زندگی شاد
امام صادق علیه السّلام تمام حقیقت سلوک و حرکت إلیاللَه را در این روایت با جملات مختصر و کوتاه به ای
حکایت فردی تارک نماز و معترض به مشیّت پروردگار
یکوقت شخصی، یک نفر را پیش ما آورده بود. خلاصۀ مسئله اینکه میگفت:
«من این خدا را قبول ندارم و [از این حرفها]!» حالا توقع داشت که ما به ایشان بگوییم: نه آقا جان! از آن مقام منیع خودتان تنازل کنید، شما را بهخدا گاهگاهی یک نماز هم بخوانید، ضرر نمیکنید.
وقتی خوب صحبتهایش را کرد، ما دیدیم خیلی دارد ترفّع به خرج میدهد و خود را بالا و بلند احساس میکند.
گفتم: آقا جان! یک سؤالی از شما میکنم: اگر دزد مسلّحی به خانۀ شما بیاید و شما هیچ نوع اسلحهای در اختیار نداشته باشید چهکار میکنید؟
فرض کنید اگر بگوید گاوصندوق خودت را باید به ما بدهی، آیا شما با مشت به طرف او حمله میکنید؟
گفت: نه.
گفتم: چهکار میکنید؟
گفت: تسلیم میشوم دیگر؛ چون اگر تسلیم نشوم ما را با اسلحه از بین میبرد.
گفتم: شما خدا را قبول داری یا نداری؟
گفت: بله، اما این کارهایش را قبول ندارم.
گفتم: من حداقل چیزی که بخواهم به تو بگویم این است که آیا قدرت و قهّاریت این خدایی که شما قبول دارید، از دزدی که داخل خانه میآید کمتر است؟! تو میدانی بالأخره دو روز دیگر ملحق به گذشتگان خواهی شد و جناب عزرائیل [جان تو را خواهد گرفت]! این را که نمیتوانی انکار کنی و حتی آدم مُلحد هم نمیتواند انکار کند؛ چیزی است که داریم میبینیم.
پس وقتی که ما با حقایق و مسائل غیرقابلانکار روبهرو هستیم، [و میدانیم که] عزرائیلی وجود دارد که گردن تمام گردنکشان عالم را به خاک مالیده است و در این شکی نیست، و ملائکهای وجود دارند که بر هر شخصی را که در این دنیا تصور کنید بر او قاهر و غالب خواهند بود، و عاقبتمان هم که معلوم است، حال با چنین خدایی و چنین جناب عزرائیلی و چنین ملائکهای، آیا به ما آمده است که ناز کنیم و بگوییم خدایا ما تو را قبول نداریم؟! [در این صورت او نیز] میگوید:
اگر نمیخواهی قبول داشته باشی نداشته باش؛ اشکالی ندارد![با تو] کاری نداریم.
ما نازِ کسی را نمیکشیم و اهل این حرفها نیستیم؛ ما عزرائیلی اینجا داریم که تو که سهل هستی، بلکه تمام گردنکشان عالم را روی زمین خوابانده است! نه روی زمین، بلکه زیرِ زمین بُرده است! تمام انبیاء و بزرگان و مؤمنین و ملحدین، و هر کسی را بخواهید تصور کنید به آن دنیا فرستاده است.
#حدیث_عنوان_بصری
#علامه_محمدحسین_تهرانی
https://eitaa.com/Yazeinabsalamollahalaik
زندگی شاد
حکایت فردی تارک نماز و معترض به مشیّت پروردگار یکوقت شخصی، یک نفر را پیش ما آورده بود. خلاصۀ مسئل
حکایت اعتراف محمدرضا شاه به غلبۀ قدرت و مشیّت خداوند
خدا نکند که زمام امور انسان بر گردن خود انسان بیفتد! یکوقتی من خاطرات [محمدرضا] شاه را میخواندم و عبارت جالبی در آنجا بود. در جایی نشسته بودهاند و پسر شاه شروع کرده بود به مسخرهکردن و عباراتی میگفته که حاکی از استهزاءِ خدا و دین بوده است. شاه رو میکند به پسرش و میگوید:
هرکه را میخواهی مسخره کن، ولی خدا را دیگر مسخره نکن؛ دیدی چه به روزگارمان آمد؟!1
تمام این گردنکشان در کف قدرت ملائکۀ الهی ذلیل و خوار هستند.
