ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_16 (+وای خوش به حالت!من که هرچی به اشکان زنگ میزدم جواب نداد!....فکر کنم بعد
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_17
برای لحظه ای اهنگ قطع شد.صدای نفس های پوریا قابل شنیدن بود...
_این رو زدم برای اینکه فردا جرات زنگ زدن به من رو نداشته باشی..
با دست دیگه ام سیلی به طرف دیگه صورتش زدم و با حرص گفتم
_این یکی رو هم زدم که نه تنها فردا،تا وقتی نفس میکشی نزدیک من نشی...
بدون اینکه منتظر جوابش باشم،در برابر نگاه های بقیه رفتم کیف و شالم رو برداشتم و از خونه زدم بیرون.
هرکاری میکردم نمیتونستم جلو اشک هام روبگیرم،همش چشم های پر میشد و جلو دیدم رو میگرفت...
خسته شده بودم...نشستم کف خیابون...
تف به من! تف به این زندگی...
دیگه نمیتونستم تحمل کنم. خستم کرده بود..
مردی که یک روز برا منه ، یک هفته برا دیگران...مردی که قربون صدقه اش رو نثار هر آدمی میکرد...
من از این مرد خسته شده بودم...
حرف های امیر مثل نجوایی تو گوشم زمزمه میشد:...
"باباش رو دیدم،اصلا خوشم نیومد ازش!چشم هاش فقط پول رو میبینن.همه چیز به کنار،پول براش اولویت داره،از یه همچين پدری،چه پسری در میاد؟..."
بلند وسط خیابون داد میزدم...
امیر...کجایی که کاش به حرفت گوش میدادم...
امیر...داداشی کجایی؟..
لعنت به من و این دلم که دلبسته ادمی مثل پوریا شده بود..
داغ کرده بودم و دیگه حالم دست خودم نبود.با صدای عربده راننده ای که پشت سرم بود خودم رو به کناری انداختم و سرم رو گذاشتم رو پاهام...
توان راه رفتن نداشتم...از تو کیفم گوشی رو بیرون اووردم و شماره امیر رو گرفتم...
"امیر"
از بس مامان سرم غرغر میکرد،از خونه اومدم بیرون.
زنگ زدم جواد که گفت رفته مسجد...
باهاش هماهنگ کردم و قرار شد منم برم اونجا.
چند سالی میشد که شده بودم از بچه های ثابت مسجد و هیئت. اولین بار با جواد تو دانشگاه آشنا شدم.
اینقدر بچه خوب و بامعرفتی بود که ناخودآگاه دلم میخواست بیشتر بشناسمش.
دور از چشم مامانم و بابام میرفتم مسجد و کم کم با حاج آقا علیمی آشنا شدم...
رفته رفته فهمیدم این خلق و خویی که جواد داره از کجا نشئت میگیره...و شیفته اهل بیت شدم.
بعد مدتی با اصرار و خواست خودم رفتم بسیج اسم نوشتم...احساس میکردم کم کم دارم آرامش میگیرم...همون آرامشی که سالها دنبالش میگشتم.
وقتی به مهمونی هایی که میدونستم چیزی جز گناه نداره نمیرفتم،احساس بهتری داشتم.
...
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_17 برای لحظه ای اهنگ قطع شد.صدای نفس های پوریا قابل شنیدن بود... _این رو زدم
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_18
اما وقتی ریحانه رو میدیم،چیزی جز ناراحتی احساس نمیکردم..
تک خواهرم...خواهر عزیزم،که شده بود همرنگ جماعتی گناهکار ...
هربار ، قلبم با دیدنش اتیش میگرفت، اما نمیتونستم چیزی بهش بگم...
وای از اون روزی که اون پسره پوریا رو میخواست وارده زندگیش کنه!...
شب و روز دیوانه وار از خدا کمک میخواستم،که به خواهرم رحم کنه...
میگفتم خواهرم جوونه،نادونه،احساساتی شده...خدایا تو رحم کن...
با جواد و چند تا از بچه های دیگه،زیر و بم پوریا رو دراوورده بودیم...
میدونستم چه آدم اشغالیه اما نمیتونستم دم بزنم....کافی بود یه چیز میگفتم اونوقت دیگه کنترل کردن مامان عالمی داشت...
خواهرم شده بود بازیچه کار های مامانم اینا...
آخ که برادرت بمیره...
چهره خوشحالش وقتی محرمیت بینشون خونده شد رو فراموش نمیکنم...
