن ( كه همسر همان مرد بود) او روی تخته پاره كشتی چسبیده و امواج ملایم دریا آن تخته را حركت داد تا به ساحل جزیره ای آورد، و آن زن نجات یافت و به آن جزیره پناهنده شد. اتفاقا در آن جزیره راهزنی بود بسیار بی حیا و بی باك ، ناگاه زنی را بالای سرش دید و به او گفت : تو انسانی یا جنی ؟ آن زن جریان خود را بازگو كرد، آن مرد بی حیا با آن زن به گونه ای نشست كه با همسر خود می نشیند، و آماده شد كه با او زنا كند. زن لرزید و گریه كرد و پریشان شد. او گفت : چرا لرزان و پریشان هستی ؟ زن با دست اشاره به آسمان كرد و گفت افرق من هذا: از این (یعنی خدا) می ترسم . مرد گفت : آیا تاكنون چنین كاری كرده ای ؟
زن گفت : نه به خدا سوگند. مرد گفت : تو كه چنین كاری نكرده ای ، و اكنون نیز من تو را مجبور می كنم ، این گونه از خدا می ترسی ، من سزاوارترم كه از خدا بترسم . همانجا برخاست و توبه كرد و به سوی خانواده اش رفت و همواره در حال توبه و پشیمانی بسر می برد. تا روزی در بیابان پیاده حركت می كرد، در راه به راهب ( عابد مسیحیان) برخورد كه او نیز به خانه اش می رفت ، آنها همسفر شدند، هوا بسیار داغ و سوزان بود، راهب به او گفت : دعا كن تا خدا ابری بر سر ما بیاورد تا در سایه آن ، به راه خود ادامه دهیم . گنهكار گفت : من در نزد خود كار نیكی ندارم تا جرئت به دعا و درخواست چیزی از خدا داشته باشم . راهب گفت : پس من دعا می كنم تو آمین بگو. گنهكار گفت : آری خوب است .
راهب دعا كرد و او آمین گفت ، اتفاقا دعا به استجابت رسید و ابری آمد و بالای سر آنها قرار گرفت و سایه ای برای آنها پدید آورد، هر دو زیر آن سایه قسمتی از روز را راه رفتند تا به دو راهی رسیدند و از همدیگر جدا شدند، ولی چیزی نگذشت كه معلوم شد ابر بالای سر آن جوان گنهكار قرار گرفت و از بالای سر راهب رد شد. راهب نزد آن جوان آمد و گفت : تو بهتر از من هستی ، و آمین تو به استجابت رسیده نه دعای من ، اكنون بگو بدانم چه كار نیكی كرده ای ؟ آن جوان ، جریان آن زن و توبه و خوف خود را بیان كرد، راهب به راز مطلب آگاه شد و به او گفت : غفرلك ما مضی حیث دخلك الخوف فانظر كیف تكون فیما تستقیل . گناهان گذشته ات به خاطر ترس از خدا آمرزیده شد، اكنون مواظب آینده باش .
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
عادتهایی که منو از افسردگی و اضطراب حاد که ۲ سال پیش داشتم نجات داد:
- هرروز ورزش (حتی شده ۳۰ دقیقه پیاده روی)
- جورنال احساسات هر صبح و شب
- جورنال شکرگزاری صبحگاهی( هر صبح ۳ چیزی که بابتش شکرگزارم رو مینویسم ممکنه یه روز این باشه که برای قهوه صبحم شکرگزارم)
- مطالعه و پادکست-مصرف پروتئین و سبزیجات در تمام وعده های روز
-خواب قبل ۱۱ شب
-پیاده روی در طبیعت(حداقل ۱ کیلومتر در روز)
-فاصله گرفتن از گوشی ۱ ساعت قبل خواب
- فاصله گرفتن ذهنی و فیزیکی از کار بعد ساعت۵-۶(خیلی سخت بود این)
-فقط وقت گذروندن با دوستهای صمیمی(حذف هرکسی که انرژی خوب نمیداد بهم)-مصرف ویتامین هایی که بدنم نیاز داشت: امگا ۳، ویتامین بی، ویتامین d3، منیزیم، کلسیم
