eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ...🌹🍃 بنام آفریدگار مهربانی 🌹🍃 امروز : چهارشنبه ۱۳۹۹/۱۲/۱۳ 🍃🌹 توقع را کنار بگذاریم! 🌹🍃 توقع چیست؟ چیزی است که همه از تو دارند ولی تو نباید از کسی داشته باشی اگر دنبال آرامش هستید از کسی توقعی نداشته باشید همه‌چیز را از همه‌کس انتظار داشته باشید تا کمتر غافلگیر من ازهیچکس هیچ توقعی ندارم .... از هیچ‌کس! اگر محبت و لطفی شوداین بزرگواری است واگر نه ، گله‌مند نباید باشید و حتما" برایش دلیل قانع‌کننده‌ای وجود دارد لطفا" شما هم توقعی نداشته باشید زندگی را زندگی‌کنید و لذتش را ببرید اما سر هم منت نگذاریم و مدام گله و شکایت شخصی نکنیم و گله مند نباشیم ..... هروقت به کسی گفتیم "من از تو توقع..." آن لحظه را مرور کنیم که چه دلیلی دارد از کسی توقع داشته باشیم؟ قانون ، وجدان و پروردگار بین ما قضاوت خواهد کرد دست برداریم از گله‌های مداوم و کلافه‌کننده‌ای که آدم را حقیر می‌کند! 🌹🍃 تمرین کنیم توقع از یکدیگر را در حدتوان داشته باشیم 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
AUD-20201023-WA0012.mp3
7.14M
و کیف اصبر علی فراقک... مرا که عمری بدون او گذرانده ام از سختی جان کندن مترسان 🎤: محمدحسین پويانفر 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
عالم محضر شهداست،  اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلاء ظاهری خود را نبازد… زمان میگذرد  و مکانها فرو می شکنند اما حقایق باقی است… {شهید سید مرتضی آوینی }
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊🌷🕊 شهید امیرحسین عظیمی، چهارم فروردین‌ماه ۱۳۳۷ش در خانواده‌ای متدین و مذهبی در یکی از محله‌های جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری چشم به جهان هستی گشود. وی از سال ۱۳۴۵ش، تحصیل علم را در مدرسه آغاز کرد و سپس برای ادامه تحصیل راهی دانش‌سرا در حوالی جاده ورامین شد بعد از آن، برای انجام خدمت سربازی به شهرستان گرگان اعزام شد و زجرآور‌ترین دوره سربازی را در دوره طاغوت گذراند. معلم شهید، امیرحسین عظیمی عاشقی بود که لبیک‌گویان به ندای فرزند حسین پرچم خونین کربلا را بر دوش گرفت و با قلبی آکنده از عشق و ایمان به پروردگار و خشم و کینه نسبت به دشمنان اسلام بر قلب یزیدیان یورش برد و آنان را خوار و ذلیل ساخت و عاقبت مرغ جان‌خسته را از این قفس خاکی‌‌ رها کرد و به ملکوت اعلی شتافت. 👇👇
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_امیر_حسین_عظیمی🌷🕊 شهید امیرحسین عظیمی، چهارم فروردی
توران قنادی، مادر شهید با بیان خاطراتی از فرزندش، می‌گوید: زمانی که امیرحسین خدمت سربازی را می‌گذراند، هر جمعه به دیدار وی می‌رفتیم؛ او چنان گریه‌ای می‌کرد که معلوم بود مشقت بیش از حدی را متحمل می‌شود که پایان خدمت سربازی، آزادی از زندان برایش تلقی می‌شد. وی بیان می‌دارد: پسرم تا حدی به لباس‌های شیک و گران اهمیت می‌داد که هر شب با ماشین پدر به بالا‌ترین نقطه تهران برای خرید پوشاک می‌رفت. هر روز بعدازظهر با دوستانش قرار می‌گذاشت تا با ماشین پدرش به فرحزاد، درکه یا دربند بروند و خوشگذرانی سالمی داشته باشند. مادر شهید عظیمی بیان می‌دارد: امیر