eitaa logo
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
12 فایل
فکر کن‌بری گـلزار شهــدا . .! روی قبرا‌رو‌بخونی و‌برسی به یه شهید‌هم‌سنت..(: اونوقته که میخوای سربه تنت‌نباشه.! آره رفیق هم‌سن و سالای ما شهید شدن بعد ما هنوز تو فکر ترک گناهیم!( : ^شرایطمون ' @tablighat1a -
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم إني أنتظر منك فرحاًعظيماًيسعدقلبي ويُبكي عيني فرحاًفبشرني به ياالله.. خدایا من منتظر شادي بزرگي هستم كه قلبم را خوشحال كند وچشمانم راگريان كند، پس آن را به من بشارت ده! @YekAsheghaneAheste
-أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ... +پروردگارا تو را به اضطرار زینب کبری قسم، در ظهور آخرین حجتت که پایان بخش این اضطرار و درماندگی‌ست تعجیل کن..🤍 @YekAsheghaneAheste
. . أین المُعَدُّ لِقَطْعِ دابرِ الظَّلَمَة؟! کجاست آنکه برای قطع دنباله ستمگران آماده گشته است؟!..💔 -اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج- @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر آنانی که اول از سیم خاردار نَفس گذشتن و بعد از سیم خار دار دشمن🥀 *افراد داخل تصویر،همگی شهید شده‌اند. @YekAsheghaneAheste
- مـاهـیـچ‌شـبـی‌نـمـی‌خـوابـیـم مـگـرایـنـکه‌بـه‌دشـمـن‌فـکـرکـنـیـم..💥 •حاج‌قاسم‌سلیمانی• ✊🏼 🥀 🌱 @YekAsheghaneAheste
مانده‌ایم تا روزی که با صدای بلند بگوییم: را خدا آزاد کرد! -حاج حسین یکتا - ˹ @YekAsheghaneAheste ˼
📝وصیت نامه کودک اهل فلسطین سلام، من هایا هستم و اکنون وصیت نامه ام را می نویسم ١. پول‌ های من ۸۰ شکل است: ۴۵ شکل (واحد پول) برای مامان، ۵ شکل برای زینت، ۵ برای هاشم، ۵ برای تیتا، ۵ برای خاله هبة، ۵ برای خاله مریم، ۵ برای دایی عبود و ۵ برای عمه سارة ۲. اسباب بازی‌ها و همه چیزهایم برای دوستانم، زینت خواهرم، ریما، منة، أمل ۳. لباس‌ های من: برای دخترعموهایم و اگر چیزی باقی ماند، انفاق کنید. ۴. کفش های من: به فقرا و نیازمندان اهدا کنید، البته بعد از شستنن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @YekAsheghaneAheste
🖐أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَه كجاست؟ آنكسى كه براى بركندن ريشه ظالمان و ستمگران مهيا و آماده گرديده. 💔 جمعه های انتظار @YekAsheghaneAheste
دادخواهی آزادگان دنیا برای مظلوم با فریادزدن نام حضرت مهدی (عجل‌الله فرجه) 🔸کی فکرشو می‌کرد یه روزی هزاران نفر از سراسر جهان که حتی بعضا غیرمسلمونن، با صداکردن اسم از فلسطین حمایت کنن؟ 🔹‏اسکرین‌گرفتن از همه ویدئوهای این چالش چند روزی وقت می‌بره؛ تا این لحظه بیش از ۱٫۳میلیون ویدئو! 🔸گوشه کوچکی از آخرین ویدئوهای چالش «سلام یامهدی برای فلسطین» در «تیک‌تاک». 🔹یادتونه رهبر انقلاب گفتن: «قضیه فلسطین کلید رمزآلود گشوده‌شدن درهای فرج است»؟ @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همین که ایشون میگه: دوست دارم دوست دارم دوست دارم. 🌸 @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ #part_52 تا ظهر یکم جمع و جور کردیم و رفتیم برای نماز وضو گرفتم و اومدم داخل حا