-هرروز ویدیو طنز دیدن(خندیدن و لبخند زدن روزانه خیلی تاثیر گذاره)
-انفالو کردن تمام شبکه های خبری
-هرروز ۳۰ دقیقه روی پروژه شخصی کار کردن
اینا تجربه شخصی منه و طبق مطالعمه ممکنه به درد شما نخوره.این رو هم بگم که عادتها طول میکشه ایجاد شن و باید صبور باشید. توییت تخصصی نیست وصرفا تجربه شخصی منه. در نهایت به نظرم سلامت فیزیکی روی سلامت روحی ما تاثیر میذاره و برعکس. بهترین سرمایه گذاری هم سرمایه گذاری رو خودمونه، به این عادتها به چشم سرمایه گذاری رو خودتون نگاه کنید🫶🏻به نظرم روابط دوستی خوب داشتن/ساختن هم خیلی مهمه یعنی دوست هایی داشته باشی که باهاشون وقت بگذرونی و خوشحال باشی
@tabire_khaab🔮📿
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
#داستان_زندگی 🌸🍃 . برگشتم سمت تخت، ديدم ماني داره منو نگاه مي کنه و مي خنده! ـ حالا کي بايد چشم
#داستان_زندگی 🌸🍃
. بالاخره ساقي جون صدامون کرد. من رفتم پايين و ماني رفت تو اتاق. ساقي ـ مانيا برو ببين بابا از خواب بلند شده؟ مانيا رفت و ساقي جون کنارم نشست. ـ بلا الان پسرم با ديدنت غش مي کنه! خنديدم. بيچاره خبر نداشت که بالا چه فيلم هندي اي راه انداخته بود! ماني و مانيا اومدن. ماني خيلي خوش تيپ شده بود. يه بلوز سورمه اي که آستيناش رو تا آرنج بالا زده بود و دکمه هاي يقش رو باز گذاشته بود با شلوار لي، پوشيده بود. موهاش رو هم خوشگل کرده بود. از پله ها اومد پايين. بالاخره عمو اومد. با ديدن ما تعجب کرده بود. من به سمت ماني رفتم و دکمه ي يقش رو بستم و در گوشم گفتم: ـ اين طوري تو دلبروتر ميشي! بعد گونش رو بوسيدم. لبخندي زد. ـ چشم خانمم. هر چي تو بگي. عمو اومد پايين و همه با هم آهنگ تولدت مبارک رو خونديم. عمو خنديد و نشست. يه کم ما سه تا مسخره بازي در آورديم و خنديديم. موقع کيک يه عالمه عکس گرفتيم و عمو شمع رو فوت کرد. مانيا آهنگي گذاشت و خودش شروع کرد. بعد ساقي جون رفت و بعد ساقي جون و مانيا دست من و ماني رو گرفتن و بردن وسط. موقع کادوها شد که اول ساقي جون بعد مانيا و بعد ما هم کادومون رو داديم. ساقي جون يه کت و شلوار و کروات فوق العاده قشنگ داد. مانيا هم يه عطر؛ من و ماني هم يه ساعت خيلي قشنگ. ساقي جون ـ داد مي زنه سليقه ي عروس گلمه! ماني ـ مامان؟! داشتيم؟ حالا عروس گلتون؟ پس من چي؟ عمو ـ تو که سليقت بيسته وگرنه اين گل دختر رو انتخاب نمي کردي. همه خنديديم و من آروم آروم کمرم دردش رو شروع کرده بود. موقع شام دردم زيادتر شده بود. نشسته بودم و هر لحظه احساس مي کردم فشارم داره ميره پايين. مانيا ـ خوبي؟ ـ يه کم! کمرم درد مي کنه. ـ عادتي؟ ـ اوهوم. ـ اوه، اوه! تو هم که کلي بالا و پايين پريدي. بذار برات قرص بيارم. برام قرصي آورد و من خوردم. ساقي جون هم اومد. ـ چيزي شده گلم؟ ـ نه يه کم کمرم درد مي کنه. ـ چرا؟ مانيا ـ عادته! ـ بيا يه ذره بهت کاچي بدم. بعد هم يه کيسه ي آب گرم بذار و گرم نگه دار. ماني يه کم نگاه کرد و با رفتن ساقي و مانيا اومد پيشم. ـ چي مي گفتيد؟ ـ هيچي. ـ چي شده؟ خوبي عزيزم؟ ـ آره يه کم کمرم درد مي کنه، همين. ـ چرا؟ ـ ماني! ساقي جون ـ ماني جان يه لحظه بيا. ماني يه لحظه از کنارم رفت سمت ساقي جون و بعد اومد سمت من. ـ آماده شو بريم بيرون. ـ چرا؟ ـ خب بيا ديگه، کارت دارم. ـ تو رو خدا. دلم درد مي کنه. کمرم درد مي کنه. ـ من دارم ازت مي خوام. پاشو ديگه قربونت برم. ـ آخه زشته جلوي مامان و پدرت. ـ نگران نباش. بلند شو ديگه عزيزم. ـ پس جوابشون رو خودت بده. ـ باشه. لباسام رو پوشيدم و از بقيه خداحافظي کرديم. ماني من رو برد دم يه جيگرکي. منم عشق جيگر! نيشم تا بناگوش باز شد. ـ تجويز مامان جونمه. اخمي الکي کردم. ـ واقعا که! باز خوبه مامانت به فکرمه وگرنه تو که کلا ... منو کشيد سمت خودش و بوسيدم و گفت: ـ مگه مي شه آدم عشقش رو forget کنه؟ با هم رفتيم توي جيگرکي. به زور بهم چهار تا سيخ جيگر داد و نزديک ساعت دوازده برگشتيم خونه. همه خواب بودن. ما هم رفتيم بخوابيم که دلم درد گرفت. روي تخت با کمک ماني دراز کشيدم. اشکم دراومده بود. به پهلو خوابيدم و پاهام رو جمع کردم تو شکمم. ماني رفت پايين و با کيسه ي آب گرم برگشت و برام گذاشت روي شکمم. خودشم کنارم نشست تا خوابم ببره. فصل پانزدهم عروسي نزديک بود و تا دو هفته ي ديگه من و ماني مي رفتيم سر خونه و زندگيمون. توي اين دو هفته کاملا از زندگي افتاده بوديم و همش دنبال کارامون بوديم. سهراب هم دختر مورد نظرش رو لو داده بود و هورام هم ديگه سعي کرده بود از ذهنش حذفش کنه. مي دونستم ضربه اي خورده که وقت براي فراموش کردنش داره ولي نه خيلي، چون فهميد عشقش يه طرفه س. سهراب با نوه ي عمش نامزد کرد. هورام هم خودش رو با درسش سرگرم کرده بود ولي هر از چند گاهي باهام درد و دل مي کرد. روز عروسي ماني منو برد آرايشگاه و کارم تا ساعت دو تموم شد. لباسم رو به کمک مانيا پوشيدم و رفتم دم در. ماني هم دل تو دلش نبود. معلوم بود استرس داره اما با ديدنم يه لبخند گل و گشادي زد و دستم رو گرفت. اين وسط عکاس هم روي مخ من پاتيناژ مي رفت.
#ادامه_دارد
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۱۰۸۰🌸🍃
عدم داشتن مدیریت مالی صحیح
ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 27 ساله )
سلام علیکم
عرض خداقوت
ببخشید بنده یک فرد ولخرج هستم و معمولا در همان روزهای اول ماه و گرفتن حقوق پول هایم تمام میشود
چطور باید هزینه هایم را مدیریت کنم تا به قرض گرفتن و بی پولی دچار نشوم
خیلی ممنون خدا اجرتون بده
مشاور: مهدیس حسینی
با سلام خدمت شما کاربر گرامی
در ابتدا سعی کنید برای هر خرج کردنی از خودتان بپرسید چرا این پول را خرج می کنم و در مقابل چه چیزی به دست می آورم و آیا این کار واجب است؟
سعی کنید پول زیادی همیشه همراهتان نباشد،لازم نیست همیشه کارت بانکی تان در جیب تان باشد.
از قدیم گفته اند کمال همنشین در من اثر کرد، داشتن دوستان ولخرج تاثیر زیادی بر ولخرجی کردن شما دارد، منظورم این نیست که با چنین دوستان تانی قطع ارتباط کنید تنها کافیست که با آنها در مکان هایی قرار بگذارید و دیدار کنید که امکان ولخرجی کردن در آنها کم است.یک رستوران گران قیمت یا یک مرکز خرید مکان مناسبی برای قرار گذاشتن با دوستان ولخرج نیست.
