🔴جذب نیروی جهادی🔴
✅ ویژه کارگروه بنات الزینب، کارگروه جوانِ زینبیه گلشهر کرج:
سلام دخترا😍😍
اگر دغدغه کار فرهنگی دارید و دوست دارید مشغول کار فرهنگی بشید و شرایط زیر رو هم دارید به ما پیام بدید:
▶️ @Babaei_Banat
🔻شرایط:
1️⃣مجرد
2️⃣ساکن کرج
3️⃣حداقل ۱۸ سال
4️⃣دارای تفکر خلاق
5️⃣دارای روحیه کار گروهی
6️⃣دارای روحیه ودغدغه فرهنگی و تربیتی
7️⃣آشنایی با نرمافزارهای ویرایش فیلم و عکس
اینکه چه کاری قراره انجام بدیم رو بعد از پیام شما توضیح میدیم خدمتتون🌹
╔"═••⊰❤⊱••═''╗
@banatozeynab
╚-═••⊰❤⊱••═-╝
31.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖#جهاد_تبيين
🎥 روایتی از پانصد روز
ریاستجمهوری رئیسی
#جهاد_تبیین
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #خبرهای_خوب:
🔴 ذوقزدگی پزشکان هندی از یک دستگاه پیشرفته ساخت ایران!
🔸وقتی جراح تومور اصلی سرطانی رو از بافت پستان جدا میکنه، باید بررسی کنه که بافت حاشیه تومور در بدن سالمه یانه! یک قسمت از بافت حاشیه تومور رو از پستان جدا میکنن و میدن آزمایش. این آزمایش یک ساعت طول میکشه! تو این یک ساعت بیمار بیهوشه و تیم جراحی تقریباً بیکارند و منتظر جواب!
پروفسور عبدالاحد یکی از نخبههای ایران در زمینه تولید دستگاههای پزشکیه! همراه با تیمش یک دستگاه درست کردند که در کمتر از یک دقیقه تشخیص میده اون بافت حاشیه تومور در بدن دارای ضایعات تومور هست یانه. یعنی ۵۰دقیقه عمل کوتاه میشه. یعنی تیم جراحی میتونه چند عمل دیگه انجام بده و کلی مزایای دیگه که چون تخصصیه اینجا مجال توضیح دادنش نیست.
این دستگاه نزدیک دو ساله که در تهران کار میکنه و تیمهای متخصص جراحی سرطان ازش استفاده میکنن و بسیار راضیاند ازش.(ثبت اختراع آمریکا هم داره)
امروز یک تیم از هند اومده بود تهران که از این دستگاه بخرند
اول براشون در یک نشست علمی توضیح دادند که مبانی عملکرد این دستگاه چیه و بعد هم با حفظ پروتکلهای بهداشتی و درمانی چند جراح متخصص هندی به همراه تیم جراح ایرانی رفتند اتاق عمل تا عملکرد دستگاه رو در حین عمل جراحی از نزدیک ببینند. عکس العملشون بعد از عمل جراحی دیدنی بود!
با ذوق زدگی از دستگاه تعریف میکردند. میگفتند بینظیره و چقدر مشکل مارو حل میکنه و گویا قرار شده ده بیمارستان هند با این دستگاه تجهیز بشه. دم پروفسور عبدالاحد گرم که تو روزای سخت وظیفهاش رو عالی انجام میده. دمش گرم که واقعا به مردمش خدمت میکنه. مونده و آباد میکنه
#خبرهای_خوب
#مومن_شاد_زندگی_میکنه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #هرروز_غروب_باشهدا :
شب اومد خونه چشماش از بیخوابی قرمز شده بود،
رفتم سفره بیارم نذاشت!
گفت: "امشب نوبت منه، تو استراحت کن"
گفتم: "تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی.."
نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد..
بعد غذای مهدی رو با حوصله بهش داد و سفره رو جمع کرد.!
بعد چایی ریخت و گفت: «بفرما».
محبّت اگه محبّت واقعی باشه تو همه حالات هم محبت هست..!
(به روایت همسر شهید)
🔰 برای شهید محمدمهدی همت صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید.
#شهید_محمدمهدی_همت
#شهیدانه
#صلوات
#هرروزباشهدا
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
18.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 #تکریم_خانواده_های_شهدا:
روز تکریم از مادران و همسران شهدا یعنی،
روز بانوانی که #وفا و #ولایت اولین درس زندگی شان و #شجاعت عالی ترین سرشت همسری شان است...
و این قاب یکی از زیباترین خاطرات زینبیه است...
گزارش تصویری وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها و روز تکریم از مادران و همسران شهدا تقدیم نگاه پر مهرتان😊
#شهیدان_زنده_اند
#گزارش_تصویری
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#داستان_تقسیم
بسم الله الرحمن الرحیم
✍محمدرضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل اول🔹🔹
«« قسمت چهارده »»
داخلی-خانه امن آبتین
بابک از رختخوابش بلند شد. قدی کشید و نگاهی به ساعتش انداخت. از جاش بلند شد و بعد از اینکه دست و صورتش شست و موهاشو شونه زد، از پله ها اومد پایین.
همین طور که میومد پایین، صدای کسی رو شنید که پشتش به بابک بود و داشت در آشپزخونه کار میکرد. تا متوجه حضور بابک شد، برگشت و سلام و احوال کرد.
هاکان، مردی حدودا 30 ساله، با بدن ورزشکاری رو به بابک کرد و پرسید: با سر و صدای من بیدار شدی؟
بابک: نه. اختیار داری.
هاکان: مخلص شما هاکان هستم. شما هم آقا بابک هستید. درسته؟
بابک: بله. خوشبختم.
