روايت کرده اند که مردي بطّال و دلقک در مدينه زندگي مي کرد که به هزل و مزاح خود مردم مدينه را مي خنداند. وي روزي گفت: «علي بن الحسين مرا مانده و عاجز گردانده است؛ چرا که هر چه تلاش کردم هيچ نتوانستم وي را به خنده افکنم.😔
امام سجاد (ع) در محرم سال ۹۴ يا ۹۵) هجري، هنگامي که ۵۷سال داشت، با زهر يکي از فرزندان «عبدالملک مروان» مسموم شد و در بستر احتضار افتاد.
حضرت در اين ايام، تمامي فرزندان خود را جمع کرد و فرزند بزرگوارش «محمد بن علي عليه السلام» - که او نيز در مصيبت کربلا حضور داشت و در آن زمان کودکي ۴ ساله بود – را وصي خود قرار داد و وي را «باقر» ناميد و امر ساير فرزندان خود را به آن جناب واگذار کرد و به آنان موعظه و وصيت نمود
یازینب...
سپس امام باقر را به سينه چسباند و فرمود:«تو را وصيت مي کنم به آنچه وصيت کرد مرا پدرم در هنگام شهادت خود و گفت که پدرش او را وصيت کرده بود به اين وصيت در هنگام وفات خود که: زنهار ستم مکن بر کسي که ياوري بر تو غير از خداوند ندارد».
آورده اند که چون حضرت (ع) وفات کرد، تمامي مدينه در ماتمش عزادار گشت و مرد و زن و سياه و سفيد و صغير و کبير در مصيبتش نالان شدند و از زمين و آسمان آثار اندوه نمايان بود.
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
الهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالیُ بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان😔
امان از دل زینب..
التماس دعا یاعلی ان شاءالله اربعین کربلا
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت هشتم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺
#فرشته_نبود
برادر من فرشته نبود اینکه بخواهم بگویم هیچ عیب و نقصی نداشت نه ولی سعی می کرد به مرور زمان خودش را خوب کند به نظرم چیزی که احمد را به مقام شهادت رساند اراده قوی و محکمی بود که از خودش نشان می داد بارها شده بود کاری را با هم شروع می کردیم ولی به خاطر مسائلی وسط کار خسته می شدیم ولی احمد تا آخر کارش را ادامه می داد. مثل همین حفظ قرآن. من و محمد حسن تا جز ۱۰ حفظ کردیم ولی احمد تقریبا حفظش را کامل کرد.
راوی: #برادر_شهید_احمد_مکیان🌷🕊
🍃🌺محمد حسین مکیان🌺🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #زندگینامه 🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷 🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃 #فصل دوم...(قسمت
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت نهم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺
#خوش_گذشت
دوران اول دبیرستان ما خیلی خوش گذشت دوست های خیلی خوبی بودیم از یک طرف درس خوان بودیم از طرف دیگر شیطنت های خودمان را داشتیم حتی بعضی وقت ها زنگ آخر از مدرسه جیم می زدیم. البته شیطنت ها و بازی گوشی هایمان طوری نبود که به درس و بحثمان لطمه بزند.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#فصل_دوم...(قسمت دهم)
#درس_و_کار🌷
رشته تحصیلی دبیرستانمان برق بود. تابستان ها که وقت داشتیم می رفتیم برای برق کشی ساختمان غیر از تابستان هم کارهای متفرقه انجام می دادیم ولی خیلی مقطعی وکم. دوست نداشتیم درسمان تحت الشعاع قرار بگیرد.
اولین کاری که درست و حسابی انجام دادیم رنگ کاری نمای ساختمان بود کاری که اول برادرهایش پیدا کرده بودند بعد من و احمد وارد کار شدیم چهارتایی می رفتیم سرکار ولی پیمانکار پروژه از بین ما احمد را به عنوان مسول تیم انتخاب کرد با اینکه محمد حسن و محمد حسین اول وارد کار شده ولی صاحب کار احمد را به عنوان سرگروه انتخاب کرد.
بخشی از این انتخاب به خاطر زرنگی و تلاشی بود که احمد داشت و بخشی دیگر به خاطر نظرات و ایده هایی بود که در حین کار می داد. یعنی اینطور نبود که فقط همان کاری که صاحب کار می گوید انجام بدهد و خلاص. روی کار فکر می کرد پیشنهاد می داد پیشنهاداتی که به درد صاحب کار می خورد.
مثلا در مورد همین رنگ نمای ساختمان پیشنهاد داده بود که کمی درصد چسب را اضافه کنیم تا ماندگاری بیشتری داشته باشد یا به جای نمای معمولی نمای آجری کار کنیم. صاحب کارمان انقدر از کار احمد خوششان امده بودکه پیشنهاد یک پروژه پیمانکاری در مشهد را به او داد ولی به دلایلی آن پروژه را قبول نکردیم.
آخرین جایی که قبل از رفتن به سوریه کار میکرد یک فروشگاه زنجیره ای در قم بود اول در بخش انبار کار می کرد بعدها آمد داخل سالن فروش کالا.
راوی: #دوست_وهمرزم_شهید_احمد_مکیان🌷🕊
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #زندگینامه 🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷 🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃 #فصل دوم...(قسمت
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت یازدهم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺
#پشتکار
توی ورزش کردن هم اراده و پشت کارش بیشتر از ما بود. یک مدتی با هم می رفتیم بدنسازی. ما بعد از مدتی که رفتیم خسته شدیم و رها کردیم ولی احمد مصمم و با اراده تا آخر ادامه داد
هم روی خوارکش وقت گذاشت و هم روی ورزش. به همین خاطر خاطر هم رشد کرد و از نظر جسمانی از ما خیلی بزرگتر و قوی تر شد.
🌷🍃🌷🍃🏴🍃🌷🍃🌷
#فصل_دوم..(قسمت دوازدهم )
#اشتباه..
مدتی بود که وارد یک هیت عزاداری شده بودیم. با بچه های هیت هم خیلی رفیق بودیم. تا اینکه یکی از دوستان برای ما صحبتی کرد به این مضمون که روشی که در این هیت برای عزاداری انتخاب شده اشتباه است و شما دارید اشتباه عمل می کنید. ما هم شور جوانی داشتیم و قبول نمی کردیم که کسی بگوید کار شما اشتباه است. حتی به او برگشتیم که چرا این حرف ها را می زنی.
ولی احمد وقتی حرف های این بنده خدا را شنید و دید حرف حق می زند حرفش را قبول کرد. بچه های هیت از رفقای صمیمی ما و احمد بودند و سخت بود این حرف ها را به آنها بزنیم ولی ولی احمد اینکار را کرد و اشتباهات بچه ها را تذکر داد. حتی وقتی دید حاضر نیستند از کارهای اشتباهشان دست بردارند دور همه شان را خط کشید و قطع رابطه کرد.
راوی: #برادر_شهید_احمد_مکیان🌷🕊
🍃🌺محمد حسین مکیان🌺🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت چهاردهم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺
#کرامت_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
زمانی که توی مراسمات هیت های مختلف شرکت می کرد بعضی مجالس و هیت ها بودند که یک سری شبهات و سوالات برایش مطرح می کردند بعضی انحرافات عقیدتی داشتند حتی یک سری سوالات و شبهات در مورد مقام معظم رهبری بود آن زمان شانزده سالش بود تحت تاثیر این شبهات قرار گرفته بود و می آمد سوال می پرسید به حدی که من می ترسیدم نظرش در مورد رهبری عوض بشه. تا اینکه سفر رهبری به قم پیش آمد ما همه آماده شده بودیم برویم برای استقبال از آقا. خواستیم از خانه برویم بیرون که دیدیم احمد نشسته و قصد آمدن ندارد خیلی ناراحت شدم مادرش هم اصرار کرد که با ما بیاید ولی قبول نکرد به هر حال از خانه به طرف حرم راه افتادیم من وقتی از دور گنبد طلایی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها را دیدم به گریه افتادم و گفتم: یا حضرت معصومه من پسرم رو از شما می خوام کاری کنید که احمد من خدایی نکرده منحرف نشه. چند ساعتی طول کشید تا آقا آمدند و ما بعد از استقبال و اتمام مراسم برگشتیم خانه. وقتی وارد خانه شدم دیدم کسی خانه نیست وقتی نشستم دیدم در باز شد و احمد آمد داخل خانه. ولی اینقدر خوشحال و خندان آمد داخل. طوری که احساس کردم که می خواهد خبر مهمی بدهد گفت: بابا نمی دونی چی شده. گفتم: چی شده. گفت: ما بچه ها رفتیم استقبال آقا دیدیم خیلی شلوغه. جمعیت رو دور زدیم و رفتیم جلوی جمعیت. از جاده خاکی داشتیم می رفتیم که یک مرتبه دیدیم یک ماشین شاسی بلند آمد نگاه کردم دیدم آقا دارند به ما سلام می کنند دست و پایم را گم کردم و با بچه دویدیم دنبال ماشین آقا. کمی دنبال ماشین دویدیم تا اینکه ماشین وسط جمعیت از ما دور شد. از همان یک دیدار چند لحظه ای احمد صد و هشتاد درجه برگشت نه تنها سوالات و شبهاتی که قبلا درباره رهبر می گفت تکرار نمی کرد بلکه اگر کسی آنها را به او می گفت احمد جواب می داد. این مسله به عنایت حضرت معصومه سلام الله علیها تا زمان شهادتش هم برقرار بود حتی در وصیت نامه اش هم به رهبر توصیه و سفارش کرده بود .
