eitaa logo
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
21.4هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
9 فایل
تبلیغات پربازده 👇💪🔥 https://eitaa.com/joinchat/4061725027C4a63c54783
مشاهده در ایتا
دانلود
عادتهایی که منو از افسردگی و اضطراب حاد که ۲ سال پیش داشتم نجات داد: - هرروز ورزش (حتی شده ۳۰ دقیقه پیاده روی) - جورنال احساسات هر صبح و شب - جورنال شکرگزاری صبحگاهی( هر صبح ۳ چیزی که بابتش شکرگزارم رو مینویسم ممکنه یه روز این باشه که برای قهوه صبحم شکرگزارم) - مطالعه و‌ پادکست‏-مصرف پروتئین و سبزیجات در تمام وعده های روز -خواب قبل ۱۱ شب -پیاده روی در طبیعت(حداقل ۱ کیلومتر در روز) -فاصله گرفتن از گوشی ۱ ساعت قبل خواب - فاصله گرفتن ذهنی و فیزیکی از کار بعد ساعت۵-۶(خیلی سخت بود این) -فقط وقت گذروندن با دوستهای صمیمی(حذف هرکسی که انرژی خوب نمیداد بهم)‏-مصرف ویتامین هایی که بدنم نیاز داشت: امگا ۳، ویتامین بی، ویتامین d3، منیزیم، کلسیم -هرروز ویدیو طنز دیدن(خندیدن و لبخند زدن روزانه خیلی تاثیر گذاره) -انفالو کردن تمام شبکه های خبری -هرروز ۳۰ دقیقه روی پروژه شخصی کار کردن اینا تجربه شخصی منه و طبق مطالعمه ممکنه به درد شما نخوره.این رو هم بگم که عادتها طول میکشه ایجاد شن و باید صبور باشید. توییت تخصصی نیست وصرفا تجربه شخصی منه. در نهایت به نظرم سلامت فیزیکی روی سلامت روحی ما تاثیر میذاره  و برعکس. بهترین سرمایه گذاری هم سرمایه گذاری رو خودمونه، به این عادتها به چشم سرمایه گذاری رو خودتون نگاه کنید🫶🏻به نظرم‌ روابط دوستی خوب داشتن/ساختن هم خیلی مهمه یعنی دوست هایی داشته باشی که باهاشون وقت بگذرونی و خوشحال باشی @tabire_khaab🔮📿
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
#داستان_زندگی 🌸🍃 . برگشتم سمت تخت، ديدم ماني داره منو نگاه مي کنه و مي خنده! ـ حالا کي بايد چشم
🌸🍃 . بالاخره ساقي جون صدامون کرد. من رفتم پايين و ماني رفت تو اتاق. ساقي ـ مانيا برو ببين بابا از خواب بلند شده؟ مانيا رفت و ساقي جون کنارم نشست. ـ بلا الان پسرم با ديدنت غش مي کنه! خنديدم. بيچاره خبر نداشت که بالا چه فيلم هندي اي راه انداخته بود! ماني و مانيا اومدن. ماني خيلي خوش تيپ شده بود. يه بلوز سورمه اي که آستيناش رو تا آرنج بالا زده بود و دکمه هاي يقش رو باز گذاشته بود با شلوار لي، پوشيده بود. موهاش رو هم خوشگل کرده بود. از پله ها اومد پايين. بالاخره عمو اومد. با ديدن ما تعجب کرده بود. من به سمت ماني رفتم و دکمه ي يقش رو بستم و در گوشم گفتم: ـ اين طوري تو دلبروتر ميشي! بعد گونش رو بوسيدم. لبخندي زد. ـ چشم خانمم. هر چي تو بگي. عمو اومد پايين و همه با هم آهنگ تولدت مبارک رو خونديم. عمو خنديد و نشست. يه کم ما سه تا مسخره بازي در آورديم و خنديديم. موقع کيک يه عالمه عکس گرفتيم و عمو شمع رو فوت کرد. مانيا آهنگي گذاشت و خودش شروع کرد. بعد ساقي جون رفت و بعد ساقي جون و مانيا دست من و ماني رو گرفتن و بردن وسط. موقع کادوها شد که اول ساقي جون بعد مانيا و بعد ما هم کادومون رو داديم. ساقي جون يه کت و شلوار و کروات فوق العاده قشنگ داد. مانيا هم يه عطر؛ من و ماني هم يه ساعت خيلي قشنگ. ساقي جون ـ داد مي زنه سليقه ي عروس گلمه! ماني ـ مامان؟! داشتيم؟ حالا عروس گلتون؟ پس من چي؟ عمو ـ تو که سليقت بيسته وگرنه اين گل دختر رو انتخاب نمي کردي. همه خنديديم و من آروم آروم کمرم دردش رو شروع کرده بود. موقع شام دردم زيادتر شده بود. نشسته بودم و هر لحظه احساس مي کردم فشارم داره ميره پايين. مانيا ـ خوبي؟ ـ يه کم! کمرم درد مي کنه. ـ عادتي؟ ـ اوهوم. ـ اوه، اوه! تو هم که کلي بالا و پايين پريدي. بذار برات قرص بيارم. برام قرصي آورد و من خوردم. ساقي جون هم اومد. ـ چيزي شده گلم؟ ـ نه يه کم کمرم درد مي کنه. ـ چرا؟ مانيا ـ عادته! ـ بيا يه ذره بهت کاچي بدم. بعد هم يه کيسه ي آب گرم بذار و گرم نگه دار. ماني يه کم نگاه کرد و با رفتن ساقي و مانيا اومد پيشم. ـ چي مي گفتيد؟ ـ هيچي. ـ چي شده؟ خوبي عزيزم؟ ـ آره يه کم کمرم درد مي کنه، همين. ـ چرا؟ ـ ماني! ساقي جون ـ ماني جان يه لحظه بيا. ماني يه لحظه از کنارم رفت سمت ساقي جون و بعد اومد سمت من. ـ آماده شو بريم بيرون. ـ چرا؟ ـ خب بيا ديگه، کارت دارم. ـ تو رو خدا. دلم درد مي کنه. کمرم درد مي کنه. ـ من دارم ازت مي خوام. پاشو ديگه قربونت برم. ـ آخه زشته جلوي مامان و پدرت. ـ نگران نباش. بلند شو ديگه عزيزم. ـ پس جوابشون رو خودت بده. ـ باشه. لباسام رو پوشيدم و از بقيه خداحافظي کرديم. ماني من رو برد دم يه جيگرکي. منم عشق جيگر! نيشم تا بناگوش باز شد. ـ تجويز مامان جونمه. اخمي الکي کردم. ـ واقعا که! باز خوبه مامانت به فکرمه وگرنه تو که کلا ... منو کشيد سمت خودش و بوسيدم و گفت: ـ مگه مي شه آدم عشقش رو forget کنه؟ با هم رفتيم توي جيگرکي. به زور بهم چهار تا سيخ جيگر داد و نزديک ساعت دوازده برگشتيم خونه. همه خواب بودن. ما هم رفتيم بخوابيم که دلم درد گرفت. روي تخت با کمک ماني دراز کشيدم. اشکم دراومده بود. به پهلو خوابيدم و پاهام رو جمع کردم تو شکمم. ماني رفت پايين و با کيسه ي آب گرم برگشت و برام گذاشت روي شکمم. خودشم کنارم نشست تا خوابم ببره. فصل پانزدهم عروسي نزديک بود و تا دو هفته ي ديگه من و ماني مي رفتيم سر خونه و زندگيمون. توي اين دو هفته کاملا از زندگي افتاده بوديم و همش دنبال کارامون بوديم. سهراب هم دختر مورد نظرش رو لو داده بود و هورام هم ديگه سعي کرده بود از ذهنش حذفش کنه. مي دونستم ضربه اي خورده که وقت براي فراموش کردنش داره ولي نه خيلي، چون فهميد عشقش يه طرفه س. سهراب با نوه ي عمش نامزد کرد. هورام هم خودش رو با درسش سرگرم کرده بود ولي هر از چند گاهي باهام درد و دل مي کرد. روز عروسي ماني منو برد آرايشگاه و کارم تا ساعت دو تموم شد. لباسم رو به کمک مانيا پوشيدم و رفتم دم در. ماني هم دل تو دلش نبود. معلوم بود استرس داره اما با ديدنم يه لبخند گل و گشادي زد و دستم رو گرفت. اين وسط عکاس هم روي مخ من پاتيناژ مي رفت. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۱۰۸۰🌸🍃 عدم داشتن مدیریت مالی صحیح ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 27 ساله ) سلام علیکم عرض خداقوت ببخشید بنده یک فرد ولخرج هستم و معمولا در همان روزهای اول ماه و گرفتن حقوق پول هایم تمام میشود چطور باید هزینه هایم را مدیریت کنم تا به قرض گرفتن و بی پولی دچار نشوم خیلی ممنون خدا اجرتون بده مشاور: مهدیس حسینی با سلام خدمت شما کاربر گرامی در ابتدا سعی کنید برای هر خرج کردنی از خودتان بپرسید چرا این پول را خرج می کنم و در مقابل چه چیزی به دست می آورم و آیا این کار واجب است؟ سعی کنید پول زیادی همیشه همراهتان نباشد،لازم نیست همیشه کارت بانکی تان در جیب تان باشد. از قدیم گفته اند کمال همنشین در من اثر کرد، داشتن دوستان ولخرج تاثیر زیادی بر ولخرجی کردن شما دارد، منظورم این نیست که با چنین دوستان تانی قطع ارتباط کنید تنها کافیست که با آنها در مکان هایی قرار بگذارید و دیدار کنید که امکان ولخرجی کردن در آنها کم است.یک رستوران گران قیمت یا یک مرکز خرید مکان مناسبی برای قرار گذاشتن با دوستان ولخرج نیست. اگه از آن دسته از افراد هستید که به تب مارک پوشی دچار است بهتر است همین الان تغییری در نگرش تان ایجاد کنید سعی کنید سراغ کالاهای با کیفیت و قیمت مناسب بروید لزوما هر کالای گرانی ارزشمند و با کیفیت نیست. همیشه از موجودی حساب تان مطلع باشید و با منطق از موجودی تان برداشت کنید. سعی کنید حتی مبلغی ناچیز را بعنوان پس انداز کنار بگذارید،برای هزینه کردن هایتان سقف تعیین کنید و آن را بصورت یک قانون در نظر داشته باشید. اگر بدون برنامه ی قبلی قصد خرید چیزی را کردید قبل از هر چیز فقط ده ثانیه به این موضوع فکر کنید که ایا به این وسیله نیاز دارید یا خیر؟ ایا می توانید این پول را صرف خرید محصولی مفیدتر بکنید؟ در پایان تلاش کنید تا مدیریت مالی داشته باشید ،هزینه هایتان را مدیریت کنید. باید بدانید که هزینه خرید لباس برایتان مهم تر است یا پول برای رفتن به رستوران. هزینه ها را بر اساس نیازهای اصلی خود الویت بندی کنید. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
روزی روزگاری زنی در کلبه ای کوچک  زندگی می  کرد.  این زن همیشه با خداوند صحبت می کرد وبا او به راز ونیاز می پرداخت. روزی خداوند پس از سالها با زن صحبت  کرد و به زن قول داد که آن روز به دیدار اوبیاید.زن از شادمانی فریاد کشید، کلبه اش را آماده کرد و خود را آراست ودرانتظار آمدن خدا نشست ! چند ساعت بعد در کلبه اوبه صدا در آمد! زن با شادمانی به استقبال رفت امابه جز گدایی مفلوک  که با لباس های  مندرس و پاره اش پشت در ایستاده بود،کسی آنجا نبود! زن نگاهی غضب آلود به مرد گدا انداخت وبا عصبانیت دررا به روی او بست. دوباره به خانه رفت و دوباره به انتظار نشست . ساعتی بعدباز هم کسی به دیدار زن آمد . زن با امید واری بیشتری در را باز کرد. اما این بارهم  فقط پسر بچه ای پشت در بود.پسرک لباس کهنه ای به تن داست، بدن نحیفش از سرما می لرزید و رنگش از گرسنگی و خستگی سفید شده بود. صورتس سیاه و زخمی بود  و امیدوارانه به زن نگاه می کرد! زن با دیدن او بیشتر از پیش عصبانی شد و در را محکم به چهار چوبش کوبید. ودوباره منتظر خداوند شد.  خورشید غروب کرده بود که بار دیگر در خانه زن به صدا درآمد. زن پیش رفت و در را باز کرد! پیرزنی گوژپشت و خمیده که به کمک تکه چوبی روی پاهایش ایستاده بود، پشت در بود . پاهای پیرزن تحمل نگه داشتن بدن نحیفش را نداشت. و دستانش از فرط پیری به لرزش درآمده بود.  زن که از این همه انتظار خسته شده بود، این بار نیز در را به روی پیرزن بست . شب هنگام زن دوباره با خداوند صحبت کرد و از  او گلایه کرد که چرا به وعده اش عمل نکرده است!؟  آنگاه خداوند پاسخ گفت: من سه با در خانه تو آمدم ، اما تو مرا به خانه ات راه ندادی!🌸🙏🙏🌸 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🍏 مصرف مواد غذایی مناسب به توقف رشد سلول های بدخیم کمک می کند. در این مطلب 4 هسته ی میوه ای را معرفی می کنیم که در مقابله با تومورهای سرطانی مؤثر عمل می کنند. لطفاً با ما همراه باشید. 4 هسته ضد سرطان سرطان از آن دست بیماری هایی است که هر روز از بعد جدیدی به آن نگاه می شود و پژوهش های زیادی در خصوص آن در دست انجام است. در اکثر موارد نتایجی به دست آمده است که نشان از کارآمدی مواد طبیعی دارد. تا امروز شیمی درمانی پرکاربردترین تکنیک مقابله با این بیماری بوده است اما متأسفانه همین شیوه ی درمانی به سلول های سالم و ارگان های دیگر نیز آسیب می زند. به نظر می رسد بهترین شیوه ی مقابله با این بیماری پیشگیری باشد. می توان با موادی طبیعی که خواصی ضدسرطانی دارند و فاقد عوارض جانبی هستند به جنگ این بیماری مهلک رفت. لازم است که سیستم ایمنی بدن را تقویت کنید. مصرف مواد غذایی مناسب به توقف رشد سلول های بدخیم کمک می کند. در این مطلب 4 هسته ی میوه ای را معرفی می کنیم که در مقابله با تومورهای سرطانی مؤثر عمل می کنند. لطفاً با ما همراه باشید. هسته ی انگور منبع غنی آنتی اکسیدان ها است و با سلول های سرطان زا مقابله می کند هسته ی انگور عصاره ای که از هسته ی انگور به دست می آید منبع غنی آنتی اکسیدان ها، بیوفلاونوئیدها و ترکیبی فعال به نام B2G2 است که با سلول های سرطان زا مقابله می کنند. در گذشته این عقیده وجود داشت که ترکیبات بیواکتیو موجود در عصاره ی هسته ی انگور قدرت مقابله با چندین گروه از سلول های سرطان زا را دارد اما امروزه محققان به این نتیجه رسیده اند که B2G2 موجود در هسته ی انگور این توانمندی شگفت انگیز را باعث می شود. به عقیده ی محققان هسته ی انگور می تواند رشد تومورهای بدخیم سرطانی را به میزان 67 درصد کاهش دهد. خواص آنتی اکسیدانی هسته ی انگور از آن یک مکمل طبیعی برای مقابله با برخی از انواع سرطان ها ساخته است. این ترکیبات باعث پیشگیری از سرطان های پوست، پروستات و سینه می شوند. هسته ی انگور باعث تحریک جریان خون می شود. این کار مانع از ترومبوز (تشکیل لخته ی خون) شده و فشارخون را کنترل می کند. فلاوونوئیدها که جزو دیگر ترکیبات هسته ی انگور هستند باعث تقویت رگ‌ های خونی و تصفیه ی خون از بقایای داروها و دیگر عناصر مضر می شود. این ترکیبات همچنین برای افرادی که از مشکلات قلبی رنج می برند مفید است. روش مصرف هسته ی انگور برای برخورداری از خواص هسته ی انگور لازم است که در گام اول انگور را درسته و با هسته میل کنید. با این حال برای بهره مندی بیشتر از خواص آن راه‌ های دیگری نیز وجود دارد. عصاره یا کپسول های هسته ی انگور نیز وجود دارد. اگر می خواهید صرفاً با مصرف انگور درسته از خواص هسته ی انگور بهره ببرید حتماً میوه را به خوبی شستشو دهید. اگر به میوه های ارگانیک دسترسی دارید از آن‌ ها استفاده کنید. همچنین می توانید هسته ی انگور را خارج کرده بشویید و خشک کنید. آن‌ ها را آسیاب کرده و یا به صورت درسته در اسموتی ها یا آب میوه های خانگی بریزید. اگر هسته ی انگور را به همراه انگور درسته مصرف می کنید حتماً آن را به خوبی بجویید تا راحت تر هضم شوند. اگر مکمل آن را مصرف می کنید توصیه می شود روزانه 300 گرم مصرف شود. تاکنون هیچ عارضه ی جانبی خاصی برای مصرف هسته ی انگور گزارش نشده است. توصیه می کنیم اگر داروی خاصی مصرف می کنید و یا از بیماری خاصی رنج می برید قبل از تهیه و مصرف هر نوع مکملی با پزشک مشورت کنید. بذر کتان حاوی میزان زیادی لیگنان است و یک ضدسرطان قوی محسوب می شود دانه ی کتان دانه یا بذر کتان در بین مواد غذایی، یک ضدسرطان قوی محسوب می شود؛ چون حاوی میزان زیادی لیگنان است. محققان به این نتیجه رسیده اند که این ترکیبات قوی علاوه بر این که مانند فیتواستروژن عمل می کنند، نقش مؤثری در پیشگیری و درمان سرطان سینه دارند. خوشبختانه بذر کتان مدتی است که شهرت خوبی پیدا کرده است و کم کم جای خود را در برنامه ی غذایی بسیاری افراد باز کرده است. این ماده باعث تحریک آپوپتوز (مرگ برنامه ریزی شده ی سلول های به روشی حفاظت شده) سلول های سرطانی شده و از متاستاز جلوگیری می کند. تخم کتان منبع خوب اسید آلفا لینولئیک است. این اسیدهای چرب ضروری با سرطان و بیماری های مزمن دیگر مقابله می کنند. تخم کتان می‌تواند سبب کاهش کلسترول خون و همچنین پایین آمدن قند خون گردد. فیبر محلول موجود در تخم کتان می‌تواند سبب کاهش کلسترول گردد و از افزایش پلاک در خون جلوگیری کند و در نتیجه از تنگ شدن دیواره عروق خونی که می‌تواند منجر به افزایش فشار خون و در نهایت سکته و حملات قلبی گردد، جلوگیری و پیشگیری نماید. فیبر موجود در تخم کتان همچنین می‌تواند از افزایش قند خون در بیماران دیابتی جلوگیری کند.
🌸 از قدیم گفتن اگه کسی رو خواستی بشناسی باهاش همسفر شو با یکی از دوستام تازه آشنا شده بودم یه روز بهم گفت فردا میخوام برم شیراز. گفتم: منم کار دارم باهات میام. 1- سر وعده اومد در خونه مون سوئیچ ماشینشو دو دستی تعارف کرد گفت بفرما شما رانندگی کنید. گفتم ممنون؛ حالا خسته شدی من میشینم. معرفت اول 2- رسیدیم سر فلکه خروجی شهر خواستیم از دکه یه چیز خوردنی برا تو راه بگیریم . من رفتم از دکه اولی بخرم گفت بیا از اون یکی بخریم. گفتم: چه فرقی داره؟!!! گفت: اون مشتریهاش کمتره، تا کسب اونم بگرده... 3- ایستگاه خروجی شهر گفتم صبر کن دوتا مسافر سوار کنیم هزینه بنزین در بیاد. گفت: این مسافرکش ها منتظر مسافرن، گناه دارن، روزیشون کم میشه. 3-بین راه یه مسافر فقیری دست بلند کرد. اونو سوار کرد. مسیرش کوتاه بود؛ پول که ازش نگرفت، 5هزار تومن هم بهش داد. گفتم رفیق معتاد بود ها. گفت: باشه اینها قربانی دنیاطلبان روزگار هستن. مهم اینه که من به نیّت خشنودی خدا این کار را کردم.بره باهاش یه چیزی بخره بخوره 5-رسیدیم کنار قبرستان شهر، یه آدم حدود چهل ساله یه مشما قارچ کوهی دستش بود. بهش گفت: همش چند؟ گفت: 13هزار تومن. ازش خرید. گفتم: رفیق اینقدر ارزش نداشتا. گفت میدونم میخواستم روزیش تامین بشه.. 6- رسیدیم شيراز، پشت چراغ قرمز یه بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبردی دستش بود. گفت 4تا 5هزارتومن. 4تا ازش خرید. گفتم رفیق اینقد ارزش نداشتا. گفت: میدونم، میخواستم روزیش تامین بشه. گناه داره تو آفتاب وایساده. یه جای دیگه هم از یه بچه یه کتاب دعا خرید 2 هزاروتومن!!! 7- از روی یک پل هوایی رد میشدیم، یه پیرمرد دستگاه وزنه (ترازو) جلوش بود. یه کم رد شدیم، یه دفعه برگشت گفت میای خودمونو وزن کنیم؟ گفتم: من وزنمو میدونم چقدره. گفت باشه منم میدونم اگه همه مثل من و تو اینجوری باشن این پیرمرد روزیش ازه کجا تامین بشه؟!!! گفتم باشه یه پولی بهش بده بریم. گفت نه، غرورش میشکنه، میشه گدایی؛ اینجوری میگه کاسبی کردم. 8-یه گدایی دست دراز کرد. یه پول خورد بهش داد. گفتم: رفیق اینها حقه بازنا. گفت: ما هیچ حاجتمندی را رد نمیکنم. مبادا نیازمندی را رد کرده باشیم. 9-اگه میخواستم در مورد یکی حرف بزنم بحث رو عوض میکرد میگفت شاید اون شخص راضی نباشه در موردش حرف بزنیم و غیبتش رو کنیم... 10-یکی بهش زنگ زد گفت پول واریز نکردی؟!!! گفتم: رفیق، بچه هات بودن؟ گفت: نه، یه بچه فقیر از مهدیه رو حمایت مالی کردم. اون بود زنگ زد. گفتم: چن بهش میدی؟!!! گفت سه مرحله در یک سال 900 هزار تومن. اولِ مهر، عید و تابستان سه تا سیصدتومن. 11-تو راه برگشت هم از سه تا کودک آویشن کوهی خرید. گفت اگر فقط از یکیشون بخرم اون یکی دلش میشکنه. میدونین من تو این سفر چقد خرج کردم؟!!! 3هزار تومن!!! یه بستنی برا رفیقم خریدم چون همینقدر بیشتر پول تو جیبم نبود. من کارت داشتم رفیقم پول نقد تو جیبش گذاشته بود.‌ به من اجازه نمیداد حساب کنم. میدونین شغل رفیق من چه بود؟!!! برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود و یه مغازه کوچک داشت. میدونین چه ماشینی داشت؟!!! پرایدِ 85 میدونین چن سالش بود؟!!! 34 سال. میدونین من چه کاره بودم؟!!! کارمند بودم، باغ هم داشتم. میدونین چه ماشبنی داشتم؟ 