12 Mostanade Soti Shonood (1).mp3
16.69M
🔈#مستند_صوتی_شنود
📣 جلسه دوازدهم
* استرسی که کارمند شرکت تحمل کرد، را درک می کردم
* عاقبت مسئولی که به فکر نیروهایش نبود.
* زبان ترکی را متوجه شدم
* تک تک گناهان زیر دست را برای مسئول می نوشتند
* گناهی که الهام مرتکب شد، برای مسئول نوشتند
*گناه مسئول، مثل آتشی بود که منتشر شد.
* مسئولین در دوران امام زمان علیه السلام
* خدا هرکس را دوست دارد بار شیعیانش را به دوش او می گذارد.
* معنای تهی بودن را فهمیدم
* برای خدا چه کنیم؟
* مثالی جالب برای هیچ بودن انسان
* به چه چیزی افتخار می کنی؟
* ما پاسدار امنیت مردم هستیم.
* چگونه تمام زندگی ما، تقرب به خدا باشد؟
تا به حال به یتیم مثل بچه خودت رسیدگی کردی؟
* شبهه ستارالعیوبی خداوند وافشای سر
* چه موقع گناه لذت بخش می شود؟
* چه کسانی اعمال ما را می بینند
* آثار ظاهری و باطنی گناه
* آثار توبه
* مثال برای بوی بد گناه
* گناه تا چه اندازه مخفی می ماند
* تا لحظه آخر شیطان رهایت نمی کند.
* هدایت شیطان!!
⏰ مدت زمان: ۴۰:۳۷
📆1401/03/16
#حاج_قاسم
#استغفار
#نفس
#امنیت
https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii
لحظه مرگ مومن چگونه است؟
🔴امام صادق(ع) مے فرمایند:هنگامے ڪہ مؤمنے در حال احتضار است ، ولے نمے تواند سخن بگوید ، رسول خدا(ص) نزد او حاضر شده و بہ او مژدهٔ بهشت مے دهد.
📚 #ڪافے ، ج۳ ، ص۱۹۲
🌏 #آن_سوی_مرگ
(قسمت بیست و دوم)
🔻نظر کردم که در نزدیکی افق دود سیاهی با شعله های #آتش رو به آسمان میرود دیدم باغهایی که پر از #درختان میوه است آتش گرفته، به هادی گفتم: آن چیست؟ گفت: آن بوستانها از اذکار #تسبیح مومنی ساخته شده و حالا از زبان آن مومن دروغ و تهمتی سرزده و آن به صورت آتشی درآمده و #حسنات و باغهای او را دارد میسوزاند و صاحب آن اشجار اگر ایمان محکمی داشت #اهمیت میداد و چنین نمیکرد و وقتی که به اینجا برسد میفهمد و دود #حسرت از نهادش بیرون می آید ولی سودی نخواهد داشت.
🔻پس از این باغهای #سوخته باغهای سبز و خرم پیدا شد که پر از میوه و گل و ریاحین و آبهای جاری و #بلبلان خوش نوا بود. هادی گفت اینجا اول سرزمین وادیالسلام است که #امنیت و سلامتی سراسر او را فرا گرفته. رفتیم به قصری رسیدیم که بیرون آن حوضی یکپارچه #بلورین پر از آب بود، در آن حوض رفتیم و ظاهر و باطن خود را از کدورت و غل و غش صفا دادیم و پس از صفای #بدن لباسهای فاخری که در آنجا بود پوشیدیم لباسهای من از حریر سبز بود و لباس هادی #سفید بود.
🔻برخاستیم و هادی حلقه در #قصر را باز نمود، جوان خوشرویی در را گشود و گفت: #تذکره عبور خود را بدهید تذکره را دادم امضا کرد، آن را بوسید و با تبسم گفت: داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت. این است بهشتی که به ارث بردهاید در نتیجه اعمال نیک خود. ما داخل شدیم و در آن هنگام از عمق جان خدا را #شکر نمودیم.
♨️ ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز میباشد.
➥ https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii
🔻با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند.
تالار مشارکت جمعی کاربران
https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b
ارتباط با ادمین
@valayat
لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99