خیلی دوست داشت پشت فرمان ماشین بنشیند لذا به پدرش گفت تا برایش ماشین بخرد و پدرش در یکی از سفر‌ها به کویت برای او گالانت آلبالویی‌رنگ خرید و به او هدیه کرد. وی اضافه می‌کند: شهید خوش‌گذرانی‌های سالمی داشت و اجازه نمی‌داد حتی سیگار یا فرد نامحرمی در این خوشگذرانی‌ها شریک باشد؛ وی علاقه وافر به اقامه نماز و تعصب شدیدی به رعایت حجاب داشت و همیشه به خواهران و اقوام رعایت حجاب را تذکر می‌داد. در یکی از شب‌های ماه محرم، راهی مهدیه تهران شد و به‌طور اتفاقی آن شب سخنرانی حاج شیخ حسین انصاریان بود؛ نشستن پای منبر این روحانی، امیرحسین را به‌طور عجیبی دگرگون کرد و او روز به روز به معبود خویش نزدیک‌تر می‌شد. وی درخصوص ملاک‌های ازدواج شهید بیان می‌دارد: امیرحسین هیچ‌وقت برای ازدواج و تشکیل خانواده صحبت نکرد تا این‌که یک‌بار در سفری که به مشهد مقدس داشتیم، در یکی از رستوران‌های آنجا از یک دختری که با روبند، صورت خود را پوشانده بود و خانواده‌ای مذهبی داشت، خوشش آمد و به ما گفت «اگر می‌خواهید برای من تشکیل خانواده دهید، این دختر را برای من خواستگاری کنید» فکر کردیم او مزاح می‌کند، حرف او را جدی نگرفتیم و او دیگر لباس دامادی بر تن نکرد تا به شهادت رسید. الهه عظیمی، خواهر شهید درخصوص رعایت شئونات اسلامی برادرش بیان می‌دارد: عروسی یکی از بستگان دعوت شدیم. زمانی که وی شرایط و جو حاکم بر آن جشن را دید، بلافاصله بدون این‌که خداحافظی کند به منزل بازگشت و با آن‌ها قطع رابطه کرد. وی ادامه می‌دهد: وی پس از دگرگونی که در باطنش ایجاد شد، پنج‌شنبه هر هفته به حسینیه مهدیه تهران می‌رفت تا از سخنرانی علما و روحانیون بالاخص حاج شیخ حسین انصاریان بهره‌مند شود و روزهای سه‌شنبه به مسجد مقدس جمکران می‌رفت. خواهر شهید عظیمی می‌افزاید: امیرحسین روز به روز تعالی می‌‌گرفت و چهره واقعی خود را نشان می‌داد و ما به این نتیجه رسیده بودیم که او دیگر برای این دنیا نیست. وی می‌افزاید: شهید بعد از دگرگونی، لباس‌های فوق‌العاده شیک و ادکلن‌های بسیار خوش‌بو و گران‌قیمت خود را کنار گذاشت و به مادرم گفت همه آن‌ها را به فقرا انفاق کند و امیرحسین فقط یک دست لباس معمولی بسیجی می‌پوشید به‌طوری‌که شب‌ها آن را می‌شست تا دوباره صبح بپوشد. وقتی به شهید اعتراض می‌کردیم که چرا فقط همین یک دست لباس را می‌پوشی؟ در پاسخ می‌گفت «خداوند مرا ببخشد؛ چقدر دل جوانان با دیدن لباس‌ها و رفاه من شکسته شد و اکنون باید آن کار‌هایم را جبران کنم». وی ادامه می‌دهد: برادرم برای خدمت به خلق خدا به اداره آموزش و پرورش رفت و از آنجا او را به یکی از روستاهای درسن‌‌آباد در اطراف قوچ‌حصار از مناطق محروم خارج از تهران بود، اعزام کردند؛ امیرحسین معلم کلاسی بود که شاگردانش چند دختر و پسر بچه بودند؛ وی ماه‌های پایانی عمر خود را با کودکان محروم می‌گذراند به‌طوری‌که دیگر خود را جدا از آن‌ها نمی‌دانست، حتی از غذای آنان می‌خورد. یکی از همین روز‌ها که شهید برای تدریس به روستا رفته بود، به منزل بازگشت؛ لباسش گل‌آلود شده بود؛ بعد‌ها فهمیدیم لباس‌های امیرحسین در حین کمک به اهالی سیل‌زده روستای درسن‌‌آباد خاکی شده بود؛ او دیگر از اهالی روستای درسن‌آباد بود. امیرحسین قبل از دگرگونی به آرایش صورت نیز اهمیت زیادی می‌داد و پس از دگرگونی حتی چهره او تغییر کرده بود و چهره‌ای خدایی به خود گرفته بود. برادرم همیشه به دیدار خانواده‌های مستضعف می‌رفت و بدون این‌که آن‌ها متوجه شوند زیر فرش آن‌ها مبلغی پول می‌گذاشت. وی می‌گوید: او به‌قدری دگرگون شده بود که با آغاز جنگ تحمیلی، داوطلبانه برای اعزام به جبهه ثبت‌نام کرد و تا موعد اعزام به جبهه به کسی نگفت. هنگامی که زمان اعزام فرارسید، به ما گفت «در امر رهبر نباید دخالت کرد؛ ایشان دستور جهاد داده‌اند» ما باورمان نمی‌شد که امیرحسین تا این حد تغییر کرده باشد. زمانی که برادرم به جبهه رفت، عضو تدارکات بود و علاوه بر آن در جبهه موی سر رزمندگان را کوتاه می‌کرد. 👇👇
🌴 #یازینب...
توران قنادی، مادر شهید با بیان خاطراتی از فرزندش، می‌گوید: زمانی که امیرحسین خدمت سربازی را می‌گذران
امیرحسین در عملیات‌های والفجر شرکت کرد که در یکی از همین عملیات‌ها ترکش خمپاره به سرش اصابت کرد و بدون این‌که ما خبردار شویم در بیمارستان اهواز بستری شد؛ او با تمام وجود در جبهه فعالیت می‌کرد؛ به‌طوری‌که پس از کندن خندق در یکی از عملیات‌ها ناخن‌های دستانش عفونت کرده بود که با عمل جراحی ناخن‌هایش را کشیده بودند. حال او رو به بهبودی بود که دوباره به جبهه اعزام شد و در این اعزام به‌خاطر اصابت گلوله به ناحیه دست مجروح شد و به‌خاطر کمبود نیرو به دوستانش گفت «به‌تنهایی به عقب برمی‌گردم» وی با دست آسیب‌دیده ۶ کیلومتر مسیر را پیاده طی کرد تا خود را به بیمارستان صحرایی برساند که پس از رسیدن به آنجا به‌خاطر خونریزی شدید و خستگی از هوش رفته بود. امیرحسین دیگر امیرحسین سابق نبود و آرام و قرار نداشت. او خود را برای «عملیات خیبر» و عروج ملکوتی آماده ‌کرده بود. امیرحسین قبل از آغاز عملیات با منزل تماس گرفت و گفت «من دیگر برنمی‌گردم؛ احترام مامان و آقاجون را داشته باشید؛ نماز را فراموش نکنید و به مسئله حجاب و سخنان امام خمینی (ره) خیلی توجه کنید.» خواهر شهید میگوید: من در سال دوم دبیرستان تحصیل می‌کردم؛ ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه در کلاس درس بدون بهانه بغض گلویم را می‌فشرد؛ اشک‌هایم خودبخود جاری ‌شد؛ نتوانستم طاقت بیاورم و کلاس را ترک کردم؛ آن ساعت‌‌ همان وقتی بود که مرغ جان امیرحسین به سوی معشوقش پر کشیده بود. به منزل رفتم؛ مادر دست به سرم کشید و آرامم کرد؛ تا روز پنج‌شنبه هیچ خبری از امیرحسین نداشتیم تا این‌که تلگرافی از امیرحسین به دست پدرم رسید که در آن نوشته شده بود من حالم خوب است؛ بعد متوجه شدیم نامه برای چند روز قبل بود. وی بیان می‌دارد: روز جمعه بعد از خوردن ناهار، چشم‌هایم را بستم و خوابم برد؛ در عالم رؤیا دیدم یک دسته کبوتر به آسمان پرواز کردند‌‌ همان لحظه در منزل به صدا درآمد و خبر شهادت امیرحسین را برای ما آوردند. امیرحسین در تاریخ سیزدهم اسفندماه سال ۱۳۶۲ هجری شمسی در عملیات خیبر، منطقه عملیاتی جزیره مجنون رو در روی دشمن ایستاده بود و می‌جنگید، گلوله به ناحیه پایش اصابت کرد سپس خواست به کمک اسلحه، خود را بلند کند که تیر دشمن بر قلب او اصابت کرد و به شهادت رسید. وی بیان می‌دارد: با خواندن وصیت‌نامه‌ شهید فهمیدم که باید برای حضرت زینب گریه کنم؛ قطعه ۲۶ بهشت زهرا خانه جاودانگی او شد و به ما وصیت کرد بدون حجاب سر مزار من نیایید زیرا زیارت این‌چنینی جز عذاب چیزی برای من ندارد. امیرحسین مصداق کلام امام (ره) بود چرا که حجاب تن را شکسته بود و در تمام حالات و سکنات خود، به خدا نظر داشت. هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 .... ...