حال که ما از ناحیۀ جلال و قهّاریّت، چنین خدایی داریم که اسلحه که هیچ، [بلکه] تمام [اسباب مادی] دنیا در مقابل او [هیچ است] و با وجود چنین ملائکه و قبر و سؤال و قیامتی، یک آدم عاقل در قبال چنین خدایی چهکار میکند؟!
پاسخ این است که خودش را با این دستگاه وفق میدهد.
آدم عاقلی که میداند شاید تا فردا یا نهایتاً دهبیست سال دیگر زنده است و بالأخره در شصت و هفتادسالگی باید برود، در این دنیا چه میکند؟ خودش را با این قانون وفق میدهد؛ چه قانونی؟ اینکه برای خودش حیات و سعادت را تعیین و تمهید کند. آدم عاقل این کار را میکند.
اگر یک دزد با یک اسلحۀ بچگانه و اسباببازی که شما تشخیص نمیدهید وارد منزلتان بشود، این اسلحۀ اسباببازی شما را به تعقّل دربارۀ تسلیم در برابر خواستهای او وامیدارد، و شما نمیگویید: «آمدهای در اینجا دزدی کنی؟! من هم میآیم با مُشت به تو حمله میکنم!» چون احتمال میدهید اسلحه واقعی باشد و به شما شلیک کند.
یک اسلحۀ اسباببازی شما را به تعقّل وامیدارد؛ [پس] چگونه در قبال دستگاه آفرینش و سعادت و آینده که هیچ شکی راجع به اینها نداریم، میتوانیم مِنّومِن کنیم و مسامحه و مجامله کنیم؟! چه کسی را میخواهیم گول بزنیم؟ خدا را میخواهیم گول بزنیم؟! نه، داریم خودمان را گول میزنیم!
#حدیث_عنوان_بصری
#علامه_محمدحسین_تهرانی
https://eitaa.com/Yazeinabsalamollahalaik
زندگی شاد
حکایت اعتراف محمدرضا شاه به غلبۀ قدرت و مشیّت خداوند خدا نکند که زمام امور انسان بر گردن خود انسان
عرض شد که عنوان بصری خدمت امام صادق علیه السّلام میرسد و بهدنبال گمشده است؛ او گمشدهای دارد و برای رسیدن به مطلوب از حضرت تقاضای دستورالعملی دارد.
وقتی خدمت حضرت میرسد، حضرت به او میفرمایند:
إنّی رجلٌ مَطلوبٌ و مَعَ ذلکَ لی أورادٌ فی کُلِّ ساعة مِن آناءِ اللَیل و النّهارِ، فلا تَشغَلنی عن وِردی.
«من شخصی هستم که حکومت بهدنبال من و مترصّد و مواظب من است و از این نقطهنظر محذور دارم. و علاوۀ بر این، خود من در ایام شبانهروز در منزل کار دارم، وِرد و ذکر دارم؛ در هر ساعت و هر بُرههای از شب و روز، اذکار و اورادی دارم و به آن اذکار و اوراد مشغول هستم.»
ما در این روایت میبینیم که امام علیه السّلام به دو نکته توجه کردهاند:
نکتۀ اول: مسائل خارج از بیت و خارج از حیطۀ شخصیت ایشان است؛ و به عبارت دیگر: حضرت مسائل اجتماعی را در اینجا مدّ نظر قرار دادهاند.
نکتۀ دوم: مسائل شخصی است.
یعنی حضرت میفرمایند: از دو جنبه برای من محذوریّت وجود دارد: جنبۀ اول مسائل خارجی است که مانع ارتباط من با شما است، و جنبۀ دوم مسائل شخصی خود من است. اولاً: «إنّی رجلٌ مطلوبٌ؛ من موردنظر هستم، بهدنبال من هستند و برای من جواسیس گذاشتهاند!» خلاصه، نمیتواند آن ارتباط متعارف پیدا بشود. دوم اینکه: «خود من هم کار دارم!» بالأخره هر کسی در زندگی خود یک کار و برنامه و ذکری دارد.