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ "ریحانه" محمد رفت در و باز کرد. منم توی همین فاصله لباسم رو مرتب کردم و به استقبالشون رفتم صدای خوش و بششون توی راهرو می‌پیچید و مامان شیرین با دیدنم لبخند گرمی زد _ سلام خوش اومدید _ سلام به روی ماهت دخترم،خوبی؟ _ خداروشکر شما صحیح و سالم باشید ماهم خوبیم _ سلامت باشی عزیزه دلم مریم کفش هاش رو درآورد و با چشمکی به طرفم اومد محکم بغلش کردم و آروم زیره گوشش گفتم _ نگفتی چیزی که..؟ _ نه بابا خیالت راحت چیزی نمیدونه با همون لبخندم ازش جدا شدم و دعوتشون گردن به سمت پذیرایی _ خیلی خوش اومدید مامان جون، چیزی می‌خورید بیارم؟ _ نه مادر نمیخواد زحمت بکشی من که چیزی نمیخورم سری تکون دادم و محمد هم رفته بود بقیه سالاد رو تموم کنه _ ماشالله چه بویی راه انداختی ریحانه از پایین ساختمون همه میفهمیدن امشب شام چیه باهاش شروع کردم به خندیدن و محمد هم دستاش رو شست و اومد کنارمون _ خب خوبی شیرین بانو؟ _ الحمدلله به خوبی شماها. کار و بار خوبه؟ _ اگر منظورت از کار شرکته... که باید خدمتت عرض کنم هنوز نرفتم اونجا مشغول صحبت بودن و منم میوه ها رو داخل پیش دستی میچیدم که مریم گفت _ نمیخواد توضیح بدی دیشب آقا مصطفی همه چیو گفت _ عه آقا مصطفی رو کجا دیدید؟؟ _ هیچی دیروز شیما اومده بود پیشم دیگه آخر شب هم دستش درد نکنه آقا مصطفی اومد یه سر و جویای کارت شدم که یه چیزایی گفت _ حالا آخره هفته جاتون خالی نباشه ان شاءالله دارم میرم کرمان _ راس میگی محمد؟مزار حاج قاسم؟ _ بله دیگه به بچه های پایگاه گفتم فکر کنم جواد هم بیاد _ وای خوش به حالت محمد اینقدر منم دوس داشتم بیام _ دیگه حتما حاجی منو تنها کار داشته نمیخواستم خواهرم اونجا باشه _ واقعا که محمد... خنده‌ای گرد و اومد کمکم برای میوه ها... ظرف ها رو جاوی مامان شیرین و مریم گذاشت و منم رفتم آشپزخونه یه سر به برنج بزنم همه چیو چک که کردم به سمت پذیرایی رفتم ولی با صدای زنگ گوشیم راهم رو کج کردم _ سلام جانم _ ریحانه من جای پارک ندارم باید ماشین رو کجا بزارم؟ _ کجایی الان؟ _ جلوی خونتونیم ولی جا نیست _ وایسا به محمد میگم بیاد پایین صبر کن گوشی رو قطع کردم و با چشم اشاره زدم که محمد اومد به طرفم _جان... _ مامان اینا اومدن ولی امیر میگه پایین جا نیست ماشین بزاره _ ماشین خودمون رو از پارکینگ بیارم بزاره جای من؟ _ نمیدونم میخوای همین کار و بکن باشه‌ای گفت و سوئیچ رو برداشت و رفت پایین منم رفتم پیش مریم نشستم _ هنوزم دانشگاه میری ریحانه جان؟ _ آره مامان باید چند تا آزمون و ارائه بدم و این ترم تموم میشه _ به سلامتي _ سلامت باشید تقه‌ای به در خورد و بلند شدم... بابا سلامی گرد و جوابش رو دادم و آروم بغلم کرد _کم پیدایی وروجک؟! _ ببخشید کم میرسم بیام _ حالا بعدا نگا داشتم برات! با خنده رفت کناری و مامان اومد جلو چهره‌اش فرق کرده بود! قدمی برداشتم و بغلش کردم که متقابلا بغلم کرد _ دلم براتون تنگ شده بود لبخندی زد و همراه بابا رفتن پذیرایی و اونطرف گرم سلام و احوالپرسی شدن امیر با دیدنم اومد یهو بغلم کنه که محمد نزاشت... ... کپی ممنوع ⛔️ @YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ #part_53 "ریحانه" محمد رفت در و باز کرد. منم توی همین فاصله لباسم رو مرتب کردم
