ای #مولای_من
بس است اين جدايی💕 ديگر تاكي اين #فراق به طول مي انجامد؟
آقا مي دانم من لايق #ديدارتان نيستم😔 شما را به خاطر دوستان خوبتان #ظهور كنيد.
بعد از هر #جمعه كه مي آيد و مي رود، مي گويم: بازهم اين رفت و تونيامدی🚷 فقط نشسته ام
✘نه تلاشی و
✘نه كوششی.
به ياد اين جمله «انتظار #بهانهْ نشستن نيست؛ بلكه انگيزه ايستادن است» افتادم و به خود گفتم: واي....😔😔
⇜آيابرای #امام_زمانت كاري كرده ای؟
⇜آيا مثل كوفيانی يا مثل ياران امام حسين(ع)⁉️
باخود گفتم #كوفيان حداقل مقدمات را اول فراهم كردند؛ آيا #تو مقدمات را فراهم كرده ای؟
و همهْ پاسخ ها #نه و نه ونه بود😞
✰♥️✰ـــــــــــــــــــــ ✰♥️✰
🌾چشــم آلوده كجا، ديدهْ #دلدار كجا؟
🍂دل سرگشته كجا؛وصف رخ ياركجا⁉️
🌾قصـهْ #عشق كجا، وين سر بيداركجا؟
🍂مــردم كوفه كجا؛ #العجـل يار كجا؟
🌾لفــظ بي كار كجا؛ #منتظر_يار كجا؟
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
زنده باد یادشهدا 🕊🌷🕊🕊🌷
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
🌸🍂
#بــرگـےازخــاطــراتــــ 📄
🔹دشمن حمله کرد، ما پناه گرفتیم، امیرعلی پاش تیر خورد خواستیم کمکش کنیم، نگذاشت.
گفت: برید من خودم و به شما میرسونم، اما دیگه کسی خبری ازش نداره..
🔹امیرعلی خیلی حضرت فاطمه (سلامالله علیها) را دوست داشت و همیشه میگفت: دلم میخواد مثل خانم فاطمه زهرا(س) گمنام باشم.
همین شد که دلش میخواست..
°•{مدافـــــع حـــــرم
#شهید_امیرعلی_محمدیان🍃🌹}•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹 اللهم احفظ قائدنا الامام
الخامنه ای 🌹🍃
هدایت شده از 🇮🇷غواصها بوی نعنا میدهند🇮🇷
همیشه اسماعیل می گفت : خوشا به حال کسانی که مفقودالاثر و مفقود الجسد هستند. هر شب جمعه حضرت زهرا (س) خودش به دیدن آن ها می رود.
🌷معرفی شهیدان #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_اسماعیل_فرجوانی و #شهید_ابراهیم_فرجوانی
💠ارائه : جناب جامانده از شهدا
در دو قسمت
📆سه شنبه ۹۸.۱۰.۰۳
📆چهارشنبه ۹۸.۱۰.۰۴
⏰ساعت ۲۱:۰۰
🕊گروه به یاد شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃
eitaa.com/booyenaena
May 11
سردار شهید نقیبیراد» از فرماندهان اطلاعات و عملیات لشکر ۲۵ کربلا و لشکرقدس گیلان بود که پیروزی لشکر قدس در عملیات بزرگ کربلای ۵ مرهون فداکاری ایشان است.
سردار شهید سیدمهدی نقیبیراد در بیست و یکم اردیبهشت 1344، در خانوادهای مسلمان و متدین در این شهرستان متولد شد و دوران تحصیلات را تا اخذ دیپلم در رشت با موفقیت گذراند.
«شهید سیدمهدی نقیبی راد» معاون اول اطلاعات و عملیات لشکر قدس و محرم اسرار شهید حسین املاکی
صفحه نخست
سالروز شهادت :
«شهید سیدمهدی نقیبی راد» معاون اول اطلاعات و عملیات لشکر قدس و محرم اسرار شهید حسین املاکی
دوشنبه, ۰۲ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۲
معرفی شهدا
سیدمهدی نقیبی راد در ۲۰ فروردین سال ۱۳۴۴ در رشت به دنیا آمد. در زمان جنگ به دلیل ویژگیهای ممتازش، او را به واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۲۵ کربلا بردند که بعد از مدتی فرمانده محور یک لشکر ۲۵ کربلا در منطقه شد. در همین زمان بود که شهامت و شجاعت، منحصر به فرد سید در کارهای اطلاعاتی، باعث شد که از او دعوت شود تا به قرارگاه نصرت (که یک قرارگاه کاملاً محرمانه اطلاعاتی و مختص به شجاعان عرب خوزستان بود) برود.