اگه از آن دسته از افراد هستید که به تب مارک پوشی دچار است بهتر است همین الان تغییری در نگرش تان ایجاد کنید سعی کنید سراغ کالاهای با کیفیت و قیمت مناسب بروید لزوما هر کالای گرانی ارزشمند و با کیفیت نیست.
همیشه از موجودی حساب تان مطلع باشید و با منطق از موجودی تان برداشت کنید. سعی کنید حتی مبلغی ناچیز را بعنوان پس انداز کنار بگذارید،برای هزینه کردن هایتان سقف تعیین کنید و آن را بصورت یک قانون در نظر داشته باشید.
اگر بدون برنامه ی قبلی قصد خرید چیزی را کردید قبل از هر چیز فقط ده ثانیه به این موضوع فکر کنید که ایا به این وسیله نیاز دارید یا خیر؟ ایا می توانید این پول را صرف خرید محصولی مفیدتر بکنید؟
در پایان تلاش کنید تا مدیریت مالی داشته باشید ،هزینه هایتان را مدیریت کنید. باید بدانید که هزینه خرید لباس برایتان مهم تر است یا پول برای رفتن به رستوران. هزینه ها را بر اساس نیازهای اصلی خود الویت بندی کنید.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
روزی روزگاری زنی در کلبه ای کوچک زندگی می کرد.
این زن همیشه با خداوند صحبت می کرد وبا او به راز ونیاز می پرداخت.
روزی خداوند پس از سالها با زن صحبت کرد و به زن قول داد که
آن روز به دیدار اوبیاید.زن از شادمانی فریاد کشید،
کلبه اش را آماده کرد و خود را آراست ودرانتظار آمدن خدا نشست !
چند ساعت بعد در کلبه اوبه صدا در آمد! زن با شادمانی به استقبال
رفت امابه جز گدایی مفلوک که با لباس های مندرس و پاره اش
پشت در ایستاده بود،کسی آنجا نبود! زن نگاهی غضب آلود
به مرد گدا انداخت وبا عصبانیت دررا به روی او بست.
دوباره به خانه رفت و دوباره به انتظار نشست .
ساعتی بعدباز هم کسی به دیدار زن آمد .
زن با امید واری بیشتری در را باز کرد. اما این بارهم
فقط پسر بچه ای پشت در بود.پسرک لباس کهنه ای به تن داست،
بدن نحیفش از سرما می لرزید و رنگش از گرسنگی و خستگی
سفید شده بود. صورتس سیاه و زخمی بود
و امیدوارانه به زن نگاه می کرد! زن با دیدن او بیشتر از پیش عصبانی
شد و در را محکم به چهار چوبش کوبید. ودوباره منتظر خداوند شد.
خورشید غروب کرده بود که بار دیگر در خانه زن به صدا درآمد.
زن پیش رفت و در را باز کرد! پیرزنی گوژپشت و خمیده که
به کمک تکه چوبی روی پاهایش ایستاده بود، پشت در بود .
پاهای پیرزن تحمل نگه داشتن بدن نحیفش را نداشت.
و دستانش از فرط پیری به لرزش درآمده بود.
زن که از این همه انتظار خسته شده بود، این بار نیز در را به روی پیرزن
بست . شب هنگام زن دوباره با خداوند صحبت کرد و از
او گلایه کرد که چرا به وعده اش عمل نکرده است!؟
آنگاه خداوند پاسخ گفت: من سه با در خانه تو آمدم ،
اما تو مرا به خانه ات راه ندادی!🌸🙏🙏🌸
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#نکات_سلامتی 🍏
مصرف مواد غذایی مناسب به توقف رشد سلول های بدخیم کمک می کند. در این مطلب 4 هسته ی میوه ای را معرفی می کنیم که در مقابله با تومورهای سرطانی مؤثر عمل می کنند. لطفاً با ما همراه باشید.
4 هسته ضد سرطان
سرطان از آن دست بیماری هایی است که هر روز از بعد جدیدی به آن نگاه می شود و پژوهش های زیادی در خصوص آن در دست انجام است. در اکثر موارد نتایجی به دست آمده است که نشان از کارآمدی مواد طبیعی دارد. تا امروز شیمی درمانی پرکاربردترین تکنیک مقابله با این بیماری بوده است اما متأسفانه همین شیوه ی درمانی به سلول های سالم و ارگان های دیگر نیز آسیب می زند. به نظر می رسد بهترین شیوه ی مقابله با این بیماری پیشگیری باشد. می توان با موادی طبیعی که خواصی ضدسرطانی دارند و فاقد عوارض جانبی هستند به جنگ این بیماری مهلک رفت. لازم است که سیستم ایمنی بدن را تقویت کنید. مصرف مواد غذایی مناسب به توقف رشد سلول های بدخیم کمک می کند. در این مطلب 4 هسته ی میوه ای را معرفی می کنیم که در مقابله با تومورهای سرطانی مؤثر عمل می کنند. لطفاً با ما همراه باشید.
هسته ی انگور منبع غنی آنتی اکسیدان ها است و با سلول های سرطان زا مقابله می کند
هسته ی انگور
عصاره ای که از هسته ی انگور به دست می آید منبع غنی آنتی اکسیدان ها، بیوفلاونوئیدها و ترکیبی فعال به نام B2G2 است که با سلول های سرطان زا مقابله می کنند. در گذشته این عقیده وجود داشت که ترکیبات بیواکتیو موجود در عصاره ی هسته ی انگور قدرت مقابله با چندین گروه از سلول های سرطان زا را دارد اما امروزه محققان به این نتیجه رسیده اند که B2G2 موجود در هسته ی انگور این توانمندی شگفت انگیز را باعث می شود. به عقیده ی محققان هسته ی انگور می تواند رشد تومورهای بدخیم سرطانی را به میزان 67 درصد کاهش دهد.
خواص آنتی اکسیدانی هسته ی انگور از آن یک مکمل طبیعی برای مقابله با برخی از انواع سرطان ها ساخته است. این ترکیبات باعث پیشگیری از سرطان های پوست، پروستات و سینه می شوند.
هسته ی انگور باعث تحریک جریان خون می شود. این کار مانع از ترومبوز (تشکیل لخته ی خون) شده و فشارخون را کنترل می کند. فلاوونوئیدها که جزو دیگر ترکیبات هسته ی انگور هستند باعث تقویت رگ های خونی و تصفیه ی خون از بقایای داروها و دیگر عناصر مضر می شود. این ترکیبات همچنین برای افرادی که از مشکلات قلبی رنج می برند مفید است.
روش مصرف هسته ی انگور
برای برخورداری از خواص هسته ی انگور لازم است که در گام اول انگور را درسته و با هسته میل کنید.
با این حال برای بهره مندی بیشتر از خواص آن راه های دیگری نیز وجود دارد. عصاره یا کپسول های هسته ی انگور نیز وجود دارد. اگر می خواهید صرفاً با مصرف انگور درسته از خواص هسته ی انگور بهره ببرید حتماً میوه را به خوبی شستشو دهید. اگر به میوه های ارگانیک دسترسی دارید از آن ها استفاده کنید.
همچنین می توانید هسته ی انگور را خارج کرده بشویید و خشک کنید. آن ها را آسیاب کرده و یا به صورت درسته در اسموتی ها یا آب میوه های خانگی بریزید. اگر هسته ی انگور را به همراه انگور درسته مصرف می کنید حتماً آن را به خوبی بجویید تا راحت تر هضم شوند.
اگر مکمل آن را مصرف می کنید توصیه می شود روزانه 300 گرم مصرف شود. تاکنون هیچ عارضه ی جانبی خاصی برای مصرف هسته ی انگور گزارش نشده است.
توصیه می کنیم اگر داروی خاصی مصرف می کنید و یا از بیماری خاصی رنج می برید قبل از تهیه و مصرف هر نوع مکملی با پزشک مشورت کنید.
بذر کتان حاوی میزان زیادی لیگنان است و یک ضدسرطان قوی محسوب می شود
دانه ی کتان
دانه یا بذر کتان در بین مواد غذایی، یک ضدسرطان قوی محسوب می شود؛ چون حاوی میزان زیادی لیگنان است. محققان به این نتیجه رسیده اند که این ترکیبات قوی علاوه بر این که مانند فیتواستروژن عمل می کنند، نقش مؤثری در پیشگیری و درمان سرطان سینه دارند. خوشبختانه بذر کتان مدتی است که شهرت خوبی پیدا کرده است و کم کم جای خود را در برنامه ی غذایی بسیاری افراد باز کرده است. این ماده باعث تحریک آپوپتوز (مرگ برنامه ریزی شده ی سلول های به روشی حفاظت شده) سلول های سرطانی شده و از متاستاز جلوگیری می کند. تخم کتان منبع خوب اسید آلفا لینولئیک است. این اسیدهای چرب ضروری با سرطان و بیماری های مزمن دیگر مقابله می کنند.
