eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 : برای تشیع پیکر سردار نتونستم برم، قلبم داشت از جا کنده می شد! خودم رو رسوندم به بهشت زهرا کنار یادبود شما... کلی اشک ریختم! شما ربط عجیبی به همه ستاره ها دارید... ربط عجیبی که پشت چشمان نجیب تان پنهان کردید... حاج احمد، خیلی التماس دعا ... سالروز شهادت شهید احمد کاظمی. ۱۹ دی ماه 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : اگر امکان رسیدن رویایی فراهم نباشد هرگز آن رویا به فکر شما نمیرسد🤓📚💪 رویایِ تو چیه؟ حالا که اومده تو ذهنت چرا تلاش نکنی بیاد تو واقعیت؟🙂 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : همیشہ همسرداریش خاص بود ؛ وقتی می‌خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می‌چید و از من می‌خواست تا انتخاب ڪنم؛ از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت . هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی‌دید ، تعادل را رعایت می‌ڪرد ؛ بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی‌شڪست ؛ و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی‌احترامی نمی‌ڪرد... (بہ روایت همسر شهید) 🔰برای شهید مهدی نوروزی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 «« قسمت سیزده »» آبتین: تا من و آذر میریم دستامونو میشوریم و برمیگردیم با خانوادت حال و احوال کن. ببین. اصلا نگران نباش. این خط ماهواره ای هست و نه میتونن ردّت بگیرن و نه برای خانوادت داستان میشه. با خیال راحت باهاشون حرف بزن. کد ایران هم 0098 هست. اولش بزن 0098 و بعدش کد شهرتون بگیر و بعدشم شماره تلفن خونتون. تا ما برمیگردیم راحت باش و اصلا هم فکر خرج و طولانی شدنش و این چیزا هم نباش. پاشو آذر. پاشو بریم دستامونو بشوریم و برگردیم. بابک که دهنش از این همه محبت و انسانیت باز مونده بود، دیگه نتونست تعارف و مخالفت کنه و گوشیو گرفت. اولش تردید داشت که تماس بگیره یا نه. یه کم با خودش کلنجار رفت. اما دیگه تصمیم گرفت تماس بگیره. تماس گرفت و حدود یک ربع مفصل با مادرش و خواهرش حرف زد. از لابلای سیم ها و فرکانس ها که عبور کنیم، در نهاد امنیتی که چترشون رو سر بابک بود، سه نفر در یک اتاق نشسته بودند و در حال گوش دادن به مکالمه بابک و خانوادش بودند. بابک: بد نیست. راحتم. ولی بهترم میشه. مادرش: چیزی گیرت میاد؟ شام خوردی؟ بابک: آره بابا. چه جورم. بره کباب زدم. دلت نخواد. اصلا بره کبابش حرف اول میزنه. مادرش: خب خدا رو شکر. جات چطوره؟ بابک: به نظرم داره بهتر میشه. مادرش: ینی چی؟ مگه بد بوده؟ بابک: حالا ولش کن. هتل که نبودم. همین جوری یه جایی جور شد و اونجا تِلِپ شدیم. ولی به نظرم بهتر میشه. مادرش: خدا کنه. مادر خیلی نگرانتم. مراقب خودت باش. بابک: نگران من نباش. من جایی نمیرم که زیر پام آب بره. مادرش: خدا کنه. کی برمیگردی؟ بابک: معلوم نیست. راستی اینجا شبها خیلی دیدنیه. برعکس روزا که خبری نیست. اونجا چطوریه؟ مادرش: نمیدونم چی میگی! باز کجا رفتی که میگی شبها دیدنیه؟ بابک شیرمو حلالت نمیکنم اگه جای بدی بریا. وسط مکالمه اونا محمد رو کرد به مجید و گفت: لااقل سه چهار تا کد خوب داد. درسته؟ مجید گفت: کارش عالی بود. فکر نمیکردم اینقدر دقیق بتونه کد بده. محمد: بره کباب کجای استامبول خیلی معروفه و حرف اول میزنه؟ سعید: قربان اینجا نوشته رستوران اوتانتیک. محمد: جاش بهترم میشه. ینی چی مجید؟ اینو تو بگو! مجید: ینی حداقل با یکی دو نفر ارتباط گرفته اما خیلی ازشون مطمئن نیست و اول راه هست. محمد: آفرین. درسته. زیر پاش آب نمیره ینی چی؟ سعید با خنده گفت: ینی منطقه یک و دو و سه ساحلی نیست و جایی در عمق شهر ... محمد: اینم درسته. شبهاش چرا دیدنیه؟ مجید با دقت در حال نگاه کردن به کامپیوترش بود که گفت: ینی تا الان همه قرارهایی که داشته شبها بوده و اگه لازم بشه میتونیم روز باهاش ارتباط بگیریم. محمد: حالا تا ارتباط! کاش اینو نمیگفت. بگذریم. راستی واحد خواهران حواسشون به خواهر و مادر بابک هست؟ سعید: بله قربان. مشکلی نیست. دیروز هم چک کردند و خدا رو شکر مشکلی نداشتند. محمد پاشد رفت سراغ مانیتور بزرگ و نقشه را زوم کرد روی منطقه هتل اوتانتیک. محمد: مختصات دقیق اینجا را بدید بچه های اون ور. از حالا 24 ساعته میخوام این هتل و آدما و رفت و آمدش زیر بار باشه. اما از یه طرف دیگه، در یک مکان نامعلوم، دو نفر، در یک اتاق با یک کامپیوتر و دو تا دستگاه شنود و ... در حال گوش دادن به صحبت های بابک با مادرش بودند. نفراول: کدوم شهر؟ نفر دوم: بانه است! خودِ بانه. نفر اول: مکان دقیق خونه مادر و خواهرش مشخصه؟ نفر دوم: آره. حوالی شهرک نور. بلوار عثمان آباد. نفر اول: خوبه. بچه ها رو بفرست تحقیق. عکس مادر و خواهرش و کلا کوچه و محله اش را هم بفرستند. 🆔 @mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647C
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَآ أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِٓ ۗ إِنَّمَآ أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ و كافران می‌گویند: چرا از سوی پروردگارش معجزه‌ای [غیر قرآن‌] بر او نازل نشده؟ تو فقط بیم‌دهنده‌ای [نه اعجاز كننده‌ای كه هر زمان هر كس و برای هر هدفی غیر منطقی بخواهد، دست به اعجاز بزنی‌] وبرای هر قومی هدایت‌كننده‌ای است. (۷) رعد - 7 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔴جذب نیروی جهادی🔴 ✅ ویژه کارگروه بنات الزینب، کارگروه جوانِ زینبیه گلشهر کرج: سلام دخترا😍😍 اگر دغدغه کار فرهنگی دارید و دوست دارید مشغول کار فرهنگی بشید و شرایط زیر رو هم دارید به ما پیام بدید: ▶️ @Babaei_Banat 🔻شرایط: 1️⃣مجرد 2️⃣ساکن کرج 3️⃣حداقل ۱۸ سال 4️⃣دارای تفکر خلاق 5️⃣دارای روحیه کار گروهی 6️⃣دارای روحیه ودغدغه فرهنگی و تربیتی 7️⃣آشنایی با نرم‌افزارهای ویرایش فیلم و عکس اینکه چه کاری قراره انجام بدیم رو بعد از پیام شما توضیح میدیم خدمتتون🌹 ╔"═••⊰❤⊱••═''╗   @banatozeynab ╚-═••⊰❤⊱••═-╝
🔖 : 🔴 ذوق‌زدگی پزشکان هندی از یک دستگاه پیشرفته ساخت ایران! 🔸وقتی جراح تومور اصلی سرطانی رو از بافت پستان جدا میکنه، باید بررسی کنه که بافت حاشیه تومور در بدن سالمه یانه! یک قسمت از بافت حاشیه تومور رو از پستان جدا میکنن و میدن آزمایش. این آزمایش یک ساعت طول می‌کشه! تو این یک ساعت بیمار بیهوشه و تیم جراحی تقریباً بیکارند و منتظر جواب! پروفسور عبدالاحد یکی از نخبه‌های ایران در زمینه تولید دستگاه‌های پزشکیه‌! همراه با تیمش یک دستگاه درست کردند که در کمتر از یک دقیقه تشخیص میده اون بافت حاشیه تومور در بدن دارای ضایعات تومور هست یانه. یعنی ۵۰دقیقه عمل کوتاه میشه. یعنی تیم‌ جراحی می‌تونه چند عمل دیگه انجام بده و کلی مزایای دیگه‌ که چون تخصصیه اینجا مجال توضیح دادنش نیست. این دستگاه نزدیک دو ساله که در تهران کار می‌کنه و تیم‌های متخصص جراحی سرطان ازش استفاده میکنن و بسیار راضی‌اند ازش.(ثبت اختراع آمریکا هم داره) امروز یک تیم از هند اومده بود تهران که از این دستگاه بخرند اول براشون در یک نشست علمی توضیح دادند که مبانی عملکرد این دستگاه چیه و بعد هم با حفظ پروتکل‌های بهداشتی و درمانی چند جراح متخصص هندی به همراه تیم جراح ایرانی رفتند اتاق عمل تا عملکرد دستگاه رو در حین عمل جراحی از نزدیک ببینند.‌ عکس العملشون بعد از عمل جراحی دیدنی بود! با ذوق زدگی از دستگاه تعریف می‌کردند. می‌گفتند بینظیره و چقدر مشکل مارو حل می‌کنه و گویا قرار شده ده بیمارستان‌‌ هند با این دستگاه تجهیز بشه. دم پروفسور عبدالاحد‌ گرم که تو روزای سخت وظیفه‌اش رو عالی انجام میده. دمش گرم که واقعا به مردمش خدمت می‌کنه. مونده و آباد می‌کنه 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : شب اومد خونه چشماش از بی‌خوابی قرمز شده بود، رفتم سفره بیارم نذاشت! گفت: "امشب نوبت منه، تو استراحت کن" گفتم: "تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی.." نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد.. بعد غذای مهدی رو با حوصله بهش داد و سفره رو جمع کرد.! بعد چایی ریخت و گفت: «بفرما». محبّت اگه محبّت واقعی باشه تو همه حالات هم محبت هست..! (به روایت همسر شهید) 🔰 برای شهید محمدمهدی همت صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 : روز تکریم از مادران و همسران شهدا یعنی، روز بانوانی که و اولین درس زندگی شان و عالی ترین سرشت همسری شان است... و این قاب یکی از زیباترین خاطرات زینبیه است... گزارش تصویری وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها و روز تکریم از مادران و همسران شهدا تقدیم نگاه پر مهرتان😊 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 «« قسمت چهارده »» داخلی-خانه امن آبتین بابک از رختخوابش بلند شد. قدی کشید و نگاهی به ساعتش انداخت. از جاش بلند شد و بعد از اینکه دست و صورتش شست و موهاشو شونه زد، از پله ها اومد پایین. همین طور که میومد پایین، صدای کسی رو شنید که پشتش به بابک بود و داشت در آشپزخونه کار میکرد. تا متوجه حضور بابک شد، برگشت و سلام و احوال کرد. هاکان، مردی حدودا 30 ساله، با بدن ورزشکاری رو به بابک کرد و پرسید: با سر و صدای من بیدار شدی؟ بابک: نه. اختیار داری. هاکان: مخلص شما هاکان هستم. شما هم آقا بابک هستید. درسته؟ بابک: بله. خوشبختم. هاکان: آبتین سلام رسوند. رفت دنبال کاراش. از حالا به بعد ما باهمیم. بابک: آذر ... هاکان: اونم دیگه نمیبینی. اونا کارشون تا پشت درِ این خونه است. هر کس از این در اومد داخل و با من صبحونه خورد، دیگه باید با دنیای قبل از اون خدافظی کنه و فقط نگاهش رو به جلو باشه. بابک که نمیدونست چی باید بگه، با تعجب گفت: درسته. جناب! نگفته بودند اوضاع اینجوریه. من وسایلمو گم کردم و اونا یه کمک دادن که یه شب شام بخورم و با خانوادم هم حرف بشم و یه جا بخوابم. همین. ببخشید کار خاصی باید بکنم؟ هاکان: تو پاتو از اینجا بذاری بیرون، اگه به دست پلیس وحشی و احمق ترکیه بیفتی، پدر پدر جدت را درمیارن! چی خیال کردی بابک خان؟! بابک: میدونم. یه بار از دستشون فرار کردم. میدونم چه جونورایی هستند. الان میگی چیکار کنم؟ هاکان: چقدر هولی تو! حالا بذار یه صبحونه بزنیم و یکی دو تا چایی بخوریم بعدش درباره اونم حرف میزنیم. در مکانی نامعلوم، آبتین و اون دو نفری که در حال شنود تماس بابک و خانوادش بودند نشسته بودند و با هم حرف میزدند. آبتین: زبان بدنش به شدت صادقانه است. این منو میترسونه. یه نفرشون گفت: حالا قرار نیست که فورا استخدامش کنیم. میشه بیشتر روش کار کرد. نفر دوم گفت: مکالمه با مادر و خواهرش هم عادی بود. دادیم تحقیق کنن اما دو سه بار گوش دادم. مورد خاصی نداشت. آبتین: به نظرم کار من تمام شده. دیشب سپردمش به هاکان. هاکان الان منتظر ماست که طبق معمول، تا صبحونه اش خورد، یا کارشو تمام کنه و خلاص! یا توجیهش کنه و بفرستتش مرحله بعد. نفر دوم گفت: ما تا اطلاعات خانوادش نیاد نمیتونیم تصمیم قطعی بگیریم. نفر اول گفت: آبتین چرا عجله کردی؟ خب میذاشتی دو سه شب دیگه! ما تا اطلاعات خانوادش نرسه نمیتونیم کاری بکنیم. اومدیم و خانواده ای در کار نبود و همه صداهایی که شنیدیم پوشش باشه! آبتین: خب تمامش کنین. برای من که فرقی نداره. قوم و خویشم نیست که نگرانش باشم. یه چیزی تو این پسر دیدم که به نظرم رسید به دردمون میخوره. حالا ببین هاکان چی میگه؟ اگه اونم تاییدش کرد که صبر میکنیم تا نتیجه تحقیق درباره مادر و خواهرش بیاد. این دو سه روز اونجا بخوره و بخوابه. اگرم دیدیم که تو زرد از آب دراومد، جوری خلاصش میکنیم که انگار هیچ وقت نبوده و به دنیا نیومده. اون دو نفر نگاهی به هم انداختند و چیزی نگفتند. تو خونه امن آبتین هاکان داشت چایی میریخت و حواسش به بابک هم بود. براش اس ام اس اومد. متن پیامک این بود: نظرت دربارش چیه؟ جواب هاکان این بود: نظر خاصی ندارم. خیلی معمولیه. از این پیامک و جواب هاکان، 48ساعت گذشت. یکی از اون دو نفری که درباره بابک تحقیق میکرد به همکارش گفت: جواب تحقیق درباره بابک اومد. یکی از متهمان شب های اغتشاش معرفی شده و دنبالشن. بعید نیست که برای خونشون هم مامور گذاشته باشن که بگیرنش. دوستاش نمیدونن که هنوز ایرانه یا زده بیرون. اینم عکس خواهرش هست. مادرش چون از خونه بیرون نمیاد و فکر کنم مریض باشه، ازش عکس نداریم. همکارش گفت: همین قدر خوبه. بسه. حالا مگه میخواد برامون چیکار کنه؟ اینم مثل بقیه. به هاکان پیام بده که کارای اولیه رو شروع کنه. هاکان براش اس ام اس اومد. خوند و گوشیشو گذاشت تو جیبش. رفت سراغ بابک. بابک رو مبل نشسته بود و داشت تلوزیون تماشا میکرد. هاکان گفت: باید صحبت کنیم. بابک با تعجب گفت: بفرما آقا. هاکان گفت: مشخصات کاملت رو اینجا بنویس. امروز میگم برات گذرنامه بگیرن و حداقل برای سه ماه اقامتت درست بشه. بابک با تعجب و خوشحالی گفت: واقعا؟ بگو جان بابک! هاکان: بنویس تا بگم امروز فردا ردیف کنند. بنویس تا دو تا لیوان شربت بریزم بیارم که کلی باهات حرف دارم. بابک قلم و کاغذو گرفت و شروع کرد فرم رو پر کرد. خیلی هم تلاش کرد مثلا خوش خط بنویسه و همه اطلاعاتش دقیق باشه. هاکان با دو تا لیوان شربت آب پرتقال اومد و نشست کنار بابک. 🆔 @mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647C