مسئلۀ ذکر و ورد و امثال اینها مطلب دیگری است که طبعاً میماند برای بعد اما منظور حضرت از این مطلب که میفرمایند: «إنّی رَجلٌ مطلوب» چیست؟
آیا این قضایای خارجی و اجتماعیای که برای امام علیه السّلام پیدا میشود، مانع از هدایت ایشان است؟
اینکه امام علیه السّلام میفرماید: «من تحت نظر هستم» آیا مانع از هدایت است؟
بنابراین عنوان بصری میتواند در اینجا مطرح کند که: آقا! شما تحت نظر هستید، پس من چه کنم و کجا بروم و به چه کسی مراجعه کنم؟! و برای رسیدن به مقصود و رفع جهالت، چه راهی برای من وجود دارد؟
#حدیث_عنوان_بصری
#علامه_محمدحسین_تهرانی
https://eitaa.com/Yazeinabsalamollahalaik
زندگی شاد
عرض شد که عنوان بصری خدمت امام صادق علیه السّلام میرسد و بهدنبال گمشده است؛ او گمشدهای دارد و برا
کیفیت تبلیغ و هدایت در زمان پیامبر
در زمانی مانند زمان پیغمبر اکرم و صدر اسلام، خود پیغمبر بهدنبال یکایک مردم میرفت؛ اصلاً کسی بهدنبال آن حضرت نمیآمد! پیغمبر از مکّه حرکت میکرد و به دنبال مردم به طائف میرفت،1 و یا میدید یک نفر در مسجدالحرام نشسته است، میرفت و برای او مطالب را بیان میکرد و آیات قرآن را میخواند، و یا میدید چند نفر در کنار حجرالأسود اجتماع کردهاند، میرفت در میان آنان مینشست و مطالب خود را بیان و ابلاغ میکرد.
نیز حضرت در ابتدای رسالت به مدّت سه سال، بعد از نزول آیۀ: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ﴾ قوم و خویشهای خود را جمع میکند و مطالب را برای آنها بیان میکند.
ببینید، خود پیغمبر سراغ مردم میرفت و کسی سراغ او نمیآمد. یعنی پیغمبر برای دستگیری افراد به مردم مراجعه میکرد و به دنبال افراد میگشت و میخواست با آن اخلاق و کردار خود، یکایک افراد را جمع و اجتماع کند و آنها را جذب نماید.
پیغمبر بهواسطۀ جنگهایی که در مدینه اتفاق افتاد، میرفت و افراد را دعوت به اسلام میکرد تا اینکه آنها را مسلمان کند. چون فلسفۀ غزوات و جهاد در اسلام به هدایت درآوردن سایر افراد است و بنابر فلسفۀ کلی هدایت و فیض الهی نسبتبه بندگان، خداوند متعال این لطف را ـ که همان لطف هدایت است ـ برای جمیع افراد عام میداند.
درست به عکس آنچه که امروزه مطرح است و دین را بهعنوان یک عامل تهدید و ارعاب و تضییق و تحمیل نسبت به افراد قلمداد میکنند و بعد در این مقام برمیآیند که آیا این عامل میتواند با اختیار باشد یا بدون اختیار است؟ و آزادی انسان در این زمینه چه موقعیتی دارد؟ چون وقتی که قرار باشد از خارج یک مسئلهای بر یک شخصی تحمیل بشود، طبعاً موقعیت آن شخص در ارتباط با این مسئله باید لحاظ بشود که آیا آزاد است بپذیرد یا آزاد نیست؟ و چه مصالحی مترتب بر این مسئله است؟
#حدیث_عنوان_بصری
#علامه_محمدحسین_تهرانی
https://eitaa.com/Yazeinabsalamollahalaik
زندگی شاد
کیفیت تبلیغ و هدایت در زمان پیامبر در زمانی مانند زمان پیغمبر اکرم و صدر اسلام، خود پیغمبر بهدنبال
نقد نگرش کثرتی به دین
آن مسئلهای که متأسفانه امروزه گریبانگیر مردم شده است و مردم به اشتباه و خطا بهدنبال پاسخ پرسشها در مورد اختیار و عدم اختیار در تقبّل دین هستند، این است که ما داریم از کثرت به وحدت نگاه میکنیم؛ یعنی خود را در این دنیا یک موجود مستقلی میدانیم که نسبت به مسائلی که در حولوحوش ما قرار دارد دارای شعور و ادراک و اختیارِ انتخاب هستیم و بعد در این مقام برمیآئیم که: پس این دین و این نماز و روزهای که بر ما تحمیل است، آیا اولاً:
مصلحت و رجحانی دارد یا ندارد؟
و [ثانیاً]: تا چهاندازه انسان در قبول و عدم قبول این آیین و این دین اختیار دارد و آزادی او کجا میرود؟ البته من فقط بهعنوان یک مسئلۀ گذرا اشاره میکنم و وارد این بحث نمیشوم.