تخم کتان میتواند سبب کاهش کلسترول خون و همچنین پایین آمدن قند خون گردد. فیبر محلول موجود در تخم کتان میتواند سبب کاهش کلسترول گردد و از افزایش پلاک در خون جلوگیری کند و در نتیجه از تنگ شدن دیواره عروق خونی که میتواند منجر به افزایش فشار خون و در نهایت سکته و حملات قلبی گردد، جلوگیری و پیشگیری نماید. فیبر موجود در تخم کتان همچنین میتواند از افزایش قند خون در بیماران دیابتی جلوگیری کند.
#ادامه_دارد
#دل_نوشت 🌸
از قدیم گفتن اگه کسی رو خواستی بشناسی باهاش همسفر شو
با یکی از دوستام تازه آشنا شده بودم یه روز بهم گفت فردا میخوام برم شیراز.
گفتم: منم کار دارم باهات میام.
1- سر وعده اومد در خونه مون سوئیچ ماشینشو دو دستی تعارف کرد گفت بفرما شما رانندگی کنید.
گفتم ممنون؛ حالا خسته شدی من میشینم. معرفت اول
2- رسیدیم سر فلکه خروجی شهر خواستیم از دکه یه چیز خوردنی برا تو راه بگیریم . من رفتم از دکه اولی بخرم گفت بیا از اون یکی بخریم. گفتم: چه فرقی داره؟!!!
گفت: اون مشتریهاش کمتره، تا کسب اونم بگرده...
3- ایستگاه خروجی شهر گفتم صبر کن دوتا مسافر سوار کنیم هزینه بنزین در بیاد.
گفت: این مسافرکش ها منتظر مسافرن، گناه دارن، روزیشون کم میشه.
3-بین راه یه مسافر فقیری دست بلند کرد. اونو سوار کرد. مسیرش کوتاه بود؛ پول که ازش نگرفت، 5هزار تومن هم بهش داد.
گفتم رفیق معتاد بود ها.
گفت: باشه اینها قربانی دنیاطلبان روزگار هستن. مهم اینه که من به نیّت خشنودی خدا این کار را کردم.بره باهاش یه چیزی بخره بخوره
5-رسیدیم کنار قبرستان شهر، یه آدم حدود چهل ساله یه مشما قارچ کوهی دستش بود. بهش گفت: همش چند؟ گفت: 13هزار تومن. ازش خرید.
گفتم: رفیق اینقدر ارزش نداشتا. گفت میدونم میخواستم روزیش تامین بشه..
6- رسیدیم شيراز، پشت چراغ قرمز یه بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبردی دستش بود. گفت 4تا 5هزارتومن.
4تا ازش خرید. گفتم رفیق اینقد ارزش نداشتا.
گفت: میدونم، میخواستم روزیش تامین بشه. گناه داره تو آفتاب وایساده.
یه جای دیگه هم از یه بچه یه کتاب دعا خرید 2 هزاروتومن!!!
7- از روی یک پل هوایی رد میشدیم، یه پیرمرد دستگاه وزنه (ترازو) جلوش بود. یه کم رد شدیم، یه دفعه برگشت گفت میای خودمونو وزن کنیم؟
گفتم: من وزنمو میدونم چقدره. گفت باشه منم میدونم اگه همه مثل من و تو اینجوری باشن این پیرمرد روزیش ازه کجا تامین بشه؟!!!
گفتم باشه یه پولی بهش بده بریم. گفت نه، غرورش میشکنه، میشه گدایی؛ اینجوری میگه کاسبی کردم.
8-یه گدایی دست دراز کرد. یه پول خورد بهش داد. گفتم: رفیق اینها حقه بازنا.
گفت: ما هیچ حاجتمندی را رد نمیکنم. مبادا نیازمندی را رد کرده باشیم.