هاکان: آبتین سلام رسوند. رفت دنبال کاراش. از حالا به بعد ما باهمیم.
بابک: آذر ...
هاکان: اونم دیگه نمیبینی. اونا کارشون تا پشت درِ این خونه است. هر کس از این در اومد داخل و با من صبحونه خورد، دیگه باید با دنیای قبل از اون خدافظی کنه و فقط نگاهش رو به جلو باشه.
بابک که نمیدونست چی باید بگه، با تعجب گفت: درسته. جناب! نگفته بودند اوضاع اینجوریه. من وسایلمو گم کردم و اونا یه کمک دادن که یه شب شام بخورم و با خانوادم هم حرف بشم و یه جا بخوابم. همین. ببخشید کار خاصی باید بکنم؟
هاکان: تو پاتو از اینجا بذاری بیرون، اگه به دست پلیس وحشی و احمق ترکیه بیفتی، پدر پدر جدت را درمیارن! چی خیال کردی بابک خان؟!
بابک: میدونم. یه بار از دستشون فرار کردم. میدونم چه جونورایی هستند. الان میگی چیکار کنم؟
هاکان: چقدر هولی تو! حالا بذار یه صبحونه بزنیم و یکی دو تا چایی بخوریم بعدش درباره اونم حرف میزنیم.
در مکانی نامعلوم، آبتین و اون دو نفری که در حال شنود تماس بابک و خانوادش بودند نشسته بودند و با هم حرف میزدند.
آبتین: زبان بدنش به شدت صادقانه است. این منو میترسونه.
یه نفرشون گفت: حالا قرار نیست که فورا استخدامش کنیم. میشه بیشتر روش کار کرد.
نفر دوم گفت: مکالمه با مادر و خواهرش هم عادی بود. دادیم تحقیق کنن اما دو سه بار گوش دادم. مورد خاصی نداشت.
آبتین: به نظرم کار من تمام شده. دیشب سپردمش به هاکان. هاکان الان منتظر ماست که طبق معمول، تا صبحونه اش خورد، یا کارشو تمام کنه و خلاص! یا توجیهش کنه و بفرستتش مرحله بعد.
نفر دوم گفت: ما تا اطلاعات خانوادش نیاد نمیتونیم تصمیم قطعی بگیریم.
نفر اول گفت: آبتین چرا عجله کردی؟ خب میذاشتی دو سه شب دیگه! ما تا اطلاعات خانوادش نرسه نمیتونیم کاری بکنیم. اومدیم و خانواده ای در کار نبود و همه صداهایی که شنیدیم پوشش باشه!
آبتین: خب تمامش کنین. برای من که فرقی نداره. قوم و خویشم نیست که نگرانش باشم. یه چیزی تو این پسر دیدم که به نظرم رسید به دردمون میخوره. حالا ببین هاکان چی میگه؟ اگه اونم تاییدش کرد که صبر میکنیم تا نتیجه تحقیق درباره مادر و خواهرش بیاد. این دو سه روز اونجا بخوره و بخوابه. اگرم دیدیم که تو زرد از آب دراومد، جوری خلاصش میکنیم که انگار هیچ وقت نبوده و به دنیا نیومده.
اون دو نفر نگاهی به هم انداختند و چیزی نگفتند.
تو خونه امن آبتین هاکان داشت چایی میریخت و حواسش به بابک هم بود. براش اس ام اس اومد.
متن پیامک این بود: نظرت دربارش چیه؟
جواب هاکان این بود: نظر خاصی ندارم. خیلی معمولیه.
از این پیامک و جواب هاکان، 48ساعت گذشت. یکی از اون دو نفری که درباره بابک تحقیق میکرد به همکارش گفت: جواب تحقیق درباره بابک اومد. یکی از متهمان شب های اغتشاش معرفی شده و دنبالشن. بعید نیست که برای خونشون هم مامور گذاشته باشن که بگیرنش. دوستاش نمیدونن که هنوز ایرانه یا زده بیرون. اینم عکس خواهرش هست. مادرش چون از خونه بیرون نمیاد و فکر کنم مریض باشه، ازش عکس نداریم.
همکارش گفت: همین قدر خوبه. بسه. حالا مگه میخواد برامون چیکار کنه؟ اینم مثل بقیه. به هاکان پیام بده که کارای اولیه رو شروع کنه.
هاکان براش اس ام اس اومد. خوند و گوشیشو گذاشت تو جیبش. رفت سراغ بابک. بابک رو مبل نشسته بود و داشت تلوزیون تماشا میکرد.
هاکان گفت: باید صحبت کنیم.
بابک با تعجب گفت: بفرما آقا.
هاکان گفت: مشخصات کاملت رو اینجا بنویس. امروز میگم برات گذرنامه بگیرن و حداقل برای سه ماه اقامتت درست بشه.
بابک با تعجب و خوشحالی گفت: واقعا؟ بگو جان بابک!
هاکان: بنویس تا بگم امروز فردا ردیف کنند. بنویس تا دو تا لیوان شربت بریزم بیارم که کلی باهات حرف دارم.
بابک قلم و کاغذو گرفت و شروع کرد فرم رو پر کرد. خیلی هم تلاش کرد مثلا خوش خط بنویسه و همه اطلاعاتش دقیق باشه.
هاکان با دو تا لیوان شربت آب پرتقال اومد و نشست کنار بابک.
#قسمت_چهاردهم
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 @mohamadrezahadadpour
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647C
🔖#مکالمات_عاشقانه
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ
که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است!
ضحی/۳
#هرروزباقرآن
#با_من_حرف_بزن
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f