شهید سیدمهدی نقیبی راد در ۲۰ فروردین سال ۱۳۴۴ در رشت به دنیا آمد. او که کوچکترین پسر خانواده بود، به خاطر هوش سرشار و شجاعت بی نظیرش مورد توجه خانواده و خویشاوندان قرار گرفت. و به قول مادرش «او بچه تحفهای بود و از اول معلوم بود که ماندنی نیست.» از ۵ سالگی وارد آمادگی شد و در سال ۵۱ به دبستان راعی رفت. راهنمایی و دبیرستان را با معدل بالا پشت سر گذاشت.
وقتی که سوم دبیرستان بود و در رشته تجربی درس میخواند، فرمان امام برای تأسیس بسیج صادر شد و او همراه با دوست صمیمی خود شهید امین اصغری درخواست عضویت در بسیج مستضعفین را به مسئولان وقت نمود و تا سال ۶۱ در بسیج رشت در مسئولیت جذب و سازماندهی بسیج محلات مشغول به وظیفه بود. سید در این مدت بارها درخواست حضور در جبهه را نمود که بنابر گفته همرزمان او اصل بسیج آمدن سید مهدی برای رفتن به جبهه بود، ولی مسئولین بسیج به دلیل مهارت و شجات بی نظیر سید و احتیاجی که در رشت به چنین نیروهایی داشتند اجازه حضور او را در جبهه نمیدادند. تا اینکه در سال ۶۱ به بهانه درس خواندن از بسیج استعفا داد وبه عضویت رسمی سپاه درآمد و در گروهان و سر از ارتفاعات کردستان در آورد. در همین موقع او به کلاهدوز از گردان امام سجاد در تیپ ۲ لشکر ۲۵ کربلا شروع به فعالیت نمود.
اندکی بعد، به دلیل ویژگیهای ممتازش، او را به واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۲۵ کربلا بردند که بعد از مدتی فرمانده محور یک لشکر ۲۵ کربلا در منطقه شد. در همین زمان بود که شهامت و شجاعت، منحصر به فرد سید در کارهای اطلاعاتی، باعث شد که از او دعوت شود تا به قرارگاه نصرت (که یک قرارگاه کاملاً محرمانه اطلاعاتی و مختص به شجاعان عرب خوزستان بود) برود. سید مهدی چنان در این قرارگاه درخشید و آن چنان در عملیاتهای شناسایی متبحّر بود که بعد از دو سال انجام وظیفه در این قرارگاه ، کاملاً در بورس بود طوری که همه دوست داشتند فقط با او بروند به شناسایی؛ به قول همرزمانش«او ناچار شد از قرارگاه فرار کند». حتی هنگام بازگشت به لشکر ۲۵ کربلا نیز چندین نفر از نیروهای زبده قرارگاه نصرت تصمیم گرفتند که با او به لشکر ۲۵ کربلا بیایند که سید مانع آنها شد. و همه اینها در حالی بود که سید هنوز ۱۹ سال هم نداشت.
همرزمانش نقل کردهاند:«در شناساییها هر جا کم میآوردیم به سید رجوع میکردیم». حتی یکبار برای شناسایی تا خط دوم و سوم عراق پیش رفت که داستانش مفصل است. سید چند بار مجروح شد، ولی مجروحیت هرگز او را از پای نینداخت با اینکه بدنش پر از ترکش بود و از ناحیه چپ شکم ،کلوستُمی شده بود؛ ولی مدتهای مدیدی را در مناطق برای شناسایی بسر میبرد. سیدی که شور و نشاطش زبان زد همه بود، روزه روزهای دوشنبه و پنجشنبه و نماز شب برنامه دائمیاش بود و نیز کسی در طول این چند سال حضور او در صحنه انقلاب از او ناراحتی و عصبانیت ندید و کسی را ناراحت نکرد. ولی اگر کسی کاری انجام می داد که نفعی برای اسلام و امام نداشت به شدت با او برخورد میکرد.