206 صندوق دار؛ کلک زدم گفتم خرابه که اون ماشینشو بیاره.. دوستم یه جمله گفت که به دلم نشست: دستهایی که کمک میکنن مقدس تر از لبهایی هستن که فقط دعا میکنن. بنده مخلص خدا بودن به حرکت است نه ادعا بعضیها بزرگوار به دنیا اومدن تا دیگران هم ازشون چیزایی یاد بگیرن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تا قریب پنج سال خانواده شهداء كربلاء مشغول نوحه و مصیبت بودند، حتی زنی از بنی هاشم سرمه در چشم نكشید و خود را خضاب نكرد و دود از مطبخ بنی هاشم برنخواست تا آنكه پنج سال بعد از كربلا عبیدالله بن زیاد همه كاره یزید به دست ابراهیم فرزند مالك اشتر در سی و نه سالگی در روز عاشورا سال 65 هجری قمری بدرك واصل شد. چون مختار سر عبیدالله را برای امام سجاد علیه السلام فرستاد، حضرت مشغول غذا خوردن بود، سجده شكر به جای آورد و فرمود: روزی كه ما را بر عبید الله بن زیاد (استاندار كوفه) وارد كردند او غذا می خورد من از خدای خود در خواست كردم از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده كنم ، همچنانكه سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا می خورد، خدای جزای خیر دهد مختار را خونخواهی ما نمود، و به اصحاب خود فرمود: همه شكر كنید. و نقل است كه در مجلس امام سجاد یكی عرضه داشت كه چرا حلوا امروز غذای ما نیست ؟ فرمود: امروز زنان ما مشغول شادی بودند چه حلوائی شیرین تر از نظر كردن به سر دشمن ماست. يک صد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سرنوشت ازدواج متولدین هر ماه با سایر ماه ها ❤️👇😳 ماه تولد خودت و عشقت 🌟 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 ♥️سرنوشت ازدواج متولدین فروردین ♥️سرنوشت ازدواج متولدین اردیبهشت ♥️سرنوشت ازدواج متولدین خرداد ♥️سرنوشت ازدواج متولدین تیر ♥️سرنوشت ازدواج متولدین مرداد ♥️سرنوشت ازدواج متولدین شهریور ♥️سرنوشت ازدواج متولدین مهر ♥️سرنوشت ازدواج متولدین آبان ♥️سرنوشت ازدواج متولدین آذر ♥️سرنوشت ازدواج متولدین دی ♥️سرنوشت ازدواج متولدین بهمن ♥️سرنوشت ازدواج متولدین اسفند https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 ستاره شناسی روزانه متولدین هر ماه 👆🏻🌸 حتما بیا بعدا پشیمون نشی ❤️ باور نکردنیه😳
🌸🍃 قال علی (علیه السلام): لا تؤیس مذنبا، فکم من عاکف علی ذنبه ختم له بخیر و کم من مقبل علی عمله مفسد فی آخر عمره، صائر الی النار، نعوذ بالله منها. امام علی (علیه السلام): هیچ گناهکاری را نومید مکن: زیرا ای بسا کسی که عمری گناه می کند، اما فرجامش به نیکی ختم می شود و ای بسا کسی عمری عمل می کند، اما در پایان عمرش گرفتار فساد می شود و رهسپار دوزخ می گردد، پناه به خدا از آتش دوزخ. ☀️ 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
💜❤️ ♈ فال هفتگی میلادی برای متولدین فروردین: در مورد مسئله ای که فکرتان را مشغول کرده، بهترین راه این است که با طرف مقابلتان رو در رو بنشینید و صادقانه صحبت کنید، این موش و گربه بازی شما را به جایی نمی رساند. با غم دم ساز نشوید، کاری برای خودتان بکنید حتی شده برای خودتان موسیقی بگذارید و در خانه برقصید، در خودتان فرو نروید. روزهای سختی را می گذرانید، آینده در دستان توانای شما و موفقیت در چند قدمی تان است، بر اعصاب خود بیشتر مسلط باشید. در محیط کارتان موفق و با اراده بالا هستید اما متاسفانه این محاسن موجب غرور شما شده، یادتان باشد شاخه درخت هرچه پربارتر باشد افتاده تر است. ❤️❤️❤️ ♉ فال هفتگی میلادی برای متولدین اردیبهشت: به دیگران کمک کنید حالتان بهتر می شود. از دوستان ناباب دوری کنید، شخصی قصد فریب شما را دارد. در راهی که قدم گذاشته اید پیروز می شوید و به چیزی که می خواهید می رسید. این روزها از همسایه تان غافل نشوید. در فعالیت های اجتماعی حضوری فعال دارید که در پی آن به نتایج مثبت و مطلوبی دست خواهید یافت. پذیرای مسافری خواهید بود که با خود خیر و برکت به همراه می آورد. با شخصی آشنا خواهید شد که داستان های تازه ای برایتان رقم می زند. کاری را پذیرفته اید که فشارش کمرتان را خم کرده، بهتر است تا دیر نشده کمک بگیرید. شخصی که برایتان مهم است پشیمان است او را ببخشید و عذرخواهی اش را بپذیرید. ❤️❤️❤️ ♊ فال هفتگی میلادی برای متولدین خرداد: سری را که درد نمی کند دستمال نبندید، خودتان