اشتباه ما در اینجا است که هیچگاه به جنبۀ وحدت نگاه نمیکنیم، اگر ما از جنبۀ وحدت بنگریم که خداوند متعال از باب لطف بر بندگانش این دین را آورده است، آنوقت در اینجا دیگر مسئلۀ آزادی فکر و اندیشه و اختیار اصلاً چه معنا دارد؟!
تمثیل زیبا از تحمیل حق به فرد جاهل
وقتی که پدری ببیند فرزندش دچار مرض شده و مبتلای به دیفتری و امثالذلک شده است و اگر این واکسن را به او نزند ممکن است بعد از دو ساعت از دنیا برود، اینجا اصلاً جای اختیار و انتخاب برای فرزند نیست که بگوید: «من نمیخواهم، دردم میآید، من میخواهم بمیرم، من نمیخواهم این درد آمپول را تحمل کنم!» زیرا بچه است، کوچک است و نمیفهمد؛ لذا پدر دست و پایش را میگیرد و میبندد و این دارو را تزریق میکند، و دیگر نگاه نمیکند به اینکه الآن آیا فرزند او قبول میکند یا نمیکند؟
تمام آن مصالح و عنایاتی که پروردگار نسبت به بندگان دارد، با توجه به علم احاطی پروردگار نسبت به مصالح بندگان و جهل بندگان نسبت به عواقب و مصالح است.
چرا خداوند میگوید: بایستی که مردم مسلمان بشوند؟ چرا خداوند میگوید: همه باید به یک نظام، اسلام بیاورند؟!
برای چه و چرا خداوند جهاد را مقدّر کرده است؟! مگر نفعی به خدا میرسد؟! نه، تمام اینها براساس لطف است؛ چون لطف دارد، میگوید باید بپذیری! اگر نمیپذیری، باید به زور برعهدۀ تو گذاشته بشود؛ چون فرض بر این است که جاهل هستی.
#حدیث_عنوان_بصری
#علامه_محمدحسین_تهرانی
https://eitaa.com/Yazeinabsalamollahalaik
زندگی شاد
نقد نگرش کثرتی به دین آن مسئلهای که متأسفانه امروزه گریبانگیر مردم شده است و مردم به اشتباه و خط
حکمتِ جنگ و اسیر گرفتن مشرکین
در جنگ بدر أُسرا را ـ که حدود هفتاد نفر بودند ـ به طنابی بسته بودند تا فرار نکنند.
وقتی که آنها را از کنار پیغمبر اکرم عبور دادند، پیغمبر تبسمی کردند.
حال در چنین زمینهای جدّاً اگر ما در آنجا بودیم نسبت به پیغمبر چه حکمی میکردیم؟! عقل و سعه و ادراک محدود ما و جهل ما نسبت به مصالح و نسبت به مقام و مُدرکات پیغمبر اکرم، چه قضاوتی میکرد؟ قضاوت ما این بود: الآن جنگی واقع شده و حضرت در این جنگ پیروز و غالب شده و بر اریکۀ قدرت و اقتدار و استیلاء قرار گرفته است، لذا از یک مقام بلند با یک حالت تمسخر و استهزاء به این اسرا نگاه میکند که: «شما که میخواستید با ما دربیفتید، دیدید چه بلایی بر سر شما آوردیم؟! دیدید شما را اسیر کردیم و چه به روزگارتان درآوردیم؟!»