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ _ خدا آدم رو نصیب داماد نکنه! نمیزاره نزدیک خواهرمون بشیم _ نگفتم نزدیک نشو ولی یواش بابا _ آقا جون ریحانه قبل اینکه زن جنابعالی باشه خواهر من بوده هاا _ بر منکرش لعنت _ پس چیکار داری چیکار میکنم؟ رفتم وسط حرفشون _ بابا بیخیال شید جون هرکی دوس دارید _ مگه نمیبینی به ارتباط من و تو حسودی میکنه سعی کردم جلوی خنده ام رو بگیرم _ بیا برو امیر برو بگیر بشین _ چشم خواهر گلم اینو گفت و با پشت چشمی که نازک کرد پقی زدم زیره خنده _ واسه چی اینقدر لوسش میکنی؟ _ ولش کن امشب بفهمه دایی شده بیشتر از اینا اذیت میکنه _ قشنگ معلومه پتانسیل مسئولیت سختی مثل دایی شدن رو نداره با خنده گفتم _ برو میوه بزار من برم تدارکات میز شام رو ببینم با رفتنش منم برگشتم سمت اشپزخونه یه چند دقیقه‌ای مشغول بودم و با دیدن مریم گفتم _ جانم چیزی احتیاج داری؟ _ نه اومدم برای شام کمکت کنم _ دستت درد نکنه پس بشقاب های رو اُپن رو باید ببری بچینی. تو چرا درهمی؟چیزی شده؟ سرش و گرفت بالا _ نه بابا چیزی نشده _ خب بگو بهم... _ باز بحث ازدواج من شد دوباره _ فعلا چیزی نمیگم ولی مفصل درموردش میخوام باهات حرف بزنم _ توروخدا بیخیال ریحانه من همینجوری خوبم _ نه عزیزم خوب نیستی، تظاهر به خوبی میکنی _ تو دیگه پرا این حرف و میزنی؟؟! _ چون میشناسمت میگم حالا بزار بعدا باهم حرف میزنیم اومد حرفی بزنه که مامان آروم به سمت اشپزخونه قدم برمیداشت مریم گفت _من برم اینارو بچینم شما راحت باشید با چشماش اشپزخونه رو براندازی میکرد _ از اون موقع که اومده بودم تغییر دکوراسیون دادی _ خوب شده یا بد؟ _ نه سلیقه‌ات خوبه... آشپزخونه رو قشنگ چیدی به کابینت تکیه زدم تا چشمش چرخید و افتاد رو من یه قدم به سمتم برداشت و دست کرد داخل جیبش و جعبه کوچیک قرمزی بیرون آورد _ نمیخواستم اینو الان بدم ولی خب دیدم تا تنهاییم فرصت خوبیه _ این چیه؟ دست گذاشت روی شکمم و لبخندی زد که تاحالا روی صورتش ندیده بودم _ کادو برای وجود این کوچولوعه! از حرفش متعجب موندم کی گفته بود بهش؟ چرا رفتارش عوض شده بود؟ از تعجب یه تای ابروم بالا پرید _ چی فکر کردی؟بالاخره منم مادرم میفهمم یه سری چیزا رو.. از همون روزا که امیر میگفت حالت خوش نیست و زیاد حالت تهوع داری حدس زدم خبرایی باشه _ بابا هم میدونه؟ _ نخواستم سورپرایزت خراب بشه برای همین نگفتم. بنظرت زود اقدام نکردید؟ _ چرا اینو میگی؟ _ خب آخه هنوز یک سال نگذشته از ازدواجتون _ وقتی دیدیم شرایط بود... _ با همه اینا بازم مادر خوبی میشی از داخل جعبه گردنبندی بیرون آورد _ اینو یادته؟ دقیق نگاهش کردم _ بچه که بودی همیشه گردنم بود ولی وقتی دیدم داری خرابش میکنی دیگه ننداختمش تا یه روزی بدم به خودت قشنگ بود و ظریف! از دستش گرفتم و نگاهی به زیباییش انداختم توی دلم با خودم فکر میکردم برم جلو و از خوشحالی بغلش کنم ولی گفتم شاید مثل همیشه رفتار کنه! توی این افکارات بودم که خودش پیش دستی کرد و من رو به سمت خودش کشوند..! آغوش مادرم برام غریبه بود اما اون لحظه... گرمای وجودش اینقدر حالم رو خوب میکرد که بغضم گرفت... ... کپی ممنوع ⛔️ @YekAsheghaneAheste