بعد از تبدیل تیپ قدس به لشکر و جدایی آن از لشکر ۲۵ کربلا، سید از لشکر ۲۵ کربلا به لشکر قدس آمد و برای فرماندهی گردان ضربتی و خط شکن حضرت رسول(ص) پیشنهاد شد. او اولین فرمانده این گردان بود. همرزمانش میگفتند که تحویل گرفتن این گردان برای سید و حفظ روحیه و آمادگی نیروهای آن توسط سید از شاهکارهای او بود. به نحوی که از نیروهای گردان، کماندوهایی تک ور ساخته بود. سید در زمان فرماندهی گردان، معاون اول اطلاعات و عملیات لشکر قدس و محرم اسرار شهید حسین املاکی (جانشین ستاد و فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر۱۶ قدس) نیز بود.
رشادتها و زحمات او در طول چهار سال حضور مستمر او در جبهههای حق علیه باطل از او چهرهای ساخت که با آن سن کم، تصویری بزرگ و خاطرهای جاوید از خود در دل ما گذاشت. ماجراهای پیدا کردن رزمنده های گمشده در شناسایی، پیشروی به خط دوم و سوم عراق، نقشه کشیهای دقیق او از مواضع دشمن، عبور دادن گردانها از کنار سنگرهای عراقی، فتح کانالهای نعلی عراق و پیشروی از موانع غیر قابل نفوذ دشمن، طرح تصرف سه راهی امام رضا در خاک عراق و سقوط پایگاه فرماندهی دوعیجی عراق و شلمچه به تبع رشادتهای او و حتی شهادتش، باعث شد که فرمانده دلاور و بیبدیل لشکر اسلام ، شهید املاکی درباره او چنین بفرمایند: «به طور قطع میتوان گفت که پیروزی ما در عملیات بزرگ کربلای پنج، مرهون رشادتهای سید مهدی نقیبی راد بود.» و سرانجام این فرمانده دلاور سپاه عزت در غروب ۴ اسفند ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
امشب شهادتنامه عشاق امضاء مي شود
فردا زخون عاشقان اين دشت دريا ميشود
تا لحظاتی دیگر غواصان عملیات کربلای چهار وارد آبهای اروند میشوند
امشب، شب سرنوشت است!
میان آب وآسمان!
مردانی از جنس نور ازجنس عشق،
مردان اخلاص وشجاعت، خط شکن هایی بی پروا، دلیرمردانی غواص...
رفتند تا بمانیم...
و چه سرنوشتی برایشان رقم خورد..
شهادت،جانبازی،اسارت...
آری امشب بود،شب قهرمانان کربلای۴...
*قرارمان باامام وشهدا،نزدارباب
وشکایت ازمفسدین وخائنین
به آرمانهای انقلاب!!!!
فراموشتان نشود!!!
دیرنیست انتقام الهی!!!
نثار روح شهدا صلوات
❣
☀️☀️☀️
🎤 #خطبه_۱۲۷
(قبل از جنگ نهروان در سال 37.هجرى در ردّ اعتقادات خوارج ايراد كرد، خوارج عقيده داشتند: كسى كه گناه كبيره انجام دهد كافر و از اسلام خارج شده است، مگر توبه كند و دوباره مسلمان گردد)
💠1.افشاء گمراهى خوارج
پس اگر چنين مى پنداريد كه من خطا كرده و گمراه شدم،
پس چرا همه امّت محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به گمراهى من گمراه مى دانيد و خطاى مرا به حساب آنان مى گذاريد و آنان را براى خطاى من كافر مى شماريد شمشيرها را بر گردن نهاده، كور كورانه فرود مى آوريد و گناهكار و بى گناه را به هم مخلوط كرده همه را يكى مى پنداريد در حالى كه شما مى دانيد، همانا رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) زناكارى را كه همسر داشت سنگسار كرد، سپس بر او نماز گزارد، و ميراثش را به خانواده اش سپرد، و قاتل را كشت و ميراث او را به خانواده اش بازگرداند، دست دزد را بريد و زناكارى را كه همسر نداشت تازيانه زد، و سهم آنان را از غنائم مى داد تا با زنان مسلمان ازدواج كنند.
