eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 : 🔴 ذوق‌زدگی پزشکان هندی از یک دستگاه پیشرفته ساخت ایران! 🔸وقتی جراح تومور اصلی سرطانی رو از بافت پستان جدا میکنه، باید بررسی کنه که بافت حاشیه تومور در بدن سالمه یانه! یک قسمت از بافت حاشیه تومور رو از پستان جدا میکنن و میدن آزمایش. این آزمایش یک ساعت طول می‌کشه! تو این یک ساعت بیمار بیهوشه و تیم جراحی تقریباً بیکارند و منتظر جواب! پروفسور عبدالاحد یکی از نخبه‌های ایران در زمینه تولید دستگاه‌های پزشکیه‌! همراه با تیمش یک دستگاه درست کردند که در کمتر از یک دقیقه تشخیص میده اون بافت حاشیه تومور در بدن دارای ضایعات تومور هست یانه. یعنی ۵۰دقیقه عمل کوتاه میشه. یعنی تیم‌ جراحی می‌تونه چند عمل دیگه انجام بده و کلی مزایای دیگه‌ که چون تخصصیه اینجا مجال توضیح دادنش نیست. این دستگاه نزدیک دو ساله که در تهران کار می‌کنه و تیم‌های متخصص جراحی سرطان ازش استفاده میکنن و بسیار راضی‌اند ازش.(ثبت اختراع آمریکا هم داره) امروز یک تیم از هند اومده بود تهران که از این دستگاه بخرند اول براشون در یک نشست علمی توضیح دادند که مبانی عملکرد این دستگاه چیه و بعد هم با حفظ پروتکل‌های بهداشتی و درمانی چند جراح متخصص هندی به همراه تیم جراح ایرانی رفتند اتاق عمل تا عملکرد دستگاه رو در حین عمل جراحی از نزدیک ببینند.‌ عکس العملشون بعد از عمل جراحی دیدنی بود! با ذوق زدگی از دستگاه تعریف می‌کردند. می‌گفتند بینظیره و چقدر مشکل مارو حل می‌کنه و گویا قرار شده ده بیمارستان‌‌ هند با این دستگاه تجهیز بشه. دم پروفسور عبدالاحد‌ گرم که تو روزای سخت وظیفه‌اش رو عالی انجام میده. دمش گرم که واقعا به مردمش خدمت می‌کنه. مونده و آباد می‌کنه 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : شب اومد خونه چشماش از بی‌خوابی قرمز شده بود، رفتم سفره بیارم نذاشت! گفت: "امشب نوبت منه، تو استراحت کن" گفتم: "تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی.." نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد.. بعد غذای مهدی رو با حوصله بهش داد و سفره رو جمع کرد.! بعد چایی ریخت و گفت: «بفرما». محبّت اگه محبّت واقعی باشه تو همه حالات هم محبت هست..! (به روایت همسر شهید) 🔰 برای شهید محمدمهدی همت صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 : روز تکریم از مادران و همسران شهدا یعنی، روز بانوانی که و اولین درس زندگی شان و عالی ترین سرشت همسری شان است... و این قاب یکی از زیباترین خاطرات زینبیه است... گزارش تصویری وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها و روز تکریم از مادران و همسران شهدا تقدیم نگاه پر مهرتان😊 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 «« قسمت چهارده »» داخلی-خانه امن آبتین بابک از رختخوابش بلند شد. قدی کشید و نگاهی به ساعتش انداخت. از جاش بلند شد و بعد از اینکه دست و صورتش شست و موهاشو شونه زد، از پله ها اومد پایین. همین طور که میومد پایین، صدای کسی رو شنید که پشتش به بابک بود و داشت در آشپزخونه کار میکرد. تا متوجه حضور بابک شد، برگشت و سلام و احوال کرد. هاکان، مردی حدودا 30 ساله، با بدن ورزشکاری رو به بابک کرد و پرسید: با سر و صدای من بیدار شدی؟ بابک: نه. اختیار داری. هاکان: مخلص شما هاکان هستم. شما هم آقا بابک هستید. درسته؟ بابک: بله. خوشبختم. هاکان: آبتین سلام رسوند. رفت دنبال کاراش. از حالا به بعد ما باهمیم. بابک: آذر ... هاکان: اونم دیگه نمیبینی. اونا کارشون تا پشت درِ این خونه است. هر کس از این در اومد داخل و با من صبحونه خورد، دیگه باید با دنیای قبل از اون خدافظی کنه و فقط نگاهش رو به جلو باشه. بابک که نمیدونست چی باید بگه، با تعجب گفت: درسته. جناب! نگفته بودند اوضاع اینجوریه. من وسایلمو گم کردم و اونا یه کمک دادن که یه شب شام بخورم و با خانوادم هم حرف بشم و یه جا بخوابم. همین. ببخشید کار خاصی باید بکنم؟ هاکان: تو پاتو از اینجا بذاری بیرون، اگه به دست پلیس وحشی و احمق ترکیه بیفتی، پدر پدر جدت را درمیارن! چی خیال کردی بابک خان؟! بابک: میدونم. یه بار از دستشون فرار کردم. میدونم چه جونورایی هستند. الان میگی چیکار کنم؟ هاکان: چقدر هولی تو! حالا بذار یه صبحونه بزنیم و یکی دو تا چایی بخوریم بعدش درباره اونم حرف میزنیم. در مکانی نامعلوم، آبتین و اون دو نفری که در حال شنود تماس بابک و خانوادش بودند نشسته بودند و با هم حرف میزدند. آبتین: زبان بدنش به شدت صادقانه است. این منو میترسونه. یه نفرشون گفت: حالا قرار نیست که فورا استخدامش کنیم. میشه بیشتر روش کار کرد. نفر دوم گفت: مکالمه با مادر و خواهرش هم عادی بود. دادیم تحقیق کنن اما دو سه بار گوش دادم. مورد خاصی نداشت. آبتین: به نظرم کار من تمام شده. دیشب سپردمش به هاکان. هاکان الان منتظر ماست که طبق معمول، تا صبحونه اش خورد، یا کارشو تمام کنه و خلاص! یا توجیهش کنه و بفرستتش مرحله بعد. نفر دوم گفت: ما تا اطلاعات خانوادش نیاد نمیتونیم تصمیم قطعی بگیریم. نفر اول گفت: آبتین چرا عجله کردی؟ خب میذاشتی دو سه شب دیگه! ما تا اطلاعات خانوادش نرسه نمیتونیم کاری بکنیم. اومدیم و خانواده ای در کار نبود و همه صداهایی که شنیدیم پوشش باشه! آبتین: خب تمامش کنین. برای من که فرقی نداره. قوم و خویشم نیست که نگرانش باشم. یه چیزی تو این پسر دیدم که به نظرم رسید به دردمون میخوره. حالا ببین هاکان چی میگه؟ اگه اونم تاییدش کرد که صبر میکنیم تا نتیجه تحقیق درباره مادر و خواهرش بیاد. این دو سه روز اونجا بخوره و بخوابه. اگرم دیدیم که تو زرد از آب دراومد، جوری خلاصش میکنیم که انگار هیچ وقت نبوده و به دنیا نیومده. اون دو نفر نگاهی به هم انداختند و چیزی نگفتند. تو خونه امن آبتین هاکان داشت چایی میریخت و حواسش به بابک هم بود. براش اس ام اس اومد. متن پیامک این بود: نظرت دربارش چیه؟ جواب هاکان این بود: نظر خاصی ندارم. خیلی معمولیه. از این پیامک و جواب هاکان، 48ساعت گذشت. یکی از اون دو نفری که درباره بابک تحقیق میکرد به همکارش گفت: جواب تحقیق درباره بابک اومد. یکی از متهمان شب های اغتشاش معرفی شده و دنبالشن. بعید نیست که برای خونشون هم مامور گذاشته باشن که بگیرنش. دوستاش نمیدونن که هنوز ایرانه یا زده بیرون. اینم عکس خواهرش هست. مادرش چون از خونه بیرون نمیاد و فکر کنم مریض باشه، ازش عکس نداریم. همکارش گفت: همین قدر خوبه. بسه. حالا مگه میخواد برامون چیکار کنه؟ اینم مثل بقیه. به هاکان پیام بده که کارای اولیه رو شروع کنه. هاکان براش اس ام اس اومد. خوند و گوشیشو گذاشت تو جیبش. رفت سراغ بابک. بابک رو مبل نشسته بود و داشت تلوزیون تماشا میکرد. هاکان گفت: باید صحبت کنیم. بابک با تعجب گفت: بفرما آقا. هاکان گفت: مشخصات کاملت رو اینجا بنویس. امروز میگم برات گذرنامه بگیرن و حداقل برای سه ماه اقامتت درست بشه. بابک با تعجب و خوشحالی گفت: واقعا؟ بگو جان بابک! هاکان: بنویس تا بگم امروز فردا ردیف کنند. بنویس تا دو تا لیوان شربت بریزم بیارم که کلی باهات حرف دارم. بابک قلم و کاغذو گرفت و شروع کرد فرم رو پر کرد. خیلی هم تلاش کرد مثلا خوش خط بنویسه و همه اطلاعاتش دقیق باشه. هاکان با دو تا لیوان شربت آب پرتقال اومد و نشست کنار بابک. 🆔 @mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647C