راوی: #پدر_شهید_احمد_مکیان🌷🕊
🍃🌺حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان🌺🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت شانزدهم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺
#شکر_آب..🌹
یکبار به خاطر شوخی هایی که می کردیم بینمان شکر آب شده بود همان موقع من نیاز شدید به پول پیدا کردم با اینکه بینمان کدورت بود و رابطه خوبی نداشتیم ولی طوری که من نفهمم پول را به من رساند. اول هم متوجه نشدم ولی بعدها فهمیدم کار احمد بوده است.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
.#فصل_دوم...(قسمت هفدهم)
#نذر_کردم...🌹
من به خاطر سفرهای تفریحی و زیارتی که می رفتم زیاد بدهکار می شدم توی خانواده به این مسله معروف شده بودم از طرفی خوشم نمی آمد که کسی با حالت ترحم و کمک کردن به من پول بدهد. احمد که از بدهی ها و روحیاتم خبر داشت می رفت روی فاز شوخی و می گفت حسن من نذر کردم اگر فلان مشکلم حل بشه بدهی های تو رو بدهم. اینجوری هم به من کمک می کرد هم موجب ناراحتی و سرشکستگی من نمی شد.
راوی: #برادر_شهید_احمد_مکیان🌷🕊
🍃🌺 محمدحسن مکیان🌺🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
#بخوانید
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
#مرحوم_بهجت(ره)
به جوانان تأکید داشتند که:
#حسینی بشوند نه هیئتی! زیرا اگر گرم هیئت بشوید حسینتان را آنگونه که خود
دوست دارید و باب میلتان است میسازید و هرکس با میل شمامخالف باشد میگویید
باحسین(ع) مخالف است؛
ولی اگر حسینی باشید هیئت و رفتارتان را برمبنای حسین میسازید!
هیئتی شدن کاری ندارد کافیست ریش بگذارید و با پیراهن مشکی ازاین هیئت به آن هیئت بروید!
#حسینی شدن است که مشکل است.🌹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت نوزدهم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺
#حمایت...
هیتی که توی خانه راه انداخته بودیم طوری بود که همه بچه ها می توانستند مداحی کنند فقط باید قبل از مراسم یک بار پشت بلند گو تمرین می کردند تا بقیه تایید کنند و اگر مشکلی هست قبل از مراسم رفع شود.
یک بار که مداح و روضه خوانمان شهر هایشان تمام شده بود و دیگر چیزی برای خواندن نداشتند من از فرصت استفاده کردم و رفتم پشت بلندگو شعری که از قبل آماده کرده بودم را خواندم و یک اشتباه خنده دار کردم جایی از مداحی باید می گفتم بی بی زینب و چند بار این جمله را تکرار می کردم ولی من با صدای بلند می گفتم بی بی حیدر حیدر با همین اشتباه بچه ها ریختند به خنده و مجلس عزاداری تبدیل به مجلس خنده شد سینه زنی به هم ریخت و مجلس همانجا تمام شد بعد از جلسه همه مرا سرزنش می کردند ولی احمد از من دفاع کرد و گفت تقصیر خودمان بود که قبل از مراسم نگذاشتیم تمرین کند همین حمایت احمد باعث شد تا بعد از آن هم دوباره مجالی برای مداحی کردنم فراهم شود.