پس پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را براى گناهانشان كيفر مى داد، و حدود الهى را بر آنان جارى مى ساخت، امّا سهم اسلامى آنها را از بين نمى برد، و نام آنها را از دفتر مسلمين خارج نمى ساخت.
(پس با انجام گناهان كبيره كافر نشدند) شما (خوارج)، بدترين مردم و آلت دست شيطان، و عامل گمراهى اين و آن مى باشيد.
💠2.پرهيز از افراط و تفريط نسبت به امام على عليه السّلام
به زودى دو گروه نسبت به من هلاك مى گردند: دوستى كه افراط كند و به غير حق كشانده شود، و دشمنى كه در كينه توزى با من زياده روى كرده به راه باطل در آيد. بهترين مردم نسبت به من گروه ميانه رو هستند. از آنها جدا نشويد، همواره با بزرگ ترين جمعيّت ها باشيد كه دست خدا با جماعت است .
از پراكندگى بپرهيزيد، كه انسان تنها بهره شيطان است آنگونه كه گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود، آگاه باشيد هر كس كه مردم را به اين شعار «تفرقه و جدايى» دعوت كند او را بكشيد هر چند كه زير عمامه من باشد.
💠3.علل پذيرش «حكميّت»
اگر به آن دو نفر (ابو موسى و عمرو عاص) رأى به داورى داده شد، تنها براى اين بود كه آنچه را قرآن زنده كرد زنده سازند، و آنچه را قرآن مرده خواند، بميرانند، زنده كردن قرآن اين است كه دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمايند، و ميراندن، از بين بردن پراكندگى و جدايى است، پس اگر قرآن ما را به سوى آنان بكشاند آنان را پيروى مى كنيم، و اگر آنان را به سوى ما سوق داد بايد اطاعت كنند. پدر مباد شما را من شرّى براه نيانداخته، و شما را نسبت به سرنوشت شما نفريفته، و چيزى را بر شما مشتبه نساخته ام، همانا رأى مردم شما بر اين قرار گرفت كه دو نفر را براى داورى انتخاب كنند، ما هم از آنها پيمان گرفتيم كه از قرآن تجاوز نكنند، امّا افسوس كه آنها عقل خويش را از دست دادند، حق را ترك كردند در حالى كه آن را به خوبى مى ديدند، چون ستمگرى با هوا پرستى آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پيش از داورى ظالمانه شان با آنها شرط كرديم كه به عدالت داورى كنند و بر أساس حق حكم نمايند، امّا به آن پاى بند نماندند.
🌴🌴🌴
❌امشب سالکرد عملیات کربلای 4 است و کربلای چهار یعنی چه؟!!!
از رزمنده های جنگ و شرکت کننده در کربلای 4 که بپرسید یک جمله شنیدنی دارند که خیلی عجیب است .
❌ می گویند : ستارگان آسمان بالای سر اروند رود و نهر خین ،صحنه هایی را دیدند که خورشید تا قیام قیامت از دیدن آن محروم است! خدایا اینان چه دارند میگویند؟
مگر کجا بوده؟
میخواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بوده؟
پس با چشم دل بخوانید :
❌جنازه بچه ها کنار هم جمع شده بودند،بعضی سر نداشتند،بعضی دست و پا نداشتند، بعضی در لباس غواصی شهید شده بودند،آرام آرام بدن آنها را از سیم خاردار ها جدا میکردند و به طناب گره میزدند و در آب رها میکردند،دو نفر بسیجی اول طناب را میگرفتند و دو نفردیگر آخر طناب را که شهدا را به عقب برگردانند،
در تاریکی اروند،صفی از پیکر پاره پاره شهدا در آب روان بود،
اروند شاهد صحنه هایی از منتها الیه مظلومیت و شجاعت و ایثار بود
فکرم به پرواز درآمد،خدایا!میان این همه انسان که در شهرها در خانه های گرم و نرم خود خوابیده اند،چند نفر چنین صحنه هایی به مخیله شان خطور می کند؟
چند نفر باور میکنند که این جوانان برای امنیت و آسایش آنها اینچنین از همه چیز خود گذشتند؟
چند نفر مظلومیت این بچه ها را شناختند؟
❌کربلای_چهار عملیات_فریب بود یا نبود؟ لو رفته بود یا نرفته بود،اینها مال دانشکده های جنگ است،آنجا که میگویند اگر انواع و اقسام تجهیزات دارید ، اگر پشتوانه ماهواره ای دارید و .........