و این مسئله طبیعی است؛ چرا؟ چون درک ما همین است و از این مرحله تجاوز نمیکند. هیچ با خود فکر نمیکنیم که ممکن است در مخیّلۀ پیغمبر مطالب دیگری بگذرد؛ زیرا ما در آن موقعیت قرار نداریم. هیچ با خود فکر نمیکنیم که این خنده ممکن است منشأ و محملی غیر از این داشته باشد؟!
به عبارت دیگر: فعل و کار پیغمبر را با امور متعارف خود قیاس میکنیم، و اینجا است که این اشکالات و اعتراضات پیش میآید! اینجا است که «چرا انجام دادی و یا ندادی» پیش میآید! اینجا است که «ای رسول خدا بهتر بود این کار را میکردی» پیش میآید!
کار نیکان را قیاس از خود مگیر *** گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
پیغمبر به یک معنای دیگری نگاه میکند.
یکی از آنها رو میکند به عباس عموی پیغمبر و میگوید: «آن فردی که در مکّه میگفتی دارای حالات و روحیات و اخلاق عجیب است، همین فرد است که داریم میبینیم؟!😳
نگاه کن و ببین که از اسارت ما چقدر خوشحال است!» 😒
وقتی پیغمبر این را شنیدند فرمودند: «هرچه من شما را دعوت کردم نپذیرفتید، الآن میخواهم شما را با طناب به بهشت ببرم!» یعنی درست مثل بچهای که از مِهْمیز لطف و عنایت پدر فرار میکند.
حکایت حضرت موسی و گوسفند
یا مثل حضرت موسی ـ علی نبیّنا و آله و علیه السّلام ـ که گوسفندی از میان رمهاش فرار میکند و حضرت به دنبال آن گوسفند و بره میدود ولی نه برای اینکه او را به گلّه برگرداند، بلکه برای اینکه او را از گرگ محافظت کند.
در مخیّلۀ آن گوسفند چه میگذرد و در مخیّلۀ موسی چه میگذرد! ببینید تفاوت در کجاست! آن گوسفند فرار میکند از اینکه موسی میخواهد او را بیاورد و در تحت نظام و تربیت و مِهْمیز خودش قرار بدهد، و موسی بهدنبال او میگردد تا او را از شرّ گرگ حفظ کند؛ هیچگاه آن گوسفند به فکر موسی نخواهد رسید!
ملاک عمل اولیاء نسبت به مردم
بنابراین آیا در چنین شرایطی عقل و منطق و وجدان اقتضاء میکند که حضرت موسی آن گوسفند و برّه را به حال خود بگذارد و بگوید: «حال که تو نمیفهمی من برای چه دارم به دنبالت میآیم، به دنبال کار خودت برو تا ما هم اینقدر بیخود به دنبالت نگردیم!»
نه، چون وجدان و عقل و منطق یک پیغمبر اقتضاء میکند که با مردم بر طبق فکر خود عمل کند، نه بر طبق تمنیات آنها! والاّ دیگر پیغمبر نیست و او هم مثل سایر مردم خواهد بود. این نکته، خیلی نکتۀ دقیق و باریکی است!
#حدیث_عنوان_بصری
#علامه_محمدحسین_تهرانی
https://eitaa.com/Yazeinabsalamollahalaik
زندگی شاد
حکمتِ جنگ و اسیر گرفتن مشرکین در جنگ بدر أُسرا را ـ که حدود هفتاد نفر بودند ـ به طنابی بسته بودند
دلیل امام صادق علیه السلام برای نپذیرفتن عنوان بصری
امام صادق علیه السلام دو جهت را برای عدم قبول و عدم ارتباط با او بیان میکنند؛ یکی جهت اجتماعی قضیّه است و یکی جهت شخصی.
