ارسال شده از سروش:
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔰حسین از بقیه پسرهایم شیطونتر بود☺️ یعنی #شادتر بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت روحی😞 هم قرار داشتیم #خنده را روی لبمان میآورد.
🔰یک روز #برادر بزرگترش با دوستش👥 آمدند در خانه و گفتند: مامان #حسین سر من و دوستم را با آجر شکست💔 من با تعجب پرسیدم: چطور😟 حسین که از شما کوچکتر است #سر دو نفر شما را با هم شکست⁉️
🔰حسین گفت: میخواستم #مارمولک بکشم، آجر را به دیوار زدم، #آجر دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود🙂 بدون #وضو نمیخوابید❌ دبستان بود اما صبح #دعای عهدش ترک نمیشد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا📖 نمیخوابید، من که #مادرش هستم این کارها را نمیکردم.
🔰سال ۸۸ که از ماموریت #زاهدان برگشته بود به حسین آقا گفتم میخواهم برایت زن بگیرم💍 گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم 💥ولی باید #چادری باشد و با شرایط #پاسداری من کنار بیاید.
#شهید_حسین_مشتاقی
#راوی_مادر_شهید
❤#زندگی_به_سبک_شهدا .
رفته بودیم برای بازدید از #موشک های فوق پیشرفته ی روسی.
وقتی بازدیدمون تموم شد،حسن رو کرد به کارشناس موشکی روسیه و گفت: "اگه می شه #فناوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید!" .
ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند: "امکان نداره! این #فن_آوریفقط در اختیار کشور ماست."
.
حسن خیلی جدی و محکم گفت: "ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم"
و دوباره صدای #خنده اونا بلند شد!
.
وقتی برگشتیم #ایران ، خیلی تلاش کردیم نمونه شو بسازیم، ولی نشد.
وقتی از ساخت موشک ناامید شدیم، حسن راهی #مشهد شد.
.
خودش تعریف می کرد،
"به #امام_رضا متوسل شدم و سه روز توی حرم موندم. روز سوم بود که عنایت امام رضا علیه السلام رو حس کردم و حلقه ی مفقوده کار به ذهنم خطور کرد. وقتی زیارتم تموم شد دفترچه #نقاشی #دخترم رو برداشتم و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملی ش کنم."
وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع دست به کار شدیم و شروع به ساخت موشکی کردیم که به مراتب از مدل روسی، بهتر و پیشرفته تر بود!...
.
✌وامروز ایران جزو شش #قدرت برتر موشکی جهان است