eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.5هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
35 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_همسایه_پیامبر🌹🕊 #خاطرات : شهید داوود دانایی 🌹🍃 فصل چهارم..( قسمت سوم )🌹🍃 🕊🌷بسم رب
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : شهید داوود دانایی 🌹🍃 فصل چهارم..( قسمت چهارم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 داوود خیلی روی کوچه و محله مان حساس بود. حساس به این معنا که حواسش کاملا بود که آدم مشکل دار و از خدا بی خبری تو محله لنگر نیندازد و برای خودش میکروب پراکنی نکند خیلی دقیق بود روی اینکه مبادا کسی تو کوچه و محل آشکارا گناه انجام دهد و به این وسیله قبح گناه را در نظر همسایه ها و دیگران بشکند و پای آنان را به گناه باز کند به یک معنا غیرتی بود روی کوچه و محل. قرار بود من و داوود برویم جایی از خانه بیرون زدیم و راه افتادیم از توی کوچه که داشتیم رد می شدیم متوجه چند نفر شدیم که کمی آن طرف تر دور از مسجد دور هم نشسته بودند نگاهشان کردیم داشتند به چیزی که تو وسطشان گذاشته بودند نگاه می کردند داوود کمی مشکوک شد آرام رفت طرفشان سروی کشید ببینند این ها چرا کنار مسجد نشسته اند و اصلا دارند چه می کنند یک لحظه نگاه کردم به صورت داوود. خون بد جور تو صورتش دوید رنگش سرخ سرخ شد. رو کرد به جوان ها و گفت دارید چه می کنید مگه نمی بینید اینجا خونه خداست جوان ها‌نگاهی به داوود انداختند و صاف و مستقیم گفتند به تو چه رد کارت رو بگیر برو رفتم جلو ببینم چه خبر است که دارند با هم کل‌کل می کنند دیدم جوان پاسور گذاشته اند وسطشان و دارند با هم قمار می کنند آن هم کجا در حریم مسجد برای من هم غیر قابل تحمل بود داوود عصبانی شد و گفت بلند شید از این محله برید برید همون قمار خونه های اعلی حضرت همایونی تون برید همون جا قمارتون رو بزنید نه کنار خونه خدا جوان ها بازی شان را رها کردند و بلند شدند از آن هایی بودند که پوست کلفت بودند و حرف حساب تو گوششان نمی رفت و سرشان برای دعوا و درد سر درد می کرد روی در روس داوود ایستادند و خواستند با او دست به یقه شوند اگر من و داوود اقدامی نکنیم و از خودمان ضعف نشان دهیم آن ها سرمان سوار می شوند و برایمان بد تمام می شود سینه ام را دادم جلو و شروع کردم با ان ها دهان به دهان شدن جر و بحث بینمان بالا گرفت جوان ها خیلی زمخت تر از آن چیزی بودند که فکر کردیم در آوردند و هر چه توی دهانشان بود نثارشان کردند کلی بد و بیراه بهمان گفتند و حرف زشت به خوردمان دادند این جور موقع ها من‌ تحملم را از دست می دادم حسابی عصبانی وکفری شدم رفتم و پاره سنگ بزرگی را از گوشه کوچه برداشتم و آمدم که حسابشان را کف دستانشان بگذارم جا خوردند یک دفعه انتطار این حرکت را نداشتند فکر نمی کردند اهل دعوا و مشاجره باشیم داوود آمد تو روم و نگذاشت بهشان حمله ور شوم جلوم را گرفت رفت طرف جوان ها خواست حسابی ترسشان بدهد صدایش را اورد بالا و بهشتم گفت من این دفعه رو جلوی رفیقم گرفتم که درب داغونتون نکنه بار دیگه اگه این ورها برای قمار و خلاف پیداتون بشه نه تنها جلوش رو نمی گیرم خودم هم کمکش می کنم سرتاسر این محله هم جوونه و رفیق های ما هستند افتاد جوان ها کپ کردند اولش فکر می کردند که بگو و مگوی خشک و خالی است و‌می توانند دو سه نهیب و گرون کلفتی ما را بترسانند اما وقتی دیدند قضیه جدی است چیزی نگفتند ورق های پاسور و بند و بساطش را جمع کردند و رفتند دیگر هم برای همیشه تو‌محله و آن اطراف پیدا نشدند. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ... 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---