داستان کربلای چهار داستان تکنیک و تاکتیک نیست،داستان عشق است ! میخواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بود؟
شب توی سرما بزن به آب،ببینم کدام عقل معاش کدام علم دانشگاه به تن دستور میدهد که برو توی آب!
آن غواص هایی که در سیاهی زمستان عباس وار به آب نگاه میکردند و دل به دریا میزدند،فارغالتحصیل دانشگاه جنگ و علی الظاهر تحت امر فرماندهی سپاه و ارتش بودند، اما آنها استاد مدرسه عشق و گوش به فرمان امام خمینی کبیر قدس سره بودند!
❌چه میدانم شاید آن لحظه خلقت انسان که ملائک به خدا گفتند چرا او را خلق میکنی در حالی که در زمین خونریزی میکند و خدا گفت من چیزی میدانم که شما نمیدانید،
لحظه به دریا زدن غواص ها، دست بسته زنده به گور شدن غواص ها،لحظه خاک لودر روی صورت ریخته شدن غواص ها، خدا آنها را نشان ملائکش داد و گفت :نگاه کنید او بنده من است!
شاید کربلای چهار پیروزمندانه ترین عملیات تاریخ بعد از کربلای سیدالشهداء بود!
درکدام جنگ؟ کدام عملیات؟ کدام یگان رزمی چون این غواص ها، هرازچندگاهی از لا به لای تاریخ سر بر میآورند و دوباره به خط میزنند و خاک دنیازدگی و پوچ اندیشی که آینه دل ما را فرا گرفته را کنار میزنند و اینگونه دوباره با آن دست های بسته شده گره های قلوب زنگار گرفته ما را باز میکنند
و اصلا خیلیها نمیدانند کربلای4یعنی چه؟!! بگذریم که کربلای 4 خود راهکار عملیات پیروز کربلای 5 را به فرماندهان نشان داد و بعثیهای سرمست از پیروزی ظاهری در عملیات قبلی اصلا به مخیله شان هم خطور نمیکرد در فاصله ۲هفته از همان منطقه عملیات وسیع دیگری شروع شود . درود میفرستیم به ارواح تابناک و مطهر شهدای دفاع مقدس ، علی الخصوص شهدای مظلوم عملیات کربلای 4
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم واقعی از عملیات #کربلای_چهار همراه با صحبت های رحیم پور ازغدی
این انقلاب ساده بدست ما نرسیده که ساده از دستش بدیم
هر خائنی که در این کشور با دشمن سازش کنه ان شاءالله با کمک همین شهیدان رسواش میکنیم و به مبارزه ادامه میدیم تا پرچم این انقلاب را بدست صاحبش بسپاریم
#رحیمپور_ازغدی
#امام_خامنه_ای
همیشه اسماعیل می گفت : خوشا به حال کسانی که مفقودالاثر و مفقود الجسد هستند. هر شب جمعه حضرت زهرا (س) خودش به دیدن آن ها می رود.
