چه قشنگ میگه🗣
حاج حسین یکتا:😍
تو قلبی که جای #شهید نیست❣
اون #قلب نیست🚫
#قبره...⚰
#ڪلام_شهـید🌹
اِبراهـ❣ـیم
+مےگفٺ:
•| رَهـبر را براے #اطاعٺ
گذاشتہ اند، نہ براے تماشا.. |•
+جواد❣محمدے*
•[اگر امام سیدعلی خامنهاے گفٺ:بِبُر؛بُبُر~
اگر گفٺ:نَبُر؛نَبُر~
#چشم،گوش،دهان،حرکت،همہ چیز...🍃
امام سیدعلی خامنهاے #ولاغیر..]•🚫 🌸 #زمینه_سازظهورباشیم🌸
🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃
🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹
🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب...🌹🍃 #قسمت_هشتم 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 به اصرار من و مریم خواهر بزرگترم
#عاشقی_به_افق_حلب🌹🍃
#قسمت_نهم..🌹🍃
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃
آفتاب نور گیر اتاقم، پلک هایم را قلقلک میداد...
با دیدن ساعت سراسیمه از اتاق خارج شدم...
پایم میسوخت، سرعتم را کمتر کردم...
#مامان چرا بیدارم نکردید؟! خواب موندم ،مدرسه ام چی میشه حالا؟!
#علیک_سلام، صبح توام بخیر...خوبم ممنون.
#ماماااااان...ببخشید معذرت میخوام...سلام صبح بخیر.
مامان لبخند زیبایی زد که دلم قنج رفت برای بوسیدنش...
#عزیزدلم با این پا که نمیتونی مدرسه بری. یکی دو روز خونه بمون،استراحت کن...
رفتم و گونه مامان را بوسیدم.
#چشم...هرچی مامان قشنگم بگه...
#ریحانه چشمات چرا انقدر قرمزه؟باز گریه کردی؟!
#نه مامان جان.دیر خوابیدم بخاطر همینه...
#من_مادرم! اگر نفهمم باید سرم رو بذارم زمین و بمیرم...
#دور از جون مامان، این چه حرفیه که میزنید؟نگران پدر هستم...
مامان رویش را از من گرفت تا من اشکش را نبینم...
#نگران_نباش...پدرت خوب میشه...من مطمئنم!
قرار است امروز عمو محمد بیاید تا آزمایش های پدر را برای بررسی مجدد توسط پرفسور سمیعی ببرد...
🌹🍃🌹🍃🌹
طبق تصمیمی که گرفته شده بود،آزمایش های بابا علی به مدت یک هفته ارسال شد به خارج از کشور برای پرفسور سمیعی و توسط دانشجو های ایشان برگشت...
مامان زهرا به همراه بابا و عمو محمد و عموی بزرگم برای گرفتن نتیجه دوم آزمایش به مطب دکتر مراجعه کردند...
#ادامه_دارد...🌹🍃
#نویسنده_میم_سلیمی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ...🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب..🌹🍃 #قسمت_دوازدهم🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 در کلاس تمرکزم هر جایی میگن
#عاشقی_به_افق_حلب🌹🍃
#قسمت_سیزدهم🌹🍃
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
عمو محمد حدودا بعد از بیست دقیقه رسید و تک بوقی برایم زد و من زیر نگاه های خیره مردم سوار ماشین شدم و حرکت کرد.
#سلام...
#سلام_زلزله...اصل حالت چطوره؟
#خوب_نیستم_عمو...اصلا خوب نیستم...خواهش میکنم...تو رو جون هر کسی دوست دارید بگید چه بلایی سر پدرم اومده؟
من گریه میکردم و عمو فقط با بغض مرا نگاه میکرد...
دستم را محکم به داشبورد ماشین کوبیدم و فریاد زدم:
#عمو خواهش میکنم حرف بزن...دارم دق میکنم...
#آروم_باش_ریحانه...آروم بگیر یه دقیقه دختر ،میگم...
دستانم در دستان عمو محمد بود، به وضوح لرزش دستانش حس میکردم...
سکوت بینمان را ماشین هایی که با سرعت از اتوبان تهران_قم می گذشتند می شکست...
چشم در چشم عمو دوخته بودم و منتظر شنیدن حرفی بودم...
#ریحانه من بهتر از هر کسی میدونم چقدر دلبسته داداش علی هستی و خودتم میدونی که پدرت چقدر دوستت داره، پدرت حالا بیشتر از همیشه تشنه ی شیطنت ها و محبت های توعه...از الان بیشتر به پدرت محبت کن، بیشتر کنارش باش، نذار ذره ای دلخور یا ناراحت باشه...
با حرف های عمو گریه ام شدت گرفت...
#عمو چی دارید میگید؟من برای بابا کم گذاشتم؟!
#نه نه !به هیچ وجه...ریحانه جان آروم باش، گریه نکن تا برات بگم...
سریع اشک هایم را پاک کردم...
#چشم دیگه گریه نمیکنم...بگید لطفا.
عمو محمد کمی مکث کرد و شروع کرد به گفتن، و من با هر کلمه ای که از زبان عمو میشنیدم میمردم و زنده میشدم...
#ادامه_دارد...🌹🍃
#نویسنده_میم_سلیمی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ...🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب🌹🍃 #قسمت_بیستم🌹🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 #ریحانه جان پاشو عمه ...پاشو آماده
#عاشقی_به_افق_حلب🌹🍃
#قسمت_بیست_و_یکم🌹🍃
مراسم عزاداری که تمام شد به خانه برگشتیم...
بدون حرف به اتاق رفتم.
پرده کنار زده بود ،از همان صبح که بیدار شدم ...
دوباره چشمم به گنبد مسجد افتاد بعد.
از ظهر عاشورا ،باران قشنگی می بارید که گلدسته را به زیبایی جلوه می داد ...
اشکی برای باریدن نداشت،م انگار که چشمه اشک هایم خشکیده بود...
بدون پلک زدن زل زده بودم به حیاط باغ...
خاطره های قشنگی را در این باغ ساخته بودم، اما حالا هر کدامشان آینه دق شده بود برایم...
لابلای خاطرات پرسه میزدم که عمه صدایم زد، مادرم پشت تلفن بود...
به سرعت به طبقه پایین رفتم و گوشی را برداشتند :
#جانم_مامان؟ سلام...
#سلام مامان ،خوبی ؟خوش میگذره؟
#ممنون مامان بد نیست،م شما خوبی؟ جای شما خالی ...
#الحمدلله ! ریحانه جان مربی والیبال زنگ زده بود.
#چیکار_داشت؟!
#برای مسابقات استانی انتخاب شدی عزیزم. گفت باید این هفته بری باشگاه و تمرینات را شروع کنی... خواستم بگم امشب بعد از مراسم شام غریبان اگر تونستی برگرد که فردا بری باشگاه.
#آخه من الان با این حال و روزم چه مسابقه ای برم مامان! پام هنوز درد میکنه ...
#دخترم این همه سال تلاش کردی که به اینجا برسی! به نظر من بری بهتره. برای روحیه ات هم خوبه... +چشم مامان...
#بی_بلا عزیزم .مراقب خودت باش منتظرتم.کارینداره دخترم؟
#چشم ...همچنین مامان .خداحافظ
تلفن را گذاشتم و به سمت پله ها رفتم...
من حوصله هیچ کاری را نداشتم..
حتی غذا خوردن! چه رسد به مسابقه!
برای مراسم شام غریبان عمو محمد به دنبالمان آمد ...
از بعد از ظهر تا حالا از اتاق بیرون نرفته بودند و عمه این جریان را به عمو گفت.
عمو به اتاق آمد و نگاهی به من کرد:
#چرا کز کردی یه گوشه ؟چیزی که نمیخوری! گریه هم می کنی! خواب درست و حسابی هم که نداری!میخوای خودتو بکشی؟
#خوبم_عمو...
#اما رنگ و روت چیز دیگه ای میگه! آماده شو بریم هیئت. قبلش هم حتما چیزی بخور...
#چشم.
لباسهایم را پوشیدم و حرکت کردیم.
در حسینیه همه گریه میکردند. چراغ ها خاموش بود هر کس شمعی روشن کرده بود و گریه میکرد...
شمع هایم را برداشتم و بیرون حسینیهص رفتم.
هوا تاریک بود و سوز سردی داشت.
لرز به جانم افتاده بود..,
پشت حسینیه رفتم و شمع ها را دانهدانه روشن کردم...
اولین شمع برای بابا !
دومین شمع برای بابا...
سومین شمع هم برای بابا...
چهارمین و پنجمین شمع هم به همین منوال...
یک شمع مانده بود، این هم برای خودم، مادرم، برادرم و خواهرم...
معده درد عجیبی داشتم، سرگیجه های مهیب...
چشمانم سیاهی میرفت.
به سوختن و آب شدن شمع ها نگاه می کردم ...
بی حس بودم و توان تکان خوردن نداشتم .
فقط زمین خوردنم را دیدم و چشم هایم بسته شد...
#ادامه_دارد...🌹🍃
#نویسنده_میم_سلیمی🌹🍃
#ملت_مقاومت_علیه_آمریکا🌺🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی....
#یازهرا...🏴
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ..🏴
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb2
#سلام_امام_زمانم
می رسـد از راه
باید #چشـم را دریـا کنـم
در دلم باید برایـش
#خیمہ ای بر پا کنم
سخت #دلتنـگـم
بگو مـاه دل آرایـم کجاسـت
باید آخر #یـوسـف گمگشته را
پیدا کنم...
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یــــازیــــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
✍ چشم های خائن
مردمک چشم، 👀
هم میتواند پنجرهای رو به بهشت باشد،هم دریچهای به دوزخ.🔥
اگر #نگاه، در مهار تو باشد،
انتخاب آن بهشت و دوزخ هم، با توست.👌
کنترلِ #چشم، تابعی از تقواست؛ بهتره برگردیم و خیره نشیم👇
🔻انواع خیانت چشم:
❌ نگاه تحقیر آمیز،
❌ نگاه تجسس آمیز،
❌نگاه مخفیانه به نامحرم
❌ نگاه به منظور عیبجویی
❌ نگاه غضبآلود به پدر و مادر،
و ......
خدا میدونه تو دلهای ما چی میگذره؛
یَعْلَمُ خَائنَةَ الْأَعْینُِ وَ مَا تُخفِى الصُّدُور(غافر/۱۹)
⚡️او چشمهایى را که به خیانت میگردد و آنچه را سینهها پنهان میدارند، میداند.
✨✨✨
✍حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:
👈هر که نگاههایش پاک باشد، اوصافش نیکو شود.
⛔️کسى که عنانِ #چشم خود را رها کند، زندگىاش را به زحمت مىاندازد.😰
⛔️ کسى که نگاههایش پیاپى باشد، حسرتهایش دائمى و پیاپى خواهد بود.😩
📚تحف العقول،ص۹۷
#یـــازیــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@yazinb6
https://rubika.ir/Yazinb_69
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---