از نقطه نظر شخصی حضرت میفرمایند: «من اوقاتم در منزل به بطالت نمیگذرد. من در منزل به اوراد و اذکار مشغول هستم»؛ «وَ مع ذلکَ لی أورادٌ فی کلِّ ساعة من آناءِ اللَیل و النَّهار» ساعات در منزل برای من مغتنم است؛ که این در فقره دوّم آمده است. در فقره اوّل حضرت میفرمایند: «إنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ» من تحت نظر هستم. یعنی از بعد اجتماعی من نمیتوانم با تو ارتباط داشته باشم؛ تحت نظر هستم. از نقطه نظر شخصی هم که من در منزل کار دارم.
امام علیه السّلام که درس نمیخواند که بگوید من در منزل مطالعه دارم میخواهم به کتابهایم برسم، به درسم برسم؛ اینها علومشان علوم لدُنّی است.
پس حضرت در منزل چهکار میکنند؟ طبعاً اوقات ایشان به عبادت میگذرد که از عبادت تعبیر به ذکر و ورد کرده اند و بحث ذکر و ورد إنشاءالله بعداً میآید که چرا انسان احتیاج به ورد دارد و چرا انسان در سیر و سلوک نیاز به ذکر دارد و اثرات ذکر و وِرد در نفس چگونه است و چرا عدّهای با این قضیّه مخالفت کردهاند.
امّا نکته اوّل این است که حضرت میفرمایند: «إنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ»؛ من زیر نظر هستم، دستگاه مرا زیر نظر دارد، مراقب من هستند و این مراقبت برای من ممکن است گران تمام شود. این مراقبت برای من ممکن است اشکال ایجاد کند.
#حدیث_عنوان_بصری
#علامه_محمدحسین_تهرانی
https://eitaa.com/Yazeinabsalamollahalaik
زندگی شاد
دلیل امام صادق علیه السلام برای نپذیرفتن عنوان بصری امام صادق علیه السلام دو جهت را برای عدم قبول
وابسته نبودن هدایت به حضور و غیبت امام
آیا این مانعی را که امام علیه السّلام در اینجا ذکر میکند به معنای حجاب و به معنای جلوگیری از رشد و تکامل و هدایت افراد است؟
یعنی چون من تحت نظر هستم و تحت مراقبت هستم، لذا باب هدایت دیگر بسته است، شما حق ندارید اینجا بیایید و من هم نمیتوانم کمکی به شما بکنم و ارتباط بین من و بین شما قطع شده، پس بنابراین شما دیگر به کار خود بپردازید؟! آیا این طور است؟ اینکه امام نیست!
امیرالمؤمنین علیه السّلام بیست و پنج سال در منزل بود، مردم میآمدند، میرفتند، هر کسی میخواست از آن حضرت استفاده بکند، درِ منزل باز بود؛ آنهایی هم که نمیخواستند استفاده بکنند کاری به حضرت نداشتند.
بیست و پنج سال حضرت در اختیار همه بود! این یک زمان؛ یک زمانی هم ما میبینم که مثل زمان امام صادق علیه السّلام، حضرت میفرمایند: «نیا اینجا! آمدن تو اینجا برای ما دردسر درست میکند».
در زمان موسی بن جعفر دوران، دوران اختناق بود؛ کسی نمیتوانست پیش موسی بن جعفر برود در زمان عسکریین علیهما السّلام که عجیب دورانی بود! در زمان موسی بن جعفر که چند سال از عمر آن حضرت در زندان بود، بهطور کلی ارتباط قطع بود.
این تکلیف هدایت و ارشاد چه میشود در اینجا؟ چه تکلیفی در اینجا هست؟
بههیچوجه ارتباطی با حضور و با غیبت ندارد. هدایت عبارت است از ارتباط نفس با مبدأ خود و نحوه اتّجاه و جهت دادن نفس از جانب پروردگار و مقام ولایت کلّیه برحسْب کیفیّت و خصوصیّتی که آن نفس واجد آن است.
این مسئله، مسئله هدایت است.
#حدیث_عنوان_بصری
#علامه_محمدحسین_تهرانی
https://eitaa.com/Yazeinabsalamollahalaik