راوی: #برادر_شهید_احمد_مکیان🌷🕊
🍃🌺 محمدحسن مکیان🌺🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #زندگینامه 🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷 🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃 #فصل دوم...(قسمت
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت بیستم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺
#سرگروه...💐
من و برادر دو قلویم با احمد و دوستش برای خودمان یک گروه بودیم گروهی که بیشتر جاها با هم بودند بین ما احمد قدرت مدیریت بیشتری داشت به همین خاطر نقش سرگروه را برایمان بازی می کرد نه اینکه بخواهد نظرش را به ما تحمیل کند ولی طوری بود که ما از احمد حرف شنوی داشتیم. مثلا اگر بحث می شد برای تفریح کدام کوه برویم و هر کس نظری می داد حرف احمد ختم کلام بود طوری بود که دیگر روی حرفش حرف نمی زدیم.
دیگران هم که ما را می دیدند همین حس را داشتند احمد را بزرگ ما حساب می کردند نمونه اش بحث رنگ کاری ساختمان بود اول از همه من کار را پیدا کردم بعد بچه ها آمدند و کارمان گروهی شد ولی صاحب کارمان وقتی می خواست کاری را به گروه محول کند کار را به احمد می داد.
راوی: #برادر_شهید_احمد_مکیان🌷🕊
🍃🌺 محمدحسن مکیان🌺🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
#دلنوشته_برای_خدا...
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
در مقابله با مسائل زندگی ،
آرام و صبور باشید
به خداوند شكایت نكنید
نگران آینده نباشید
به خدا اعتماد كنید
و همه چیز را به بزرگی و عشق او بسپارید
خداوند از همه مسائل ما بزرگتر است
خدا راه حل مسائل ما را بهتر میداند
خدا از درون ما باخبر است ...
مشكلات را از تخت پادشاهی پایین بكشید
و به خود بگویید ،
"خدا از همه چیز بزرگتر است"
"خدا بر همه چیز تواناست"
"خدا از همه چیز آگاه است"
پس رها كنید و رها شوید ...
خداوند، با همه عظمت و شكوهش
با همه بخشش و مهربانیاش
با همه بزرگی و عشق خداییاش ،
همراه و یار و یاور ماست ...
خود گفته است
" فَإنِّی قَریبٌ أُجیب"
او به ما بسیار نزدیک است و ما را اجابت میكند ...
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
#زیباترین_شهادت🌷
#ابراهیم_می گفت:
اگه جایی بمانی که دست احدی بهت نرسه،
کسی تو رو نشناسه، خودت باشی و آقا
مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره،
این خوشگلترین شهـادته...
به یاد شهید گمنام کانال کمیل...
دست ما رو هم بگیر #داداشابراهیم
تو پلاکت را دادی که گمنام شوی
من دویدم که نامدار شوم
حالا من مانده ام زیر خروارها فراموشی و نام تو در دل تمام انسانها
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
#شهیدانه💐
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
#کرولال بود, با دست یه #قبر کشید کنار قبر پسرعمو شهیدش,بعد به خودش اشاره کرد!
#خندیدیم. گفتیم تو کجا, #شهادت کجا.
کربلای ۸ شهید شد.
تو #وصیتنامه اش نوشته بود:
یک عمر هر چی میخواستم به مردم #محبت کنم فکر کردند من آدم نیستم و مسخره ام کردند😔
یک عمر هر چی #جدی گفتم شوخی گرفتند
یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم...
اما بدانید #آقایم با من حرف زد...
🌷شهید عبدالمطلب اکبری🌷
#یاحسین_مددی
هدیه به روح شهدا و شهدای حرم آل الله صلوات 💐
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌹سردار حاج قاسم سلیمانی 🌹
🌷اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید
از کلام ، رفتار و اخلاق او استشمام شد
بدانید؛
او شهید خواهد شد
و تمام شهدا این مشخصه را داشتند.
ان شاءالله شهادت ...
التماس دعا یاعلی ان شاءالله اربعین کربلا🌹
#لبیک_یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت بیست و دوم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺
#کانون_فرهنگی...💐
بخشی از کارهای کانون امام حسین علیه السلام دست ما بود احمد خیلی بحث هیئت و عزاداری را پیگیر بود مداحی هم میکرد خیلی روی صدایش کار نکرده بود ولی به اندازه ای بلد بود که بخواهد سینه زنی بخواند.