را با ادعایی بیجا به دردسر نیندازید، شما برای عزیز شدن لزومی ندارد این همه خودتان را تحت فشار بگذارید. برای انجام کاری احتیاج به اجازه و مساعدت شخصی دارید. به سراغ دوستی قدیمی می روید، بهتر است گله و شکایت نکنید. دل به کسی بسته اید و فکر می کنید او از همه بهتر است، همه چیز را برای او می خواهید و برای رسیدن به خواسته‌هایش از هیچ خطری هراس ندارید، به نفعتان است که از راه درست و منطقی خارج نشوید. تصمیمتان برای گفتن حرفی عجولانه است، فریب ظواهر را خورده اید کمی صبور باشید تا حقایق بیشتری برای شما روشن شود ♋ فال هفتگی میلادی برای متولدین تیر: دوری تان سر خواهد آمد. برای انجام کاری خودتان را به آب و آتش می زنید. شنیدن خبری تلفنی شاد و امیدوارتان خواهد کرد، یک تنوع تازه در زندگی تان به بهتر شدن حال روحی تان کمک می کند. شخصی که نگرانش هستید سلامتی اش را به دست می آورد. حرفی که روی دلتان سنگینی می کند خواهید گفت. کارهای مهم زندگی را فراموش کرده اید و تنها به دنیال یک مقصود خود راه افتاده اید، شما کمی مردد هستید ولی حاضرید کمی دست به سوی هر خطری دراز کنید. برای تغییر در اوضاع زندگی کمی تلاش مضاعف کنید، به زودی نتایج خوبی خواهید گرفت. با شخصی روبرو می شوید که به نظرتان شبیه هیچ کسی که می شناسید نیست. ❤️❤️❤️ ♌ فال هفتگی میلادی برای متولدین مرداد: برای کسی بمیرید که اقلا برای شما تب کند. در رابطه عاطفی تان کاری که دلتان با آن نیست انجام ندهید. از یک موقعیت کاری استفاده کنید. شاهد اتفاقی خواهید بود چشمتان را روی حقیقت نبندید. کاری را از روی عادت انجام می دهید ترکش کنید. هدیه ای دریافت می کنید که برایتان بسیار با ارزش است. دست به کاری زده اید که نیمه کاره رهایش کرده اید، بهانه نیاورید به سراغش بروید و به اتمام برسانیدش. در مورد مشکلات عاطفی تان مژده که این شب تار به زودی تمام می شود و دلتان آرام می‌گیرید. خبری در مورد دوستی به گوشتان می رسد که به نظرتان واقعیت ندارد، شما وارد این بازی نشوید. ❤️❤️❤️ ♍ فال هفتگی میلادی برای متولدین شهریور: یادتان باشد تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها، به آنچه که می شنوید دقت کنید. مدتی است از موضوعی رنج می برید که باعث ناراحتی شدید شماست، نگران نباشید به زودی این ناراحتی پایان می یابد. به شما یا یکی از بستگان نزدیکتان موقعیت کاری مهمی پیشنهاد می شود. با شخص فرهیخته ای برخورد می کنید، نصیحت های او را حتما به کار بگیرید که بسیار خیرخواهانه است. اراده و علاقه عوامل موفقیت شما هستند پس دست به عمل بزنید و به جلو پیش بروید، در انتظار چیزی هستید ولی تردید دارید. با برنامه ریزی برای انجام کارهای عقب افتاده از استرستان کم کنید. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۱۰۸۱🌸🍃 دخترم زود رنجه، نگران آینده ش هستیم" چه باید کرد؟ ناشناس ( تحصیلات : کم سواد ، 46 ساله ) سلام. دخترم ۱۹ سالشه و دانشجو معلمه ورودی ۹۹ هست. خیلی دختر حساس و زود رنجیه. همیشه اینطور بوده با کوچکترین حرفی که منو پدرش می زنیم ناراحت میشه و گریه میکنه و به دل میگیره. از طرفی پدرش همیشه منو مقصر میدونه که چرا این رفتار رو داره و از این نگرانه که چندسال دیگه وقتی وارد زندگی مشترک بشه این رفتارش باعث بشه زندگیش به خطر بیفته. خواستم منو راهنمایی کنین با این رفتار دخترم چطور برخورد کنم که لطمه ای به زندگی اینده اش نخوره. همسرم ۵۰ ساله خودم ۴۶ سالمه یه پسر ۱۴ ساله هم دارم. البته اینم بگم که منو همسرم هیچ مشکلی توی خونه نداریم و رابطه خوبی داریم و هر نیازی از همه لحاظ بچه ها داشته باشن براشون فراهمه و کمبودی ندارن. مشاور: سیده نرجس رضایی سلام همراه گرامی در ابتدا باید گفت کشف علت مشکل، مهم ترین بخش درمان است. حساسیت و زودرنجی میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. روش تربیتی والدین، توجه بیش از اندازه یا کم توجهی و نادیده گرفتن، تحقیر و سرزنش، کمال گرایی، اعتماد به نفس پایین و شناخت غلط یا ناقص از ویژگی های خود و ادراک ناکارآمد از رفتار دیگران می تواند از جمله عوامل ایجاد بروز این مسئله باشد. حساسیت و زود رنجی قابل کنترل است و بخشی از آن با بالا رفتن سن و کسب تجربه و پختگی بیشتر و بخشی دیگر از طریق فرا گرفتن مهارت خود آگاهی، مهارت مقابله با هیجان ها و مهارت ارتباط موثر و مهارت ایجاد و حفظ روابط بین فردی کمتر می شود.بنابراین در این شرایط بهتراست علل و ریشه‌ های زود رنجی‌ را در دخترتان کشف و بررسی و با احترام و تشویق امنیت روانی در او ایجاد کنید. به صورت دستوری با دخترتان صحبت نکنید و اهمیت و جایگاهش را در خانواده براش مشخص کنید. اعتماد به نفسش را تقویت و شرایطی فراهم کنید که خود را باور کند و استعدادهایش را بیشتر بشناسد و کمک کنید که خودش را مثبت ارزیابی کند. هیچ گاه دخترتان را با برادر یا سایرین مقایسه نکنید. نکات مثبت شخصیتش را به او یادآوری و کمکش کنید تا به درک درستی از خود برسد و درک کند که شما و پدرش دوستش دارید و اگر هم در مواردی به او تذکر می‌ دهید یا سخت می‌گیرید بخاطر این است که برای شما مهم هست و شما نگران او هستید و از باب دلسوزی تذکر می‌ دهید. بنابراین سعی کنید طوری عمل کنید که نگرش مثبت در او شکل بگیرد و متوجه شود که حساسیت و زودرنجی بیش از حدش پیامدهای منفی به دنبال دارد. موفق و پیروز باشید 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🌸 اوس علی کارگر انبار رفیق ماست شصت سال بیشتر میزنه اهل افغانستان است چهل ساله ایران است و حتی در جنگ ایران عراق هم بوده اما هنوز اقامت نداره هفته پیش که رفته بودم پیش رفیقم یک سری هم به انبارش زدم همینطور که داشتم جنس ها رو میدیدم اوس علی دنبالم بود و باهاش گپ میزدم شوخی میکردم میخندید یهو وسط حرفها گفت "آ آمید نمیدونم چرا دو سه هفته است دلم همش غوصه داره همش خستمه و نمیتونم چیزی بخورم انگار از زندگی سیر اومدم" حدس زدم دچار افسردگی شده گفتم برات وقت میگیرم بریم دکتر.دو سه روز بعد بردمش پیش یک روانپزشک و نشسته بودیم در اتاق انتظار بهم گفت "تنها نرم تو اتاق شما هم بیا" گفتم باشه و نگاهش کردم، جز دو سه تا دندان نیش زرد و داغون دندان در دهان نداره، ناس پدر دندانهاشو درآورده گفتم "اوس علی اینجا ردیف شدی باید بریم یک دست دندون هم برات بذاریم" گفت "پول ندارم هرچی حقوق میگیرم میفرستم افغانستان برای زن و بچه بقیه هم خرج نان و تخم مرغ میشه" گفتم "نگران نباش پولشو جور میکنیم میخوام خوشتیپ بشی"گفت "آخ دلم لک زده واسه سیب گاز زدن" گفتم "فقط سیب؟به چیزای دیگه هم فکر کن" خندید،چشماش حیا داره.رفتیم وارد مطب شدیم چندتا سوال ازش پرسید دکتر هم تشخیص افسردگی داد براش قرص نوشت. اومدیم انبار و من رفتم دفتر موقع رفتن خواستن ازش خدافظی کنم اومدم دم کانکس داخل انبار، درو باز کردم دیدم ته کانکس یک پتو چارلا کرده گذاشته زیر سرش خوابیده صحنه غریبی بود، آدمی رو دیدم که بعد از شصت سال کار سهمش شده خوابیدن انتهای کانکسی در گوشه انباری که هیچ چیزش متعلق به خودش نیست و همین فردا میتونن اخراجش کنن و فقط ساک لباسش رو برداره بره البته با کیسه مشمای قرص های ضدافسردگی اش!دلم خواست اون کانکس رو با ماشین بکسل کنم با اوس علی بریم در ابرها و بریم در زمان بریم به کودکی اش در مرغزارهای بادغیس،کانکس رو زمین بذارم، کودک به بیرون سرک بکشه، به سبزی دشتها، شروع به دویدن کنه تا درخت روی تپه! در کانکس رو بستم اومدم بیرون و قصه اوس علی هم شد یکی از هزاران درد که هیزم سوختن سینه در شبها است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