🌷معرفی شهیدان #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_اسماعیل_فرجوانی و #شهید_ابراهیم_فرجوانی
💠ارائه : جناب جامانده از شهدا
قسمت دو
📆چهارشنبه ۹۸.۱۰.۰۴
⏰ساعت ۲۱:۰۰
🕊گروه به یاد شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃
eitaa.com/booyenaena
☀️☀️☀️
🎤 #خطبه_۱۲۸
(از اين سخنرانى در سال 36.هجرى پس از جنگ جمل در شهر بصره در بيان حوادث سخت آينده ايراد شد)
💠1.پيشگويى امام عليه السّلام نسبت به حوادث مهم شهر بصره
اى أحنف گويا من او را مى بينم كه با لشكرى بدون غبار و سر و صدا، و بدون حركات لگام ها، و شيهه اسبان، به راه افتاده، زمين را زير قدم هاى خود چون گام شتر مرغان در مى نوردند، پس واى بر كوچه هاى آباد و خانه هاى زينت شده بصره كه بال هايى چونان بال كركسان و ناودان هايى چون خرطوم هاى پيلان دارد واى بر اهل بصره كه بر كشتگان آنان نمى گريند، و از گمشدگانشان كسى جستجو نمى كند، من دنيا را به رو، بر زمين كوبيده و چهره اش را به خاك ماليدم، و پيش از آنچه ارزش دارد، بهايش نداده ام، و با ديده اى كه سزاوار است به آن نگريسته ام.
💠2.وصف ترك هاى مغول
گويا آنان را مى بينم كه با رخسارى چونان سپرهاى چكّش خورده، لباس هايى از ديباج و حرير پوشيده، كه اسب هاى اصيل را يدك مى كشند و آنچنان كشتار و خونريزى دارند كه مجروحان از روى بدن كشتگان حركت مى كنند و فراريان از اسير شدگان كمترند. (يكى از اصحاب گفت: اى امير مؤمنان تو را علم غيب دادند امام عليه السّلام خنديد و به آن مرد كه از طايفه بنى كلب بود فرمود)
💠3.جايگاه علم غيب
اى برادر كلبى اين اخبارى كه اطّلاع مى دهم علم غيب نيست ، علمى است كه از دارنده علم غيب (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) آموخته ام، همانا علم غيب علم قيامت است، و آنچه خدا در گفته خود آورده كه: «علم قيامت در نزد خداست، خدا باران را نازل كرده و آنچه در شكم مادران است مى داند، و كسى نمى داند كه فردا چه خواهد كرد و در كدام سرزمين خواهد مرد» پس خداوند سبحان، از آنچه در رحم مادران است، از پسر يا دختر، از زشت يا زيبا ، سخاوتمند يا بخيل، سعادتمند يا شقى آگاه است، و از آن كسى كه آتشگيره آتش جهنّم است يا در بهشت همسايه و دوست پيامبران عليهم السّلام است، از همه اينها آگاهى دارد. اين است آن علم غيبى (ذاتى) كه غير از خدا كسى نمى داند.
جز اينها، علومى است كه خداوند به پيامبرش تعليم داده (علم غيب اكتسابى) و او به من آموخته است، پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى من دعا كرد كه خدا اين دسته از علوم و اخبار را در سينه ام جاى دهد و اعضاء و سلام جوارح بدن من از آن پر گردد.
🌴🌴🌴
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
شهیدی که پس از ۱۷ سال زنده شد!!
✖️این ماجرا مربوط میشود به یکی از اعضای کمیته تفحص شهدا که در زندگی شخصی خود دچار مشکل مالی میشود و در جریان جستجوی پیکر شهدا به شهیدی برمیخورد که #زنده میشود و قرض هایش را ادا میکند!!
نقل از برادر شهید👇
▪️می گفت: اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران..
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم..
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم..
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان، با عطر شهدا عطرآگین.. تا اینکه..
🔺تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.. آشوبی در دلم پیدا شد.. حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم...
🔺با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم..
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد...
🌷شهیدسیدمرتضیدادگر🌷
فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من..!
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید، به بنیاد شهید تحویل دهم...
قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند...
با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم...
"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم..." گفتم و گریه کردم...
دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... »
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.. هر چه فکرکردم، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...
لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد...
جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود... بخدا خودش بود... کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود... به خدا خودش بود... گیج گیج بودم... مات مات...
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم... می پرسیدم: آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز..؟
نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم... مثل دیوانه هاشده بودم... به کارت شناسایی نگاه می کردم...
💎شهید سید مرتضی دادگر...
فرزند سید حسین...
اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...
💠ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون