eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.9هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
230 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 ایام محرم وقت یک ی جانانه و از سر گرفتن اعمال است. 🔷 اولِ صفر از سنگین ترین روزهای این ایام است که اهل بیت وارد دمشق میشوند. اهل شام از سر و تبلیغات غلط اهل بیت را نمیشناختند. زمانی که باید میداشتند غافل بودند و نتیجه اش چنین فاجعه ای در تاریخ شد. چهل سال علیه امیرالمومنین بود. اسرا چند درس مهم به ما میدهند: ⭕️خداوند مدافع کسانی است که هستند، ذلت از مومنی که به خداوند اتکا دارد دور است. ⭕️همه ی انسان ها به قدر ظرفیت وجودی خودشان در میدان و ابتلائات قرار دارند. اگر انسان درک کند که در میدان امتحان قرار دارد از بهترین اسلحه های خودش استفاده می کند. ⭕️ از ها بهترین استفاده را کردند. 📄سخنران:سرکار خانم شامی زاده 🚩مکان: زینبیه گلشهر 🗓تاریخ: ۱۳۹۷.۷.۱۹ 🎙برای دریافت فایل کامل سخنرانی به وبه شناسه زیر مراجعه نمایید. @zeynabiyehgolshahrkaraj‌ 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj
🔸 وقتی انسان مورد امتحان قرار می‌گیره، شیرینی امور اعتباری از بین می‌ره! 🔸 زندگی خیلی کوتاهه، اونقدر کوتاه که زمانی رو برای کردن تلف نکنی. اونقدر کوتاه که لحظه‌ای رو برای غافل شدن از یاد از دست ندی. تو میدونی چقدر دیگه فرصت داری؟! پس دیگه حرص این دنیا رو نخور اگر تلاشی هم برای امور دنیوی می‌کنی باید برای بهتر رسیدن به باشه. 🔹 سرکار خانم نظری 🔹 🎙 شناسه بحث: "آثار ابتلائات و امتحانات"، ۱۳۹۹ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت ششم: مثل دیروز بیهوش شدیم ... با صدای یکی از همسفران از خواب بیدار شدم ساعت ۸ بود ... بقیه تر... بزور بیدارشون کردیم و راه افتادیم ... تا ۱۴۴ که رسیدیم گرما شدید شد نمیشد ادامه داد. لذا رفتیم تو یه و استراحت و حمام و شستن لباس... بعد استراحت دوباره غروب حرکت کردیم.برای نماز مغرب رسیدیم عمود ۲۸۵ آقای و سید رضا نریمانی برنامه داشتند. نماز مغرب جماعت را خوندیم ... خیلی بودیم. یکی از همسفران رفت و بادو تا سینی برگشت... یکی ساندویچ و یکی هم پر چای و دم نوش یادم رفت بگم دیشب تو روی خیلی روی نیت و امام صادق علیه السلام فکر کردم... ساعت ۸ که از خواب بیدار شدم برای بچه ها گفتم. شب‌های پیاده روی را خیلی دوست دارم وقت مناسبی برای تفکر هست. به بچه ها هم کردم روی چند تا موضوع فکر کنند. بعد از برنامه دیشب میخواستم راه بیفتیم ولی بچه ها نداشتند . خوابیدیم و بعد نماز صبح راه افتادیم. خیلی هوا خوب بود، اول صبحانه را خوردیم و بعد شروع کردیم به پیاده روی تازه زیارت تمام شد که یهو دیدم همه گم شدند . نمیدونم من گم شده بودم . خلاصه یهو از جمع ۲۰ نفره دیدم سه نفر با من ماندند. البته شایدم من تند رفته بودم. یا آنها کرده بودند. خیلی معطل شدم تا شاید پیداشم ولی هیچ خبری نبود، از اینکه کسی من را پیدا کنه... بدتر از همه اینکه گوشی و پول و همه چیزتوی کیفم گذاشته بودم و کیف را هم به رسم یکی از همسفران ازم گرفته بود و حالا من تو کشور مونده بودم ..‌. به هر حال با سه نفر حرکت کردم و تو افکارم شدم ... چه خوبه که اینجا بی هیچ عجله ای تو مسیر پیاده روی فکرکردن به چیزهایی را داری که قبلانداشتی ..‌. به خودت به..‌. به رابطه هایی که شاید نیاز به اصلاح داره مثل با خدا و امام و ..‌. بعد از صد تا عمود دیگه دوباره کمی همسفرهای گم شده بودم ولی فایده نداشت . تصمیم گرفتیم بیاییم سر جایی که قرار گذاشتیم. خواستیم کمی ماشین سوار شیم ولی کو ماشین ... چون هوا شده بود همه به سمت ماشین سوار شدن رفته بودند لذا پیدا نشد. کمی که شدم .. خسته شدم ... علیرغم اینکه برای این موارد مزاحم اهل بیت نمیشم ولی یواشکی گفتم یا ع یه کاری کن.. یه ماشین کولر دار... از همه جا عرق سرازیر بود... اصولاً من معتقدم ما امام هستیم و او به هر نحو که بهترین هست از ما پذیرایی می‌کند لذا اینکه ماشین و غذا و ... درخواست کردن از امام نوعی ادبیه... ولی با شرمندگی در خواست کردم و زود هم شد .. وقتی به محض نشستن توماشین راننده کولر بالا سرم را روشن کرد ... بیشتر شدم و از حضرت تشکر کردم ... شرمنده از اینکه چقدر عنایت میکنند... 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f