9-اگه میخواستم در مورد یکی حرف بزنم بحث رو عوض میکرد
میگفت شاید اون شخص راضی نباشه در موردش حرف بزنیم و غیبتش رو کنیم...
10-یکی بهش زنگ زد گفت پول واریز نکردی؟!!!
گفتم: رفیق، بچه هات بودن؟
گفت: نه، یه بچه فقیر از مهدیه رو حمایت مالی کردم. اون بود زنگ زد.
گفتم: چن بهش میدی؟!!!
گفت سه مرحله در یک سال 900 هزار تومن. اولِ مهر، عید و تابستان سه تا سیصدتومن.
11-تو راه برگشت هم از سه تا کودک آویشن کوهی خرید. گفت اگر فقط از یکیشون بخرم اون یکی دلش میشکنه.
میدونین من تو این سفر چقد خرج کردم؟!!!
3هزار تومن!!!
یه بستنی برا رفیقم خریدم چون همینقدر بیشتر پول تو جیبم نبود. من کارت داشتم رفیقم پول نقد تو جیبش گذاشته بود. به من اجازه نمیداد حساب کنم.
میدونین شغل رفیق من چه بود؟!!! برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود و یه مغازه کوچک داشت.
میدونین چه ماشینی داشت؟!!! پرایدِ 85
میدونین چن سالش بود؟!!!
34 سال.
میدونین من چه کاره بودم؟!!!
کارمند بودم، باغ هم داشتم.
میدونین چه ماشبنی داشتم؟
206 صندوق دار؛ کلک زدم گفتم خرابه که اون ماشینشو بیاره..
دوستم یه جمله گفت که به دلم نشست:
دستهایی که کمک میکنن
مقدس تر از لبهایی هستن که فقط دعا میکنن. بنده مخلص خدا بودن به حرکت است نه ادعا
بعضیها بزرگوار به دنیا اومدن تا دیگران هم ازشون چیزایی یاد بگیرن
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تا قریب پنج سال خانواده شهداء كربلاء مشغول نوحه و مصیبت بودند، حتی زنی از بنی هاشم سرمه در چشم نكشید و خود را خضاب نكرد و دود از مطبخ بنی هاشم برنخواست تا آنكه پنج سال بعد از كربلا عبیدالله بن زیاد همه كاره یزید به دست ابراهیم فرزند مالك اشتر در سی و نه سالگی در روز عاشورا سال 65 هجری قمری بدرك واصل شد. چون مختار سر عبیدالله را برای امام سجاد علیه السلام فرستاد، حضرت مشغول غذا خوردن بود، سجده شكر به جای آورد و فرمود: روزی كه ما را بر عبید الله بن زیاد (استاندار كوفه) وارد كردند او غذا می خورد من از خدای خود در خواست كردم از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده كنم ، همچنانكه سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا می خورد، خدای جزای خیر دهد مختار را خونخواهی ما نمود، و به اصحاب خود فرمود: همه شكر كنید. و نقل است كه در مجلس امام سجاد یكی عرضه داشت كه چرا حلوا امروز غذای ما نیست ؟ فرمود: امروز زنان ما مشغول شادی بودند چه حلوائی شیرین تر از نظر كردن به سر دشمن ماست.
يک صد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سرنوشت ازدواج متولدین هر ماه با سایر ماه ها ❤️👇😳 ماه تولد خودت و عشقت 🌟
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
♥️سرنوشت ازدواج متولدین فروردین
♥️سرنوشت ازدواج متولدین اردیبهشت
♥️سرنوشت ازدواج متولدین خرداد
♥️سرنوشت ازدواج متولدین تیر
♥️سرنوشت ازدواج متولدین مرداد
♥️سرنوشت ازدواج متولدین شهریور
♥️سرنوشت ازدواج متولدین مهر
♥️سرنوشت ازدواج متولدین آبان
♥️سرنوشت ازدواج متولدین آذر
♥️سرنوشت ازدواج متولدین دی
♥️سرنوشت ازدواج متولدین بهمن
♥️سرنوشت ازدواج متولدین اسفند
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
ستاره شناسی روزانه متولدین هر ماه 👆🏻🌸
حتما بیا بعدا پشیمون نشی ❤️ باور نکردنیه😳