‹💔🌿› آنچه‌زدم‌به‌سینه‌خودسنگ‌کربلاست قدرتمام‌عمردلم‌تنگ‌کربلاست:) @YekAsheghaneAheste
🌙🔴🌍‏سالها قبل، محمود درویش شاعر نامدار فلسطینی شعر زیبایی برای وصف ‎ سرود: اگر از تو درباره غزه پرسیدند بگو به آنها در آنجا شهیدی است که شهیدی آن را حمل می کند و شهیدی از وی عکس میگیرد و شهیدی او را بدرقه می کند و شهیدی بر وی نماز می خواند... @YekAsheghaneAheste
حیف شد کاش دخترا رو هم داوطلبانه میبردن جنگ🗿
ای‌خدا‌یاد‌مرا‌از‌شھدا‌‌دور‌نڪن هرشب‌¹⁰صلوات‌هدیه‌به‌روح‌مطھر ‌یڪی‌ازشھدا‌داریم..:) هدیه‌متعلق‌به‌شھید‌والا‌مقام: شھدا؎فلسطین🕊
30.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 بسمِ اللهِ قاصمِ الجَبّارین - این نامه ای ست از یک سرباز ایرانی 🎙 کربلایی سیدرضا نریمانی 🟢 @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌷﷽🌷✨ ❇ (ع) دعاے زیر را براے روز توصیه فرموده اند ڪه برآورده ڪننده است: 🌟« اَللّهُمَّ اِنّي اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَاَتَقرَّبُ اِلَيْكَ بِمُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَاَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ بِمَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبينَ وَاَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَعَلى آلِ مُحَمَّد وَاْنَ تُقيلَني عَثْرَتي وَتَسْتُرَ عَلَيَّ ذُنُوبي وَتَغْفِرَها لي وَتَقْضِيَ لي حَوائجي وَلا تُعَذِّبْني بِقَبيح كانَ مِنّي فَاِنَّ عَفْوَكَ وَجُودَكَ يَسَعُني اِنَّكَ على كُلِّ شَيء قَديرٌ. اللّـهُمَّ ما قُلْتُ فى جُمُعَتى هذِهِ مِنْ قَوْل اَوْ حَلَفْتُ فيها مِنْ حَلْف اَوْ نَذَرْتُ فيها مِنْ نَذْر فَمَشِيَّتُكَ بَيْنَ يَدَيْ ذلِكَ كُلِّهِ فَما شِئْتَ مِنْهُ اَنْ يَكُونَ كانَ وَما لَمْ تَشَأْ مِنْهُ لَمْ يَكُن اَللّـهُمَّ اغْفرْ لى وَتَجاوَزْ عَنّى اَللّـهُمَّ مَنْ صَلَّيْتَ عَلَيْهِ فَصَلاتى عَلَيْهِ وَمَنْ لَعَنْتَ فَلَعْنَتي عَلَيْه». 💖✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💖✨وآلِ مُحَمَّدٍ 💖✨وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @YekAsheghaneAheste
◖❤️‍🩹🪴◗ راست‌گفتہ‌اند؛ عالم‌ازچهارعنصر‌تشکیل‌شده: آب،آتش،خاڪ،هوا! آبےڪہ‌ازتودریغ‌ڪردند آتشےکہ‌درخیمہ‌گاهت‌افتاد خاکےکہ‌شدسجده‌گاه‌وطبیب‌دردها وهوایـےکہ‌عمریست‌افتاده‌دردل‌ها! ترڪیب‌این‌چهارعنصرمےشود: کـربـلا.. ‹ ❤️‍🩹 🤲🏼♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@YekAsheghaneAheste
«♥️🌿» خدایاشکرت.. برای‌همه‌چیزی‌که‌ قدرشونمیدونیم‌ولی‌نمی‌گیری‌ازمون:) ♥️¦↫ 🌿¦↫@YekAsheghaneAheste