🌷🕊 ..🌷🕊 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
از یڪ هـزاران شـــمع میتوانند روشنایی بگیرند بدون اینکه زندگی آن شــمع کوتاه شـود!! با قسمت کردن هرگز کم نمـــیشود. .... ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
AUD-20210303-WA0101.mp3
3.63M
🍃دست من و دامان تو ای نور دیده 🍃این دل بجز تو دلبری دیگه ندیده 🎤 جواد_مقدم 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 .... ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
بار ها مجروح شد و با همان مجروحیت به منطقه میومد يه روز که از بعد از مجروحیت برگشت رفتم ببينمش جلو حرم بی بی جان یکی از... به طعنه گفت: داستان چیه شماها همش به دست و پاتون تیر میخوره و شهید نمیشین؟! خیلی عصبانی شدم اومدم جوابشو بدم که مصطفی دستمو گرفت و با خنده گفت: حاجی تو صف وایسادیم تا نوبتمون بشه شما که پیشکسوت جهادین زود تر برین جلو ملت معطلن یعنی واقعا مصطفی تو بدترین شرایط بهترین عملکرد ممکن و داشت..... هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 .... ...🌷🕊 ..🌷🕊 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 برای خداوند فرقی ندارد که تو برایش نماز بخوانی یا نه برایش روزه بگیری یا نه فرقی ندارد چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشی اما اینها برای من و تو فرق می کند... و این فرق زمانی شروع شد که من و تو بر سر خدایمان جدل کردیم ، من گفتم من با ایمان ترم و تو گفتی من! و فراموش کردیم که خدای هر دویمان یکی ست فقط راه اتصالمان به او فرق دارد. به راه های اتصالی یکدیگر به خدا دست نزنیم اجازه بدهیم هر کس به گونه ی خودش به خدایش وصل شود نه به شیوه ما خداوند عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت... 🥀 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
#کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌷🕊#شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊 فصل سوم..(قسمت چ
🌹🍃 : 🌷🕊🌷🕊 فصل سوم..(قسمت پنجم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊🕊 (قسمت آخر) آیت الله کاشانی اعلامیه ای منتشر کرد و از مردم خواست تا مانع سفر شاه به خارج از کشور شوند. دکتر مصدق از کاخ بیرون آمد. او به جای درب اصلی از درب دیگری خارج شد. طرفداران شاه به خانه ی خود به منزل پسرش و از آنجا به ستاد ارتش رفته و اقدامات لازم برای مقابله با این شورش را انجام می دهد. مصدق سپس راهی مجلس شد جلسه فوق العاده مجلس با حضور او تشکیل شد آن روز مصدق در مجلس متحصن شد. بازار تهران و بعضی از شهرها نیز تعطیل شد. تظاهرات موافقان و مخالفان مصدق و شاه به شدت اوج گرفت. بعد از نهم اسفند ارتباط با مصدق یا دربار قطع شد به گونه ای که دیگر شاه و مصدق یکدیگر را ندیدند از فردای آن روز بسیاری از تظاهر کنندگان که طرفدار شاه و مخالف مصدق بودند دستگیر شدند در نیمه شب یازدهم اسفندماه طیب نیز دستگیر و به زندان افتاد در مجموعه آزاد مرد صفحات ۱۲تا۴۰ به بررسی اسناد ساواک به جا مانده از آن دوران در خصوص طیب می پردازد: در آن ایام طیب و شعبان جعفری بسیار نامه نگاری می کنند و از وضع بد زندان گله دارند. آن ها دچار بیماری شده و مرتب جهت رهایی خود تلاش می کردند. در صفحه ۳۷ سند باز جویی از طیب یا امضای ایشان موجود است که می گوید : صبح روز نهم اسفند برای کاری به چهار راه استانبول رفتم بعد به دیدن سرلشکر کرزن رفتم او به ما گفت که شاه قصد خروج از وطن دارد شما به آنجا رفته و مانع این امر شدید من به باغ فردوس برگشتم حاج علی حمامی را دیدم که از طرف آیت الله بهبهانی برایم پیغام آورده بود که شاه قصد خروج از کشور را دارد شما یک عده را برداشته و به مقابل کاخ شاه بروید و از خروج شاه جلوگیری کنید. ما هم ساعت سه عصر با یک اتوبوس مردم را به مقابل کاخ شاه بردیم آنجا مردم زیادی جمع شده و زنده باد شاه می گفتند آیت الله بهبهانی از دربار خارج شده و اعلام کردند شاه می گوید من نمی روم اما مردم گفتند ما باور نمی کنیم. نیم ساعت بعد خود شاه پشت بلند گو آمده و گفتند: من نمی روم. از آنجا به قهوه خانه سید عباس رفتم تا آخر شب آنجا بودم روز بعد ساعت هفت صبح به محل کار رفتم و ساعت دو و نیم بعد از نیمه شب من را دستگیر کردند در جلوی کاخ شاه کسی علیه دولت شعار نمی داد و فقط می گفتند: زنده باد شاه. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
1_156690207.mp3
5.74M
دلم که میگیره فقط یه مشهد الرضا میخوام 🎤 و مدام تورا.... پیشِ چشمِ خیالم تصور میکنم چهارشنبه های امام رضایی التماس دعا 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسـید..!! میخواهم همچون ده‌ها شهید دیگر گمنام بمانم اگر خواستید‌ فقط این جمله را بنویسید: مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال. 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
۸ به وقت امام هشتم...🌹🍃 غیر از شه خراسان از ما کسی رضا نیست پر میزنم به مشهد هر روز ساعت بیست ...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 🍃🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک..َ🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت.. سلام بر زينب... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🍃🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
خیمه ات را در بیابان ها زدی، آقا چرا؟ خانه ای مَحرم ندیدی، تا شوی مهمان او؟ وای بر ما پسر فاطمه را گم کردیم اللهم عجل لولیک الفرج ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
من‌زندگی‌را‌دوسٺ‌دارم ولی‌نه‌آن‌قدر‌که‌‌آݪوده‌اش‌شوم و‌مرا‌فࢪامۅش‌و‌گم‌کنم علۍوار‌زیستن‌و علۍوار‌شهیـد‌شدن حسیـن‌وار‌زیستـن و‌حسیـن‌وار‌شهید‌شدن را‌دوســـت‌داࢪم 《شهید حاج محمد ابراهیم همت》 ‌🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
آنـکہ‌هنوز‌اسیـر‌تعلقات‌ودلبستہ‌ۍ عـادات‌است کجـا‌میتواند‌بـال‌درفضاۍ عالم‌قدس‌بگشاید؟! :)✨