نغمه فصیح
در اردوگاه
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
مدّتها پشت میلههای خاکستری مانده بودیم و همه چیز که تا قبل برایمان آشنا و همدم بود، حالا غریب شده بود.
یکروز صبح که برای گرفتن آمار به محوطه آمده بودیم، سرباز عراقی داشت اسرا را میشمرد که در میان سکوت بچّهها، صدای عَر عَر الاغی 🐴 از راه دور، به گوش رسید.
این را هم مدّتها بود که نشنیده بودیم. یکی از بچّهها همین که صدا را شنید، از سر شوخی گفت: آخ جون... همه زدند زیر خنده.
سرباز عراقی که شمارش اسرا، آن هم توی ردیف آخر از دستش دررفته بود، با عصبانیت به مسئول آسایشگاه گفت: چرا میخندن صبح اولِ وقت؟ مسئول آسایشگاه که خودش از آن معرکه بگیرها بود، گفت: بچّهها میگن چه قدر خوب عربی عَرعَر میکنه. 😂
سرباز عراقی که زیاد باجی به آن زبان بسته نمیداد، گفت: نَعم....نعم....فصیح...فصیح
طنز جبهه