حیدرِ کرارِ سیدة النساء العالمین سلام علیکم
مظلومیت شما قلمِ کوچهبازاریِ چاکرتان را
لال کرده است ..
از محضرتان تقاضامندم اگر برایتان مقدور است
[ خبرِ مرگِ مارا بین نجف پخش کنید]
لکن لال بودن در این متن مصداقِ
به سوی علی شتافتنِ نویسنده میباشد .
ـ روش دوم بر این مبنا میتواند باشد که همهی مارا
از کابوس هایمان برهانید و با خنده های بی امانتان
به امر برسانید که: خواب بس است
امشب همگیتان را در مسجد میبینم
و ما به وقت خطبه هایتان از شدتِ عشق
گریبان چاك بدهیم .
ـ حیف اینها همه خواب است و خیال ـ
ـ ازبهاصطلاحمؤمن بهاولمظلومِعالمعلیِمرتضی(ع)
#قلمِدل
ضحـیٰ²¹³
امشب یه قرآن نازل شد ؛ یه قرآن رفت ..
باباعلي ؛ کوله بار خستگیات را زمین بگذار
الحق که تاب آوردنِ دنیای #بدونِفاطمه زحمتیست بس عظیم که آن خستگیه فراوان دارد (:
#فُزتُوربِالکعبه..
روز ها میجنگن و
شب ها زخمهایِ همدیگه رو میبندن!
خداقوت..
بچههایِ زخم زبون خورِ فابریکِ انقلاب :))
- حارث در کوچههای کوفه ،
دختر بچهای را دید ُپرسید :
این موقع شب در کوچه چه میکنی ؟
دختر گفت : منتظر ِ[ بابا ] هستم .
او هرشب برایِ ما غذا میاورد !
حارث گفت : شاید امشب [ بابا ] نیاد .
دختربچه با قاطعیت گفت ، نه ! میاد !
میخواهم یک خبر ِخوشحالکننده به او بدهم .
( علیضربشمشیرخورده ُخواهد مُرد ! )
حارث گفت :
[ بابا ] چرا باید از این خبر خوشحال بشه ؟!
گفت : من یتیمم و پدرم در جنگ ِ
با علی کشته شده ، برای همین وقتی
[ بابا ] آمد خانهیمان و غذا آورد ، به او
گفتم : تو مرد خوبی هستی . دعا کن
علی بمیره . [ بابا ] هم دستهاش ُ برد بالا
و گفت : خدایا علی را بکش ! *
#قلمِدل ازشنیدههایما..
ضحـیٰ²¹³
- حارث در کوچههای کوفه ، دختر بچهای را دید ُپرسید : این موقع شب در کوچه چه میکنی ؟ دختر گفت : منتظ
مولا اینک با اینهمه مصیبت که برسر خاندان مطهرت پیش آمد . .
مولا ! ساعاتی که قرآن را برسر گرفتیم ُ در تمام لحظاتی که برایمان از روایت های سخت ِفرزندانتان را روضه نمودند ، به غریبیِ تان پی بردیم
اما حال تو بگذر ُبرایمان دعوت کن ُ بنویس گریه زیاد زیرقبهاش . .(:
مثله همیشه کرم کن که بخشایش از خانواده تو ارثی ِثبت شد
15.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بماند که مولا 25 سال خانه نشین شد . .
#پیشنهاددانلود