هرروز بچه ها میومدن و من رو دلداری میدادن...اما...
امان از روزی که بفهمم قلبش شکسته...
...
رسیدم جلو در مسجد....هفته دیگه اول محرم بود و از الان همه در تکاپو و تدارکات بودن..
از ماشین پیاده شدم و رفتم تو حیاط مسجد که جواد با دیدنم به سمتم اومد
_به به داداش امیر گل،خوش اومدی...
بی حال سری تکون دادم که لبخندش رو جمع کرد و آروم گفت
_چی شده داداش باز پکری؟
_هیچی بابا...مثل همیشه...
_اتفاقی برا خواهرت افتاده؟
_جواد...داداش به خدا خسته شدم!...همش این ریحانه رو از اینور به اونور میکشونن!...بابا این دختر احساسات داره...الان پس فردا این مرتیکه کاری کنه،من چه گلی به سرم بگیرم؟
_غمت نباشه داداش...خدا همراهشه...
پوفی کشیدم و با جواد رفتیم داخل...
...
ساعت نزدیکای ۱۱ بود که از مسجد اومدم بیرون و روبه جواد گفتم
_اگه خونه میری برسونمت...
_نه قربانت...محمد میاد با اون میریم
_مگه محمد میاد اینجا؟
_اره،بنده خدا خواهرش رو رسوند ترمینال دیگه داره برمیگرده منم برمیداره...
سری تکون دادم و خداحافظی کردم.تو ماشین نشستم و اومدم راه بیوفتم که دیدم جواد سوار ماشین شد
_چی شد،تو که با محمد جونت میرفتی!؟...
خنده ای کرد و گفت
_خوده محمد جون وسط راه مونده...بیا بریم اونم برداریم،ثواب داره
چشمی گفتم و استارت ماشین رو زدم...
در طی مسیر مداحی های درخواستی آقا جواد رو داشتیم تست میکردیم...
دلشوره عجیبی گرفته بودم و حس میکردم یه چیزی این وسط خوب نیست...
خدا بخیر بگذرونه...
...
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste
من مست تماشای خیالات تو بودم
لعنت به من و ساعت و آن زنگ بلندش
#امام_زمان #ماه_رجب #سخنعشق
@YekAsheghaneAheste
قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند
وقتی ﻋﻘﻴﻠﮥ العرب، از عشق، دم زند
از چشمِ یار، قامت دلدار، دیدنی است
نام حسین، از لب زینب، شنیدنی است.....
#وفات_حضرت_زینب #امام_زمان #ماه_رجب #لبیک_یا_خامنه_ای #حضرت_زینب
@YekAsheghaneAheste
💝به نام خداوند بخشنده مهربان
💚کزو ماندگار، این زمین و زمان
💝که با نام او راست گشت آسمان
💚که با عشق او شد دنیا، بی کران
💝به نام دنیا بخش پاک آفرین
💚به راهش بود، مردم راستین
#صبحانه #امام_زمان #وفات_حضرت_زینب
@YekAsheghaneAheste
╰════🌺🌹🌺═══╯
امروز دوشنبه
◾️مصادف با رحلت حضرت زینب سلام الله علیها ◾️
⚪️اعمال روز دوشنبه
🔹دعای روز دوشنبه
🔹زیارت امام حسن و امام حسین(ع)
🔹ذکر یاقاضی الحاجات 100 مرتبه
#وفات_حضرت_زینب
@YekAsheghaneAheste
🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤
🖤🖤
🖤
سِرِّ نى در نینوا مى مانْد، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا مى ماند، اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفانِ رنگ
پشت ابرى از ریا مى ماند، اگر زینب نبود
#وفات_حضرت_زینب #حضرت_زینب #امام_زمان #ماه_رجب
@YekAsheghaneAheste
مداحی وای زینبا.mp3
4.93M
🖤یا زینب مولاتی
🖤ابتدای عاشقی امتداد کربلا
🖤یا شریکه الحسین ای نماد کربلا
🖤تو یه نصف روز پیر شدی برات بمیرم
🖤اسیر شدی برات بمیرم...
#وفات_حضرت_زینب #حضرت_زینب #امام_زمان #مداحی
@YekAsheghaneAheste
آدم دلش میخواست با تو گمشه تو شهر 🤍
#امام_زمان #ماه_رجب #عاشقانه_مذهبــــی #سخنعشق
@YekAsheghaneAheste
❤️ℒℴνℯ❤️
📚جملات تأثیر گذار...
