ضحـیٰ²¹³
خـوشبخـتتریـن مـردم دنیـا ماییـم زیـرا که غـلام حسـن زهراییـم ..
میرسد روزی که بر بام ِبقیع خنده کنان
پرچم ِنحنمحبینالحسن را میزنیم ((:
همیشه دردسر بوده است این هوای نفسانی ، پیروی از آن محتاجِ یک عقلِ ناقص بود که من داشتم. اما محبوبِ من گرچه عقلم ناقص است و دلم چرکین به گناه .. اما این قلبِ ناآرام ما همواره عشق شما را یدک میکشد و چشمِ ما انتظار رخِ شما را همه شب با ماهِ آسمان شریک است. جز این بوده است که ما مدام دلمان با شما بوده ؟! هرچند قبول دارم ، چندی از مسیر را به اشتباه پیمودهام. اما شما خود چراغِ راهم شوید و نجاتم دهید. عقلِ ناقصِ مَن این اجازه را نمیدهد تا به تنهایی از پسِ این راه بر بیایم ، شما را به خدا خودتان راه راست را به سویم کج کنید که این دلِ همراه ولی گمراهِ ما به هیچ صراطی مستقیم نیست !
#قلمِدل
حالا دغدغه مسلمین جهان برای جزءهای عقبافتادهشان از ختم رمضانی قرآن، بیش از نگرانیشان برای وعدههای عقبافتاده غذایی در نوار غزه است.
؛
من بندهی حوادث ِبیزرق و برقم، بندهی لحظاٰتی که خنده به اشک میشینه و از شدت هیجان با کف ِدست به سر و کول ِهمراٰهت میزنی، بندهی عطر ِکهنه رو لباس ِشسته شدهام، بندهی غافلگیریهای کوچیک مثل:« این بیسکوییت رو برای تو خریدم.» ، بندهی سحری خوردنهای یواشکی و سرپایی دم ِیخچال، بندهی لمسهای ریز زیر لالهی گوش، پنجه کشیدنها توی مو ..
من؟! من بندهی ِماجراهای معمولی تو بطن ِ یه زندگی ِمعمولیترم !
- از فروردین هزار و چهارصد و سه | نیاوران .
#قلمِدل
ضحـیٰ²¹³
یه فاتحه قرائت بشه . . رفقا عزیزی ساعاتی پیش به درگاه خدا میهمان شدن
رفتنتون دلیل بر این شد
که حوالی افکار قدم گذاشتم ُ ُحسابی یادتون کردم (:
خاطراتی از فردی بخاطرم اومد که شاید در سال یبار دیدمشون. . اماّ عجیب به دلم نشستن
شخصی که چهره مهمی تو سیاست به نمایش داشت ، اما ّبه طوری بود که از همکلام شدن باهاش خسته نمیشدی . .
خانمِساداتِعزیز ! یادتون خیلی برای همه اهالی آشناها ، عزیز ُگرونقیمتِ صحبتا ُلحظات کمی که گذروندیم باهم هیچوقت محو نمیشه *
ان شاءالله با جدّتون ُبانوی هم نامتون شفاعت شدید 🌹(:
بخونیمفاتحه .
برایِکشتنِعلیع
نیازبهشمشیرنبود ..
ماجرایِکوچهقبلاً
کارِعلیعراتمامکردهبود :)