•|🌱|•
هنرخمینیعزیزاینبود
اولاسلامرابهپشتوانهایراندرآورد
سپسایرانرادرخدمتاسلامقرارداد...
•#شهیدحاجقاسمسلیمانی
#خمینۍکبیر #لبیک_یا_خامنه_ای
#دهه_فجر #امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
سالروزپیروزی انقلاب شکوهمند ...
اسلامی ایران #مبارکباد ؛
درود بر روان پاک #امام و شهدا ...
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌿🌸🌿🌸🌿🌸•••
منتظرتم رزمنده....✌🏼🇮🇷
#دهه_فجر #امام_زمان #شهدا
#لبیک_یا_خامنه_ای #فردا_خواهیم_امد
@YekAsheghaneAheste
اعمالقبلازخواب☝️🏻🌸
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
التماسدعا✋🏻
#شب_بخیر
#ماه_رجب
#امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
🖇 با خودت تکرار کن
🌸 هستی بی تاب است
تا با تكيه بر من عشق را متجلی كند، برترين ها را بيافريند و زيبايی ها را خلق كند.
"خدایا سپاسگزارم"
@YekAsheghaneAheste 🌸🍃
مطالعه این صفحه زیاد وقتت رو نمیگیره...
اما عوضش به حرف رهبرت احترام گذاشتی رفیق🖐🏼🌱
#امام_زمان #ماه_رجب #لبیک_یا_خامنه_ای #دهه_فجر
@YekAsheghaneAheste
گویـند:
آخࢪچهکسۍحوصله"چادࢪ"راداࢪد..؟!
بلهدࢪستاست...
زهـࢪایۍبودنلیاقتمۍخواهـد♥️🌿
#زن_عفت_افتخار #حجاب #امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
ٺواگہموقعگناھڪردن . .
یادِهمینیہجملہبیوفتےمطمئنباش
اونگنـاھزهرتمیشــہ!
هࢪگناھ. .
یہسیلیبہصورٺامام زمان(عج)!
#تلنگرانه 🌱✨
#رفاقت_تا_شهادت 🌱
#امام_زمان 🌱
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_28 دلم ریخت...طاقت گریه های ریحانه رو نداشتم. بغلش کردن و سرش رو گذاشت رو ش
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_29
صبح با صدای گوشی بلند شدم. با کلی غرغراتصال تماس رو زدم که صدای جواد تو گوشم پیچید...
_الو...امیر،معلوم هست تو کجایی؟
با همون حالت خواب آلودگی گفتم
_علیک سلام!...باید کجا باشم؟خونه ام دیگه...
_اولاً که سلام،دوماً خونه چیکار میکنی این ساعت؟
_مگه چنده؟
_۱۰:۴۰ دقیقه است و منم یک ربع منتظر جنابعالی وایسادم....بعد تو خونه راحت خوابیدی...
مثل برق گرفته ها تو جام نشستم و یکبار دیگه ساعت رو نگاه کردم،که دیدم راست میگه...
صدای غر زدنش میومد که بهش گفتم
_شرمنده داداش،الان راه میوفتم...
_خسته نباشی!....سریع تر بیا
باشه ای گفتم و تماس رو قطع کردم.
بعد شستن دست و صورتم،لباس های مشکیم رو پوشیدم و رفتم پایین...
مامان و بابا سر سفره نشسته بودن که با دیدنشون سلام کردم...
بابا هم مثل من مشکی پوشیده بود و سری به نشونه سلام تکون داد...رو کرد به مامان و گفت
_مهناز،من امروز یکم دیر تر میام خونه جایی کار دارم
مامان که داشت برا خودش چایی میریخت سری تکون داد و بابا هم کیفش رو برداشت و رفت...
_صبح بخیر امیر آقا....کی اومدی دیشب؟
نیم نگاهی بهش انداختم و نشستم پشت میز.
_با بچه ها بیرون بودم...
_کدوم بچه ها؟
میدونستم تو این چند روز که به خاطر حسينيه و هیئت شبا دیر میرم خونه،مامان ازم کُفری شده....سکوت کردم و چیزی نگفتم که خودش ادامه داد
_با توام امیر.....این دوستات کیا هستن که تو تا دیر وقت بیرون خونه ای؟
پوفی کشیدم که انگار مامان عصبانی تر شد و اومد حرفی بزنه که با صدای ریحانه،حرفش رو خورد...
_صبح پر تنشتون بخیر...
لبخندی به ناجی همیشگیم زدم که اومد کنارم نشست و با خنده گفت
_باز چیکار کردی،مامان داغ کرده؟
_ریحانه یجوری حرف نزن انگار نمیدونی صبح تا شب داداشت کجاست!...
ریحانه نگاهی به مامان کرد و گفت
_به جون خودم که خبر ندارم...
با مشت زد رو بازوم و گفت
_تعریف کن کجاها میری؟...
خنده ای کردم که مامان با عصبانیت گفت
_مسخره کنید....جفتتون مسخره کنید!...باشه که به حسابتون برسم !
بعد هم از سر میز رفت و منتظر حرفی از جانب ما نشد..
ریحانه شروع کرد با ولع لقمه گرفتن و خوردن،منم با اینکه گشنم نبود اما به اشتها اومده بودم...
...
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_29 صبح با صدای گوشی بلند شدم. با کلی غرغراتصال تماس رو زدم که صدای جواد تو گ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_30
با یکم تاخیر رفتم دنبال جواد که کنارش محمد هم وایساده بود و داشتن طبق معمول کَل کَل میکردن...
_نمیخواید سوار شید؟...
به طرف من برگشتن و حرفشون رو قطع کردن.بعد از سوار شدن،جواد گفت
_داداش میخواستی غروب بیا...
تک خنده ای کردم و گفتم
_به خدا شرمنده....دیشب انگار خیلی خسته بودم،دیگه نفهمیدم کی بیهوش شدم...
محمد که عقب نشسته بود گفت
_حالا اشکال نداره....اول بریم مسجد که نیم ساعت دیگه اذانه...
از تو آینه نگاهش کردن و گفتم
_بریم خب پایگاه میخونیم
به عقب تکیه زد و گفت
_نه بریم مسجد،حاج آقا کارمون هم داشت
سری تکون دادم و فرمون رو یه سمت مسجد کج کردم....
"ریحانه"
بعد از خوردن صبحانه رفتم تو اتاقم که لباس هام رو عوض کنم.
اومدم مانتو لیمویی رنگی بپوشم که یاد دیشب افتادم...
به تقویم رو میزی نگاهی کردم که نشون میداد امروز ۱۱ مُحَرَمِ....
مانتو مشکی تقریبا بلندی رو برداشتم و تنم کردم...
موهام رو دم اسبی بستم و شال مشکیم رو هم انداختم روش...
از در خونه خواستم برم بیرون که گوشیم زنگ خورد..
_الو....بله دلارام؟
_کجایی تو؟...
_مگه قرار نبود بری دانشگاه بعد اونجا بیام دنبالت؟
_خب من الان جلو در دانشگاه وایسادم دیگه...
_کارِت تموم شد؟
_اره!.....سریع بیا،سرده هوا...
باشه ای گفتم و تماس رو قطع کردم...
...
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste
🍀🍀🍀🍀
مطمئن باش که مهرت نرود از دل من
مگر آن روز که در خاک شود منزل من
#سخنعشق #عاشقانه_مذهبــــی #امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
#شــهیــدانــه
❣نزدیک عروسی🎉 که شد، شهید مصطفی ردّانی پور، یک کارت دعوت💌 برای امام رضا علیه السلام فرستاده بود مشهد.😍
❣یک کارت هم برای امام زمان عج الله که انداخت داخل مسجد جمکران.😊
❣و یک کارت هم برای حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت معصومه سلام الله علیها که آن هم به داخل ضریح حضرت معصومه سلام الله علیها انداخت.☺️
❣درست قبل از عروسیش در خواب حضرت زهرا سلام الله علیها را دیده بود.🥹
❣در خواب به بانو عرض کرد:
قصد مزاحمت برای شما را نداشتم.😔
❣ حضرت فرموده بودند:
چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا عروسی شما نیاییم؟ چه کسی بهتر از شما؟ ببین! همه ی ما آمدیم، شما عزیز ما هستی مصطفی جان....🥰
#عشق_پاک #مذهبی #امام_زمان
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
@YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلامعلیكیاابااعبدالله
╰┈➤ ❝ [. کربلا رویامه:))
آے בنیا....حسین آقامه.... .] ❞
#یا_حسین
#اللهجانم
@YekAsheghaneAheste
🌱و این ڪه خداوند اجر اهل ایمان را
هرگز ضایع نگذارد✋🏻 ! ..(:
#برادرجهاد
#امام_زمان
#دهه_فجر
@YekAsheghaneAheste
اعمالقبلازخواب☝️🏻🌸
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
التماسدعا✋🏻
#شب_بخیر
#ماه_رجب
#امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
برادرآسمونۍمن شھادتتمبارك(:💚
#سالگرد_شهادت_ابراهیم_هادی
#شب_بخیر
#ماه_رجب
#امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️͜͡🇮🇷
تو دستانت،
پلکانت،لبخندت
آرامش دارد...
درست مثل یک پدر!
#شب_بخیر
#ماه_رجب
#امام_زمان
@YekAsheghaneAheste