🔖 #طب_سنتی
ویزیت و مشاوره طب سنتی توسط یکی از برجسته ترین طبیب ها!
نامحدود کنارتان هستیم! کنارمان باشید 🤝
#طب_سنتی
#مشاوره
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #طب_سنتی ویزیت و مشاوره طب سنتی توسط یکی از برجسته ترین طبیب ها! نامحدود کنارتان هستیم! کنارما
⛔️توجه⛔️
اولین ویزیت سال جدید، روز ۲۹ فروردین ماه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ رهبر سیاه پوستان آمریکا: 90 میلیون ایرانی اعتقاد دارند مهدی می آید و حاضرند برایش جان دهند.
مردم جذابی هستند...
دلتان نمی خواهد مثل مردم ایران باشید؟
💢 این کلیپ پر بود از امید
ببین و بخودت #افتخار کن و محکم تر ادامه بده که مسیر همینه...
#انگیزشی
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
صحیفه ۱۵ اسفند ☆☆☆.mp3
2.02M
🔖#صحیفه_سجادیه:
💠 تاحالا از خدا مقام #عندیت خواستی؟
📍کلاس صحیفه سجادیه
🎙استاد سرکارخانم نظری
#پادکست
#حسادت
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #هرروز_غروب_با_شهدا :
🌿 معمولا ماه رمضان بعد از نماز عصر حاج ابومهدی در دفتر خود در تهران با صوتی بسیار عالی یک جزء از آیات قرآن را تلاوت میکرد.
زمانی که حاج ابومهدی و حاجقاسم سلیمانی برای انجام عملیات حرکت میکردند، در صندلیهای عقب خودرو مینشستند و معمولا قرآن به دست داشتند و گاهی هم آیات قرآن را قرائت میکردند.
حتی حاج ابومهدی هر زمان که از مسالهای ناراحت میشد، برای رسیدن به آرامش آیات قرآن را میخواند. در سالهای آخر حیات حاج ابومهدی با او ارتباط نزدیکتری داشتم و شاهد بودم که در ماههای رجب و شعبان روزه میگرفتند و معمولا غذای سبک میخوردند.
🔰برای شهید ابومهدی المهندس صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمایید.
#شهید_ابومهدی_المهندس
#شهیدانه
#صلوات
#هرروزباشهدا
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#داستان_تقسیم
بسم الله الرحمن الرحیم
✍محمدرضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل دوم🔹🔹
««قسمت هشتادو چهارم»»
تهران-پل طبیعت
دو تا نفر با لباس دخترونه در حالی که روبروی هم وسط پل طبیعت ایستاده بودند، داشتند با هم حرف میزدند. یکیشون که مشخص بود چند سال سنش بالاتر هست و اسمش گیتی بود به اون یکی گفت: این انتخاب تو هست. به کسی مربوط نیست. تو میتونی ... تو میتونی اینطوری باشی.
رز که لاغر اندام تر و کوتاه قدتر بود گفت: میدونم اما همه به خاطر روحیه و رفتارام مسخره ام میکنن!
گیتی: درست میشه. یه کم که بگذره عادی میشه.
رز گفت: ولی خیلی سخته. خیلی. راستی چرا میگی یکی دو روز نیستی؟ بدون تو چیکار کنم؟
گیتی جواب داد: بعدا بهت میگم ... الان نمیشه ... قول دادم چیزی نگم ...
رز: این چیه که منم نباید بدونم گیتی؟ چیکار داری میکنی؟
گیتی گفت: نگران نباش! به زودی اتفاقی میفته و کاری میکنیم که دنیا صدامونو میشنوه و حقوق بشر به فریادمون میرسه.
رز: راس میگی؟
گیتی: آره به جون خودم. یه کم بخند. بذار منم خوشحال برم.
رز: نگرانم. حداقل گوشیت پیشت باشه.
گیتی: نمیشه اما ... باشه ... یه کاری میکنم ...
رز که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت: گیتی ... گیتی ... من ...
گیتی انگشت اشارشو رو لبای رز گذاشت و هیس گفت و بعد از چند لحظه گفت: این کارو با من نکن ... بذار یه جای بهتر بهم بگو ... فقط یکی دو روز صبر کن ... آدرس و ساعتو بهت میگم ... با بچه ها بیا اونجا ...
رز: باشه ... منتظرتم
گیتی: منم منتظر اون روزم.
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
ده دقیقه بعد از انتقال اون دو تا تروریست، صدرا و مسافرش از راه رسیدند. هنوز خیابون شلوغ پلوغ بود. صدرا با موتورش آهسته آهسته از لابه لای جمعیت و ماشینا رد میشد. حواسش به نگاه های پر حسرت شبنم به مدرسه دخترونه و زندگی و رفت و آمد پر جُنب و جوش مردم بود. ازش پرسید: خانم اینجا قرار داشتید؟ کجا وایسم؟
شبنم که داشت از حرص و عصبانیت میسوخت جواب داد: هر جا لازم باشه بهت میگم. تو حواست به رانندگیت باشه.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
همین طور که تصویر شبنم و صدرا از روی مانیتور بزرگ سالن پخش میشد که در حال گَز کردن خیابون بودند، محمد به سعید گفت: برو رو خط مجید.
مجید اومد پشت خط و گفت: بفرمایید قربان!
محمد پرسید: مجید سه چهار تا وَنی که داشتن میرفتن خیابون انقلاب کجا هستن؟ کی دنبالشونه؟
مجید گفت: 500 فرستادم دنبالشون. ارتباط بگیرم؟
محمد: نه. خودم ارتباط میگیرم. فقط ببین ... احتمالا دو تا مهمون ویژه داری.
مجید گفت: چشم. حواسم هست.
محمد رفت رو خط 500 و گفت: اعلام موقعیت!
500: چهار تا ون دارن از چهار مسیر متفاوت میرن. یکیشون از طرف صدر. یکی دیگه از طریق همت و ...
محمد: کدومشون مهمتره؟
500: مشخص نیست. ولی ونی که داره از همه تندتر میره، یه عجله خاصی داره.
محمد: بسیار خوب. حواستون باشه.
محمد به واحدهای مستقر اطراف میدون انقلاب گفت: مهمونا تو راهن. حواستون باشه.
500 فورا اومد پشت خط: قربان از ونِ شماره یک داره یه پیامک به بیرون ارسال میشه!
محمد: جالبه. مگه وقتی تو ویلا بودند، گوشی همراه اینا رو ازشون نگرفتند؟
500: تا جایی که من اطلاع دارم بله. ولی مثل اینکه این دختر خانم با خودش یه همراه داره.
محمد گفت: متن پیامک بفرست رو سیستمم.
متن پیامک این بود: های عشقم.
-های هانی. کجایی؟
-داریم میاییم.
-خیلی وقته منتظرتم. زود بیا.
-باشه. کیا باهاتن؟
-هستن بچه ها. تنها نیستم.
#قسمت_هشتاد_و_چهار
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔@mohamadrezahadadpour
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2
🔖 #مکالمات_عاشقانه
❣️الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
❣️[بازگشتگان به سوی خدا] كسانی [هستند] كه #ایمان آوردند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد، آگاه باشید! دلها فقط به #یادخدا آرام میگیرد
🔸سوره رعد/۲۹
#هرروزباقرآن
#با_من_حرف_بزن
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f