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است! ضحی/۳ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
50.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 : 🔹حال و روز متفاوت کلاس به توان خدا 📚برگزیده از کلاس به توان خدا 🎙استاد سرکار خانم نظری
قرآن برای خواندن و ثواب تا کی؟؟؟ و برای اندیشیدن و عمل از کی؟؟ ❌ مژده ❗❗مژده❗❗❌ دیگه راحت میتونید قرآن رو بدون غلط ترجمه کنید😍 ⭕مترجمی زبان قرآن👇 🌸در ۳ سطح(مقدماتی، متوسطه و ۴دوره عالی) 🌸با ۴ روش ( حضوری، غیرحضوری،آنلاین،آفلاین) 🌷هر ترم ۴ماه ونیم 🌷هر هفته تنها یک جلسه 🌷با تحصیلات ابتدایی تا دکترا 🌷 محدودیت سنی ( ۱۴ به بالا )😍 🌹دوره مقدماتی🌹 😍 در این دوره با فراگیری ۲۰۰ ریشه از پرکاربردترین کلمات قرآنی+ آموزش قواعد پرکاربرد + فن ترجمه ابتدایی قادر خواهید بود یک سوم از قران رابفهمید ⬅️ دراین ترم قرآن پژوه کلمه شناس میشود یعنی هر کلمه ای از قرآن را ببیند با توجه به ویژگی های ظاهری میتواند نوع آن را تشخیص دهد 🌹دوره متوسطه🌹 در این دوره با فراگیری ۳۱۵ ریشه + قواعد پرکاربرد و اصلی+ فن ترجمه، قرآن پژوه جمله شناس میشود یعنی هر کلمه را با توجه به جایگاه آن در جمله به شیوه صحیح ترجمه میکند😍😍😍 🌹دوره عالی🌹 این دوره چهار ترم و ۴ کتاب می‌باشد که قرآن پژوه آنچه در ترم های مقدماتی و متوسطه آموخته به صورت گسترده و با ملزومات فن ترجمه می آموزد🤗 ⭕مژده اینکه❗❗ با شروع ترم عالی، قرآن پژوه قادر خواهد بود که از روی قرآنِ بدون ترجمه بخواند و خودش ترجمه فارسی آن را بفهمد😍 و ترجمه های خود را به عنوان ۴ پایان نامه(هرترم یک پایان نامه) ارائه دهد برای ثبت نام و اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس بگیرید یا در فضای مجازی پیام دهید ۰۹۹۲۳۱۹۳۱۰۴ https://eitaa.com/joinchat/2261647570Ca544531491
🔖 بازگشت واحدهای تعطیل به چرخه تولید، این‌بار همدان! در حوزه احیا واحدهای صنعتی در استان همدان ۵۰ واحد صنعتی در سال ۱۴۰۰ و ۳۰ واحد صنعتی نیز در سال ۱۴۰۱ به چرخه تولید بازگشته‌اند. در حوزه واحدهای معدنی نیز، پارسال ۱۰ واحد و امسال هم۹ واحد معدنی راکد به چرخه تولید بازگشته‌اند. با احیاء واحدهای راکد، در سال گذشته ۶۵۴ شغل و امسال ۳۷۵ شغل ایجاد شده‌است‌. هم‌چنین در ۹ ماهه امسال، میزان صادرات محصولات تولیدی استان نسبت به مدت مشابه سال گذشته نزدیک به ۲ برابر گردیده. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : خستگی دستهایت را با نوازش مادرانه ات بر سرِ من از یاد بردی و من نمی‌دانم چگونه وصف کنم عشق را وقتی "تو" میخندی... عشق در برابر نگاه مهربان تو رنگ‌می‌بازد "" روزتان مبارک بهشت های زمین 😍😊 میزبانی شما عزیزان، موجب افتخار ماست... ⛔️ از پذیرش پسران بالای سه سال معذوریم. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f