یک ماشین اسباب بازی شارژ ی خریده بودیم بچه های محل را سوار می کردیم و بابت هر دور بازی پانصد تومان می گرفتیم پول هایی که از این راه جمع می کردیم خرج کارهای کانون می شد.
راوی: #پدر_شهید_احمد_مکیان🌷🕊
🍃🌺حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان🌺🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #زندگینامه 🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷 🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃 #فصل دوم...(قسمت
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت بیست و دوم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺🍃
#ورزش_رزمی...🌹🍃
پشت مجتمع های محل سکونت خانواده شهید هنوز ساخت و ساز آنچنانی نشده بود زمین خاکی بود بخشی از زمین ها دور تا دورش را خاکریز درست کرده بودند جای مناسبی بود برای ورزش شب ها می رفتیم تمرین ورزش های رزمی. حاج آقای محمد زاده رزمی کار بود احمد هم ارشد کلاس.
اوایل اکثر بچه های کانون می آمدند ولی به مرور زمان تعداد مان کم شد اواخر فقط من و احمد وارد حاج آقا مانده بودیم کمی که گذشت من هم خسته شدم فقط احمد مانده و حاج آقا.
یک شب آمدم در خانه دنبالش گفتند رفته تمرین رفتم دیدم دو نفری زار زار گریه می کنند حاج آقای محمد زاده روضه خرابه های شام را خوانده بود محیط اطراف هم خاک و بیان بود فضای روضه برایشان مجسم شده بود و یک دل سیر گریه کرده بودند.
راوی: #دوست_و_همرزم _شهید_احمد_مکیان🌷🕊
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
شهیدان سخت دلتنگ وغریبم...
خمار جرعه ای امن یجیبم...
شهیدان خدایی بی قرارم...
خدایا طاقت ماندن ندارم...
چه تنها مانده ام افسرده برخاک...
شما رفتید تا افلاک چالاک...
مرا تنها رها کردید و رفتید...
به حسرت مبتلا کردید و رفتید...
شما رفتید و من اینجا غریبم...
زفیض سرخ مردن بی نصیبم....
شهادت !!! ای شهادت ناز شصتت!!!
تأسی کن مرا قربان دستت....
اَللهُمَ اَسئَلُکَ مِنَ الشَهادَةِ اَقسَطَها
اللهم ارزقنا...
هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃
جوان گفت : " زیارت بخوان. "
گفت: " سواد ندارم."
جوان شروع کرد به خواندن.
سلام داد به معصومین تا امام عسکری.
پرسید: " امام زمانت را میشناسی؟ "
مرد جواب داد: چرا نشناسم؟"
گفت: "پس سلام کن. "
مرد دستش را روی سینهاش گذاشت:
🍃🌹السلام علیک یا حجة بن الحسن العسکری🌹🍃
جوان خندید و گفت:
🍃🌹 و علیک السلام و رحمة الله و برکاته🌹🍃
📚تا همیشه آفتاب ، ص ۵۲.
#العبقری_الحسان ، ج۲، ص ۱۱۴
مبادا امام زمانت رو ببینی و نشناسی!
🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج به حق خانم حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃
🍃🌹تعجیل در فرج آقا صلوات💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت بیست و چهارم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺🍃
#نهی_از_منکر...💐
بچه های کانون فرهنگی محل را برده بودیم اردوی درون شهری پارک الغدیر. آنجا چند نفر نشسته بودند و صدای موسیقی را زیاد کرده بودند احمد با اینکه از نظر سن و سال خیلی کوچک تر از آنها بود ولی رفت جلو و تذکر داد آنها اول خندیدند احمد دوباره گفت صدا شو کم کنید ما اینجا نشستیم باز هم حرفش را گوش نکردند بعد از احمد حاج آقا محمد زاده و یک روحانی دیگر رفتند این بار جوان ها مجبور شدند صدای موسیقی را کم کنند.
آن زمان احمد پانزده سالش بود.
🌷🌹🌷🌹🌷
#فصل_دوم ...(قسمت بیست و پنجم )
#رفاقت_تعطیل.. 💐
بعضی وقت ها که رفیق جدید پیدا می کردیم می گفت با فلانی نگردیم بهتره برای حرف هایش هم دلیل داشت.
یک بار خیلی اصرار داشت که با دو نفر از دوستان قدیمی رفت و آمد نداشته باشم ولی من خیلی اهمیت نمی دادم احساس می کردم بچه های خوبی هستند بعد از مدتی که فهمیدم معتاد هستند فهمیدم ا صرارهای احمد برای چه بوده است.
راوی: #دوست_و_همرزم _شهید_احمد_مکیان🌷🕊
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🏴🌹🏴🌹
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
#زیارت_عاشورا...
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من ازلحظه مرگ بسيارميترسم،چه کنم؟
امام صادق(ع) فرمودند
زيارت عاشورا را زياد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
🌹{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }🌹
یعنی خدايا شفاعت حسين(ع)
را هنگام ورود به قبر روزى من کن...
شفاعت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
نصیب همه دوستان گرامی ان شاءالله 💐
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #زندگینامه 🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷 🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃 #فصل دوم...(قسمت
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت بیست و ششم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺🍃
#قطع_رابطه...🌹🍃
دو تا از دوستانمان بودند که احمد اصرار داشت با اینها قطع رابطه کنیم برای حرفش هم چند دلیل داشت اول اینکه بد دهن بودند و فحش می دادند و دوم اینکه پاسور بازی می کردند و سوم که از همه مهم تر بود اینکه تقیدی نسبت به نماز نداشتند انگار تفریحی می خواندند.
🌷🌹🌷🌹🌷🌹
#فصل_دوم...(قسمت بیست وهفتم)
#صحبت_های_آقا...
در همه موارد آقا را دوست داشت ولی وقتی بحث های سیاسی و مباحث روز به میان می آمد سرتاپا گوش بود که ببیند آقا چه می گویند. مثلا اگر بحثی درباره فتنه رابطه با آمریکا یا هر موضوع سیاسی مطرح می شد پیگیر سخنرانی آقا می شد آقا را در مباحث سیاسی به صورت ویژه قبول داشت وقتی هم بحثی پیش می آمد برای دیگران به صحبت های آقا استدلال می کرد.
راوی: #دوست_و_همرزم_شهید_احمد_مکیان🌷🕊
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
#دلنوشته🌹🕊
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃
آقا جانم..
امروز شهر ما،
آكنده از عطر حضور تو است؛ اما دود گناه ها، كوچه پس كوچههاي جهان را فرا گرفته و ديدهها به انواع فسادها و نابرابريها تاريكند.
دستها به خيانت باز و به التماس دراز شده است… پاها در طلب يك لقمه نان به سوي جباران كشيده شده است…دلها سرگرم دنياي تاريك غفلت زا است و فكرها سرگرم زندگي پر فريب… زندگي سراسر دوري تو.
اما فردا اين حضور عطر تو به عطر ظهور مبدل ميشود و ديوار بلند و سياهي كه بنا كرديم فرو مي ريزد.
مشام و ديده و دست و پا و دل و فكر آن گونه مي شود كه تو مي پسندي و دلها شيداي تو كه قلب جهاني و اگر نباشي جهان را تپشي نيست.
پاها رونده به سوي ياري...تو كه گوهرهاي نهفته در دل خاك و آب را نمايان مي كني، براي فردا، و اثري از فقر و فلاكت را نميگذاري...
...بيا تا كوچه پس كوچه ها و حتي درون خانه ها را عدالت پر كند بيا تا هر چه زودتر جهان ما آكنده به عطرت گرد...
🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج به حق خانم حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #زندگینامه 🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷 🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃 #فصل دوم...(قسمت ب
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#زندگینامه
🌷 مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان🌷
🍃🌺 #کتاب : سند گمنامی🌺🍃
#فصل دوم...(قسمت بیست و هشتم )
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#نوجوانی🌺🍃
#پیاده_روی...💐
الان یکی از غصه هایی که برای احمد دارم اینه که کربلا نرفت خیلی دوست داشت بره کربلا اربعین دو سال قبل از شهادتش زینبیه بودیم اربعین یک سال قبل از شهادتش همه خانواده شون رفتند غیر از احمد و برادرش.
دلمان طاقت نمی آورد توی خانه باشیم سه نفری از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها تا جمکران پیاده رفتیم به یاد پیاده روی اربعین.
راوی: #دوست_و_همرزم _شهید_احمد_مکیان🌷🕊
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3