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است! ضحی/۳ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
50.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 : 🔹حال و روز متفاوت کلاس به توان خدا 📚برگزیده از کلاس به توان خدا 🎙استاد سرکار خانم نظری
قرآن برای خواندن و ثواب تا کی؟؟؟ و برای اندیشیدن و عمل از کی؟؟ ❌ مژده ❗❗مژده❗❗❌ دیگه راحت میتونید قرآن رو بدون غلط ترجمه کنید😍 ⭕مترجمی زبان قرآن👇 🌸در ۳ سطح(مقدماتی، متوسطه و ۴دوره عالی) 🌸با ۴ روش ( حضوری، غیرحضوری،آنلاین،آفلاین) 🌷هر ترم ۴ماه ونیم 🌷هر هفته تنها یک جلسه 🌷با تحصیلات ابتدایی تا دکترا 🌷 محدودیت سنی ( ۱۴ به بالا )😍 🌹دوره مقدماتی🌹 😍 در این دوره با فراگیری ۲۰۰ ریشه از پرکاربردترین کلمات قرآنی+ آموزش قواعد پرکاربرد + فن ترجمه ابتدایی قادر خواهید بود یک سوم از قران رابفهمید ⬅️ دراین ترم قرآن پژوه کلمه شناس میشود یعنی هر کلمه ای از قرآن را ببیند با توجه به ویژگی های ظاهری میتواند نوع آن را تشخیص دهد 🌹دوره متوسطه🌹 در این دوره با فراگیری ۳۱۵ ریشه + قواعد پرکاربرد و اصلی+ فن ترجمه، قرآن پژوه جمله شناس میشود یعنی هر کلمه را با توجه به جایگاه آن در جمله به شیوه صحیح ترجمه میکند😍😍😍 🌹دوره عالی🌹 این دوره چهار ترم و ۴ کتاب می‌باشد که قرآن پژوه آنچه در ترم های مقدماتی و متوسطه آموخته به صورت گسترده و با ملزومات فن ترجمه می آموزد🤗 ⭕مژده اینکه❗❗ با شروع ترم عالی، قرآن پژوه قادر خواهد بود که از روی قرآنِ بدون ترجمه بخواند و خودش ترجمه فارسی آن را بفهمد😍 و ترجمه های خود را به عنوان ۴ پایان نامه(هرترم یک پایان نامه) ارائه دهد برای ثبت نام و اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس بگیرید یا در فضای مجازی پیام دهید ۰۹۹۲۳۱۹۳۱۰۴ https://eitaa.com/joinchat/2261647570Ca544531491
🔖 بازگشت واحدهای تعطیل به چرخه تولید، این‌بار همدان! در حوزه احیا واحدهای صنعتی در استان همدان ۵۰ واحد صنعتی در سال ۱۴۰۰ و ۳۰ واحد صنعتی نیز در سال ۱۴۰۱ به چرخه تولید بازگشته‌اند. در حوزه واحدهای معدنی نیز، پارسال ۱۰ واحد و امسال هم۹ واحد معدنی راکد به چرخه تولید بازگشته‌اند. با احیاء واحدهای راکد، در سال گذشته ۶۵۴ شغل و امسال ۳۷۵ شغل ایجاد شده‌است‌. هم‌چنین در ۹ ماهه امسال، میزان صادرات محصولات تولیدی استان نسبت به مدت مشابه سال گذشته نزدیک به ۲ برابر گردیده. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : خستگی دستهایت را با نوازش مادرانه ات بر سرِ من از یاد بردی و من نمی‌دانم چگونه وصف کنم عشق را وقتی "تو" میخندی... عشق در برابر نگاه مهربان تو رنگ‌می‌بازد "" روزتان مبارک بهشت های زمین 😍😊 میزبانی شما عزیزان، موجب افتخار ماست... ⛔️ از پذیرش پسران بالای سه سال معذوریم. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : برادرم تلاشش خودسازی بود! دو گوشی قدیمی داشت که از آن ها استفاده می‌کرد؛ یکبار برایش گوشی هوشمند خریدم و گفتم: "عباس‌ جان، الان گوشی‌های جدید آمده! تلگرام و واتساپ و این چیزها هست؛ تا کی می‌خواهی از موبایل قدیمی استفاده کنی؟!" گفت: "نمی‌خواهم این چیزها من را از خودم دور کنند و از فعالیت‌هایم فاصله بگیرم.." اما گوشی را گرفت و گفت: "از آن استفاده‌ای می‌کنم که بعدها می‌فهمی.." بعد از شهادتش موبایل عباس را چک کردم و دیدم به گفته استادش دکتر روحی که تأکید کرده بود: "احادیث اهل‌ بیت را حفظ و به آن عمل کنید!" عباس در گوشی‌اش احادیث را ضبط و آن‌ها را حفظ می‌‌کرده است.! برادرم متولد ۱۳۶۸ بود؛ جوان همین دوره و زمان بود، اما سعی می‌کرد مشغله‌های زمانه او را از خودش و اعتقاداتش غافل نکند..! (به روایت برادر شهید) 🔰 برای شهید عباس آسمیه صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : هر سال ۲۱ دی ماه، روز عجیبیه برای من! هر سال ۲۱ دی ماه، دنبال یه باز نشده هستم! دنبال یه فهمیده نشده! دنبال یه ریاضی سخت.... دنبال حل کردنه یه مسئله، از جنس حل کردن های حاج مصطفی! از اون حل کردن هایی که اسمش رو گذاشته بودی ... راستی نمیدونی چقدر وقتی دارم یه مطلب علمی به نام میخونم، حس نفرت دارم! امیدوارم روزی بشه که دیگه هیچ مقاله ای به اسم منفور این رژیم چاپ نشه.... 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 «« قسمت پانزده »» هاکان با دو تا لیوان شربت آب پرتقال اومد و نشست کنار بابک. هاکان گفت: دو تا جمله بهت میگم که تا آخرین روزی که با ما کار میکنی، به دردت میخوره و اگه رعایت نکنی، ممکنه با زندگی خودت بازی کنی! بابک پرسید: کار سختی میخواید پیشنهاد کنین؟ هاکان گفت: نکته اولش همینه که سوال نکنی! تو خیلی سوال میپرسی. هر چی لازم باشه بدونی، خودمون بهت میگیم. لازم نیست اینقدر سوال بپرسی. بابک: ببخشید. چشم. هاکان: نکته دوم هم اینه که کنجکاوی نکنی. جلوی حس فضولی خودتو بگیری. همه آدما اطلاعات بیشتر از چیزی که لازم دارن، براشون مثل سمّ خطرناک میمونه. اینا رو الان دارم میگم که بعدا نگی نگفتی و شاکی نشی. هر وقت دیدی یه نفر از ما روت اسلحه کشید و قراره بزنه تو مغرت، بدون یا زیاد سوال کردی یا فهمیدن که کنجکاوی و دیگه حوصلشون سر رفته. بابک با ترس و دلهره گفت: یا قمر بنی هاشم! ینی تا این حد؟ هاکان: حتی جدی تر از این. حله؟ بابک: آقا دستم به دامنت. نمیشه بی خیال اقامت و گذرنامه قانونی و این چیزا بشم و زحمت کم کنم؟ هاکان: کجا میخوای بری؟ میخوای برگردی پیش خانوادت؟ اصلا میذارن برگردی اونجا؟ بابک با ناراحتی گفت: نه. نامردا نمیذارن. هاکان: میخوای بمونی و مثلا کار کنی و پول دربیاری؟ میتونی بدون گذرنامه و اقامت؟ اگه گرفتنت میتونی خودتو نجات بدی؟ بابک با ترس گفت: نه. اینا به کسی رحم نمیکنند. هاکان: پس لطفا دهنتو ببند و گوش بده ببین چی میگم. هاکان نشست و حدود سه چهار ساعت با بابک حرف زد. سه روز بعد، بابک تابه خودش اومد، دید در محوطه ورودی یک کمپ ایستاده و در حالی که یک کیف دستی دستش بود، در صفی طولانی ایستاده و منتظره تا یواش یواش نوبتش بشه و بتونه پس از اینکه خودش معرفی کرد، وارد کمپ بشه. هر کدام از صف ها بسیار شلوغ بودند. همه ایرانی بودند و با گویش های مختلف با هم صحبت میکردند. بابک خیلی معمولی ایستاده بود اما معلوم بود که داره به حرف نفرات جلویی و پشت سرش توجه میکنه و گوش میده. اون بیچاره ها داشتند از بدبختی ها و مشکلاتشون حرف میزدند و ناله میکردند. نفر اول: تازه من کسی هستم که همه کارام در دفتر آسام(سازمان همبستگی با پناه‌جویان و مهاجران) در کمتر از یک سال انجام شد و الان اینجوریم خدا به فریاد بقیه برسه. نفر دوم: یک سال که خوبه. من و برادرم قشنگ دو سال منتظر آسام شدیم ولی خبری نشد تا اینکه همین دو ماه پیش یهویی زنگ زدند گفتند جور شده. نفر سوم: اصلا مشخص نیست اینا معیار و ملاکشون چیه؟ پسر دایی من با همین آسام کوفتی تونست دو ماهه همه کاراش ردیف بشه و الان هم رفته یونان. نفر چهارم: شاید وصل بوده! نفر پنجم: نه بدبخت ... به زن داییمم وصل نیست. چه برسه به جایی! (خنده بقیه) نفر ششم: آقا چند روز اینجا میمونیم؟ نفر هفتم: میگن 45 روز. ینی قانونش اینه که بیشتر از 45 روز نشه. حالا یهو میبینی شد دو ماه. نفر هشتم: همین جوری میخوریم و میخوابیم؟ کسی کارمون نداره؟ نفر نهم: نمیدونم. منم بار اولمه. ولی انگار کسی به کسی نیست. فقط میخوان ببینن مریضی خاصی نداشته باشیم.یا شایدم محکومی پحکومی نباشیم. تا اینکه نوبت بابک شد. بابک از جیبش کاغذی درآورد و به انضمام گذرنامه اش تحویل کسی داد که این چیزارو چک میکرد. اون هم یه نگا به هر دوش کرد و یه نگاه هم به قیافه بابک انداخت و وقتی انطباق داد، اجازه ورود داد. نفر بعدی که دومتر اون طرفتر ایستاده بود و یه مرد لاغر اندام و دقیق بود و به چهره همه بیشتر از نفر قبلی توجه میکرد، یه کاغذ به بابک داد که نوشته بود: اتاق 13 ! 🆔 @mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647C
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ إِنَّآ أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ به نام خدا كه رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی‌. بی‌تردید ما به تو خیر فراوان [كه بركت در نسل است و از فاطمه ریشه می‌گیرد] عطا كردیم. (۱) فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ پس [به شكرانه آن‌] برای پروردگارت نماز بخوان و شتر قربانی كن. (۲) إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ یقیناً دشمن [كه به‌] تو [زخم زبان می‌زند] خود بدون نسل [و بریده از همه خیرات و بركات‌] است. (۳) كوثر 1 - 3 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : خستگی دستهایت را با نوازش مادرانه ات بر سرِ من از یاد بردی و من نمی‌دانم چگونه وصف کنم عشق را وقتی "تو" میخندی... عشق در برابر نگاه مهربان تو رنگ‌می‌بازد "" روزتان مبارک بهشت های زمین 😍😊 میزبانی شما عزیزان، موجب افتخار ماست... ⛔️ از پذیرش پسران بالای سه سال معذوریم. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
سلاااااام به همگی 😍😊 یه خبر ویژه! کانال مخصوص پادکست ما در پیام رسان بله افتتاح شد 🎉🎊 💢 کانال تورهای معرفتی با تارهای صوتی 💢 شما می تونید بعد از نصب پیام رسان بله به آدرس زیر مراجعه کنید 😍😊👇 🆔 https://ble.ir/zeynabiyeh_podcast راستی امروز پاکت هدیه هم گذاشتیم 😉 به امید دعای خیر مادرانه ترین مادرِ دنیا😍✋ بسم الله الرحمن الرحیم. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : فکر کن ‏ساعت ۱۲ نیمه شب تو هوای منفی ۱۰درجه مشهد یکی بیاد با لباس خادمی امام‌رضا بزنه سرشونت بگه خداقوت، این چایی داغ و عدسی رو بخور تا گرم بشی. راستی! فراموش نکن فرداصبح کارت که‌ تموم شد نری خونه با این ژتون بیا مهمانسرای حضرت. صبحونه مهمون امام‌رضایی.😍 امام‌رضا حواسش به همه هست... 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا