9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زیارتنامه_شهدا_رو_امروز_به_یاد_شهدایی_که_امروز_سالگرد_شهادتون_هست_بخونیم 🌷
⛅️#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم
🗓امروز ۲۰ آذر ۱۴۰۰ مصادف با سالروز:
🦋 ولادت شهید #محمد_کیهانی
🦋 ولادت شهید #مجتبی_کرمی
🦋 ولادت شهید #رسول_خلیلی
🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
#سلامصبحتونمتبرکبهنگاهشهدا
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
#تلنگر🍃✨
👌🏼یـــــــ❗️ــــک تلنــــــ⚠️ـــــگر
👈🏾در آخرالزمان آنقدر حق و باطل با هم آمیخته میشوند که..
نمی توانیم تشخیص بدهیم که چه کسی خوب است..😣
🔹امـــــروزه..
در زمانی به سر میبریم که..
اگه یک مادر نـجـیـبـی به دختر کوچیـــکش روسری بستن را یاد میدهد..👧🏻 بعـــضی ها به این مادرنـجـیـب تیکه می اندازند ومیگویند
مــگر میخواهی با این روسری بستن دخترت رو خــفــه کنی.. ولـــش کن..هنوز بچه است و چیزی نمی فهمه..😒
#امـــــــــــــا…‼️
اگر مادری دخترش را از کوچیکی آرایش بکنه و مثل عروسک..👩🏻به همه نشونش بده..همه به این مــادر میگن..😏چه مادر باکلاسی!
چه مادر با سلیقه ی!
که اینگونه دخترش رو بزک میکنه.😏
#امــــــــروزه..
در زمانی به سر میبریم که...اگر یک بچه حزب اللهی ریش بذاره..👨🏻
همه بهش تیکه می اندازند و میگویند
مگر پیرمردی که ریش میذاری..👴🏼
اول جونیته بقول خودشان برو حال کن😎
❌ولـــــــــــی…
اگر آقا پســــری که صورتشو همانند خـــانوم ها آرایـــش میکنه
و..👨🏻شـــلواره پاره میپوشه.. 👖همه بهش میگن.. چه آقا پسر مــدرنیته ی که همیشه با مْــــد روز آپــدیت میشه..👺
#کجـــایند_سربـــداران_ســـر_بریده_ما..؟!😞سربدارانی که برای بقای اســـلام عزیز و برای شـــادی دل امام عصر(عج) اینگونه ســــرهایشان را بریدند..😭
#ولـــــی_امــــروزه…
کسانی که پیروی کردن از دستورات شرع را مایه عقــب افتادگی میدانند..👺
کسانیکه برهنگــی را نشانه مـنـورالـــفکری مــیدانند.❌
اینگونه پا روی خــون های ریخته شده شـــهدا میگذارند..😣
⚠️بعضی از دختر خانومها برداشتن روسری برایشان عـادی شده..👩 بعضی از آقایون هم رقصیدن در خیابان برایــشان عـادی شده..🚶
💥خواسـتم به این اشخاص با کلاس بگم که اگر شیــعه هستید شک نکنید…
👈همه این مســـائل را امــــام عصر(عج) دیـــده است..👉
شرمنده ام مولا جان که در این دوره زمونه در میان محبانت چقدر..غـــــریــــبــــــی..😞
فقط میتونم بگم مولاجان شرمنده ایم ...💔
نام رمان : راهیان عشق
mohaddese_f : نویسنده
#پارت_49
الهه:ترش نکن یسنا،پاشو یه دهن بخون یه ذره قر بدیم هضم شه این غذای
چرب و چیلی که خوردیم
_حوصله ندارم الی جون
نسیم:وا...حوصله ندارم چیه؟ما فقط به امید تو این همه خوردیم
حدیث:ناز نکن دیگه!بخون که شبکون بدون صدای تو صفا نداره
دیدم بهتره برای عوض شدن روحیه ام که شده یه کاری کنم،دستمو مشت
کردم و به حالت میکروفن گرفتم جلوی
دهنم و رو تخت بلند شدم و شروع کردم به خوندن اهنگ های خز مخصوص
خودم...
بیا بیا بیا وسط
بیا ولم بره روی صد
یسنا کیانی،ای جان
)به ترنم اشاره کردم(تریشمس،ای جای
)به الهه اشاره کردم( الی دو صفر نود و هشت،ای جان ای جان
می خوام برسونمت سونمت سونمت سونمت
الو بترکونمت
ماچ ابدار کنمتو هیچی نگیو بشینی ساکت
میخوام میخوام بمونم پیشت
هیچکی یسنا نمیشه،اینو گفتم همیشه
میخوام میخوام بگیرمت،نگی به من نمیدنت
اگه بیای می زننت،نگی نمیشم زنت
بچه ها هم همراه با من می خوندند و با هم می رقصیدیم که کوبیده شدن
چند تا مشت به در باعث شد ساکت شیم...
فرناز یکی از بچه ها که از همه به در نزدیک تر بود ،پادرش رو انداخت رو
سرش و رفت دم در...
بعد از 5_6دقیقه با قیا فه ی خندان در رو بست و اومد تو
نام رمان : راهیان عشق
mohaddese_f : نویسنده
#پارت_50
مهسا:چی شده؟شادی؟
فرناز:وایییی...اخه نمی دونید کی دم در بود
الهه:تو بگو بفهمیم
با یه حالتی که انگار شب خواستگاریشه گفت:اقا طاها بود...تازه طفلی انگار
خیلی در زده و صدا کرده ولی چون صدا
زیاد بوده نشنیدید،بهش گفتم داشتید می خوندید و می رقصیدید،گفت
بهتون بگم تمومش کنید و حواستون باشه
اومدید کجا...گفت اگه شماها خیال ندارید بخوابید اون و دوستاش
خوابشون میاد و گفت اطالع دارید که صبح زود
باید از خواب بیدار بشید...میگم این طاها هم خیلی اقاست،چقدرم خوش
برخورده
دوست داشتم فرناز رو خفه اش کنم،اخه یکی نیست بگه تو که از وسط تکون
نمی خوردی ، جاال ما می خوندیم و می
رقصیدیم...
تازه بیشتر از این عصبی بودم که این طاهای موزمار به من که میرسه اخم
هاش میره تو هم و میره تو فاز جذبه حاال
جلوی این فرناز ایکبیری برا من شده استاد روابط عمومی که این دختره بیاد
بگه اقا طاها خوش برخورده...اه...
ترنم:فرناز جون میگم شما هم وسط کم قر نمیدادیا که حاال همه چیز رو
انداختی تقصیر ما...
فرناز:وا...ترنم جون من کی وسط بودم،درسته حاال از دست اقا طاها عصبانی
که بهتون گیر داده ولی دیگه چرا سر من
خالی می کنی عزیزم،البته حقم داشتند صداتون واقعا بلنده...
چشم همه از انکار فرناز چهارتا شده بود،حیف که این طاها حال و حوصله ی
کل کل برام نذاشته بود وگرنه حال این
دختره ی عوضی رو می گرفتم
فرناز چراغ ها رو خاموش کرد که صدای اعتراض بچه ها بلند شد...
فرناز:بگیرید بخوابید دیگه،بابا اقا طاها اینا همین باال سرمونند گناه دارند
اِمامـــ زمـــانمــ!
نامَـتکِہمِۍآیَدآراممِیـشَم
گویِۍجـُزتـوهِیـچنِیسـتمَـرا
سوگَـندبِہنامَـتکِہتوآراممَنۍ💙••
#عکس_نوشته