♥️خانهتان را با عشق برکت دهید♥️
در هر کنج آن عشق بکـاریـد
تا خانهای گرم ، عاشقانه
و آرام داشته باشید و همواره
در آشتی و آرامش به سر ببرید
تصمیم بگیرید این باور را همیشه
در سر بپرورانید
که همه مفید هستند
و هر جا قدم میگذارید
کسانی آمادگی کمک به شما را دارند
مهم نیست مردم چه میگویند
و چه میکنند، بلکه مهم این است
که شما چه واکنشی نشان میدهید
و چه باوری در مـورد خـود داریـد
♥️ @YekAsheghaneAheste
هدایت شده از │↫𝐷𝑒𝑙𝑏𝑎𝑟 𝐼𝑟𝑎𝑞𝑖🇮🇶 ↬│
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینا بسیجین
#بسیج
استوری
෴෴෴෴෴෴෴෴෴෴෴
෴
💚الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرج 💚
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠♡|@salatin_shoor118|♡
◆به دریای پر از غم، امان از دلِ زینب
◆به عمری همه ماتم، امان از دلِ زینب
◆چو شد کرب و بلایی به آن قدِ خمیده
◆بدید رأس بریده، امان از دلِ زینب
◆اگر خون بفشاند، ز چشمِ بنی آدم
◆بگوید دلِ عالم، امان از دلِ زینب
#سخنعشق #ماه_رجب #امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #وفات_حضرت_زینب
@YekAsheghaneAheste
enc_16620417646221990863858.mp3
2.44M
من زینب عقیده من آزادگی
من اسوه مقاومت و ایستادگی
شمشیر اگر دهند بجنگم به سادگی
با ذوالفقار نسبت من خانوادگی
#مداحی #وفات_حضرت_زینب #حضرت_زینب #ماه_رجب #امام_زمان #ام_المصائب #مداحی
@YekAsheghaneAheste
هدایت شده از │↫𝐷𝑒𝑙𝑏𝑎𝑟 𝐼𝑟𝑎𝑞𝑖🇮🇶 ↬│
📲 #عکس_استوری
📸 #عکس_حرم_حضرت_زینب(س)
🏴 #وفات_حضرت_زینب(س)
෴෴෴෴෴෴෴෴෴෴෴
෴
💚الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرج 💚
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠♡|@salatin_shoor118|♡
هدایت شده از │↫𝐷𝑒𝑙𝑏𝑎𝑟 𝐼𝑟𝑎𝑞𝑖🇮🇶 ↬│
❌ هشدار :
با توجه به زلزله ۷/۸ ریشتری در ترکیه و سوریه، ممکن است کانالهای آخرالزمانگرا با پخش چند حدیث از امام باقر و امام صادق ( علیهم السلام ) از این حادثه سؤاستفاده کنند و اخبار غلط را به نام ( نزدیکی ظهور یا علائم ظهور حضرت مهدی عج ) منتشر کنند.
⚠️ خواهشاً به این دسته از اخبار هیجانی توجه نکنید.
این کانالها در اسفند ماه سال ۹۸ که بسیاری از شهرهای کشور دچار سیل شده بود هم دست به نشر چنین اخباری زدند و آن را مرتبط با ظهور معرفی کردند.
🔆 آرزوی همه ما ظهور حضرت حجت عجل الله فرجه و دیدار روی مولاست امّا نشر اخبار بیارتباط و غلط و فاقد اعتبار به هیچ وجه کار درستی نیست. مخصوصاً اگر هدف جمعآوری ممبر و فالوئر برای پیج و کانال باشد!
෴෴෴෴෴෴෴෴෴෴෴
෴
💚الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرج 💚
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠♡|@salatin_shoor118|♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤سلام به محضر زینب...
🖤سلام به دلبر زینب....برادر زینب..
#وفات_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
#امام_زمان
#ماه_رجب
#ام_المصائب
@YekAsheghaneAheste
✍🏻 گفتنِ دوستت دارم
برای تو اصلا کافی نیست . . .
چند لحظه صبر کن لغتنامه را ورق بزنم
تا شاید واژهای بیابم برای اشتیاقم به تو !
#سخنعشق #عاشقانه_مذهبــــی #ماه_رجب #امام_زمان
♥️ @YekAsheghaneAheste